ارم

/~Arm/

مترادف ارم: ( آرم ) علامت، مدال، نشان | بهشت، پردیس، جنان، جنت، فردوس، مینو، نعیم

متضاد ارم: دوزخ

برابر پارسی: ( آرم ) نشان، نشانه | بهشت، پردیس، فردوس

معنی انگلیسی:
badge, coat of arms, device, earmark, insignia, motto, slogan, armorial bearings, earthly paradise

فرهنگ اسم ها

اسم: ارم (دختر) (عربی، فارسی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: eram) (فارسی: اِرَم) (انگلیسی: eram)
معنی: دختر زیبا و با طراوت، باغی که بنا به روایات شدّاد ساخته بود و مَثَل و مظهر سرسبزی و خرّمی است، نام دختر گودرز و همسر رستم پهلوان شاهنامه
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم دختر، اسم عربی، اسم فارسی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

( آرم ) آرم. [ رِ / رُ ] ( اِخ ) نام شهری بمازندران نزدیک ساری و از آنجاست خسروبن حمزه مؤدب. و رجوع به آرم دره شود.

آرم. [ رَ ] ( اِخ ) نام موضعی نزدیک مدینه رسول صلوات اﷲعلیه. || نام دهی نزدیک دهستان از قرای ساحلی بحر آبسکون. ( یاقوت ).
ارم. [ اَ ] ( اِ ) مابین آرنج و دوش یعنی بازو .

ارم. [ اَ ] ( ع مص )خوردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). خوردن تمام آنچه بر خوان باشد. خوردن همه آنچه هست بر خوان و جز آن : ارم ما علی المائدة؛ خورد آن چه در خوان بود و نگذاشت از آن چیزی را. ( منتهی الأرب ). || دندان بر چیزها نهادن. ( تاج المصادر بیهقی ). گزیدن بدندان : ارم علی الشی ٔ؛ گزید بدندان این چیز را. || بستن چیزی را. سخت بستن : ارم الشی ٔ؛ بست این چیز را. || سخت تافتن ، چنانکه رسن را: ارم الحبل. ( منتهی الأرب ). نیک تافتن رسن. ( تاج المصادربیهقی ). ریسمان ( را ) تابیدن. ( کنزاللغات ). || نرم کردن کسی را. نرم گردانیدن. || تمام کردن همه را، چنانکه قحطسال : ارمت السنة القوم ؛ خورد سال قحط قوم را و نگذاشت از آنها یک کس را. || فنا شدن ، چنانکه مال. ( از منتهی الأرب ).

ارم. [ اَ رَ ] ( ع اِ ) کس. کسی. ( منتهی الأرب ). یک کس. احدی. یکی. فردی. || اثری. نشانی : ما به ارم ؛ نیست در آن کسی و نه اثری و نه نشانی. ( منتهی الأرب ).

ارم. [ اَ رِ ] ( ع اِ ) اِرَم. ج ، آرام ، اُروم.

ارم. [ اِ رَ ] ( اِ ) بوستان. ( فرهنگ اوبهی ) ( فرهنگ خطی قطران ؟ ).

ارم. [ اِ رَ ] ( ع اِ ) نشانی در بیابان. ( ربنجنی ). نشان که در بیابان بود. ( مهذب الاسماء ). نشان از سنگ. سنگی که برای هدایت نصب شود. علم و نشان که در بیابان برای یافتن راه بپا کنند یا مخصوص بنشان عاد. ( از منتهی الأرب ). ج ، آرام ، اُروم. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الأرب ). و رجوع به اَرام شود.

ارم. [ اُرْ رَ ] ( ع اِ ) ج ِ آرِمَه. دندانها یا اطراف انگشتان. ( منتهی الأرب ): فلان یحرق علیه الاُرّم ؛فلان دندان میخاید بر وی. || سنگها. ( منتهی الأرب ). || سنگریزه ها. ( منتهی الأرب ).

ارم. [ اَ ] ( اِخ ) ملتقای قبائل راس و جندی از جنود آن.

ارم. [ اَ رَ ] ( اِخ ) موضعی است نزدیک اهواز. || ناحیه ای است به سیراف. ( آنندراج ). قریه ای است بشش فرسنگی مشرق شهر داراب. ( فارسنامه ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آرم ) ( اسم ) نشانه ای مشخص و معرف دولت اداره موئ سسه کارخانه و مانند آن .
نام شهری به مازندران نزدیک ساری
یا ارم ذات العماد در قر آن مذکور است . غالبا آنرا بهشت شداد دانسته اند و محل آن را در عربستان جنوبی یاد کرده و گفته اند چون شداد ذکر بهشت بشنید خواست در دنیا بهشتی بسازد . از اینرو در موضعی در عدن شهری بنا کرد که سنگهای آن از زر و سیم و دیوارهای آن با حجار کریمه مرصع بود و پس از اتمام بنا خواست آنرا دیدار کند چون دعوت پیغمبر را نپذیرفته بود بهنگام دخول در آن باغ ویرا قبض روح کردند و شهر مذکور در زیر ریگ مدفون شد .
علامت مخصوص یک دولت یایک اداره یابنگاه
پدر عاد

فرهنگ معین

( آرم ) [ فر. ] ( اِ. )علامت و نشانه ای که مخصوص یک ادارة دولتی یا هر مؤسسة دیگری باشد، نشانه (فره ).
(اِ رَ ) [ ع . ] (اِ. ) نام باغی که شداد پسر عاد به تقلید از صفات بهشت درست کرده و دعوی خدایی نمود، اما هنگام داخل شدن در آن جان باخت .

فرهنگ عمید

( آرم ) علامت مخصوص یک کشور، حزب، مؤسسه، سازمان، اداره، و مانند این ها که بر هرچیز وابسته به آن نقش می بندد.
در روایات، شهر یا باغی که شدّاد بنا کرد و به منزلۀ بهشت زمینی بوده است: زمین گشت پُرسبزه و آب و نم / بیاراست گیتی چو باغ ارم (فردوسی: ۲/۶۴ )، تا بوستان به سان بهشت ارم شود / صحرا ز عکس لاله چو بیت الحرم شود (منوچهری: ۱۸۴ ). &delta، اشاره به آیۀ إِِرَمَ ذاتِ الْعِماد (فجر، ۷ )

گویش مازنی

( آرم ) /aarom/ اتراق گاه گوسفندان و چوپانان که از چفت chaftبزرگتر است & آرام آهسته & روستایی از دهستان هرازپی آمل
/erem/ از توابع دهستان چهاردانگه ی هزارجریب ساری & ورم – آماس – التهاب

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اِرَم نام قوم یا سرزمینی باستانی است.
واژه «ارم» فقط یک بار در سوره فجر ، در گزارشی از قوم «عاد» ذکر شده است: «اَلَم تَرَ کیفَ فَعَلَ رَبُّک بِعاد اِرَمَ ذاتِ العِماد».

ارم در لغت
ارم در لغت به معنای نشانه ای از سنگ و مانند آن است که در گذشته برای راهنمایی رهگذران در بیابان ها نصب می شده است. جمع این واژه به صورت «آرام» و «اروم» گزارش شده است. در فرایند ریشه یابی این کلمه، میان واژه پژوهان و به پیروی از آنان مفسّران، به اتّفاق نظری نمی توان دست یافت. بیش تر کسانی که در صدد کاوش درباره این واژه بوده یا به تفسیر آیه مزبور پرداخته اند، ارم را واژه ای عربی دانسته و در تکاپوی استدلال های گوناگون بر مدّعای خویش، از قرائت ها و ترکیب آیه بهره برده اند.
برخی از پژوهندگان واژه های غیر عربی در قرآن، در دیدگاهی متفاوت با مشهور لغویان، اختلاف قرائت های آیه را بر عجمی بودن «اِرم» گواه گرفته و به جستجوی ریشه این واژه در زبان های دیگر پرداخته و عدّه ای از آنان با استناد به وجود واژه ای شبیه به آن در عهد عتیق، آن را واژه ای عبری دانسته اند که در زبان عربی به صورت «اِرم» در آمده است.
به هر حال، همان گونه که از آیات ۶ ـ ۷ فجر برمی آید، خداوند متعال در تذکری به پیامبراکرم(ص) و همه مخاطبان قرآن، از سرنوشت قومی که در پی سرپیچی از دستور های خداوند و طغیان و سرکشی، گرفتار عذاب شده و سرانجامی ناگوار برای آنان رقم خورده است، خبر می دهد: «اَلَم تَرَ کیفَ فَعَلَ رَبُّک بِعاد».
مفسّران درباره تفسیر این آیه و آیه بعد «اِرَمَ ذاتِ العِماد» بر یک نظر نیستند.
جمهور مفسّران، مقصود از «عاد» را همان «عاد أُولی» می دانند که در آیه «واَنَّهُ اَهلَک عادًا الاولی». ، و «وفی عاد اِذ اَرسَلنا عَلَیهِمُ الرّیحَ العَقیم». ، از نابودی آنان به وسیله طوفانی سهمگین، خبر داده شده است. هم چنین مفسّران با توجّه به دید گاههای گوناگون در ترکیب ادبی آیه «اِرَمَ ذاتِ العِماد»، تفاسیر مختلفی از آن ارائه کرده اند. بیش تر آنان به پیروی از نظر مشهور در ترکیب آیه به صورت «بعاد اِرَمَ ذاتِ العِماد» بنابراین که «ارم» بدل یا عطف بیان از عاد باشد، آن را نام «قبیله ای» می دانند. در توجیه این نام گذاری گفته شده: «ارم» نام جد یا مادر عاد یا لقب خود او بوده، ازاین رو قبیله اش بدین نام شهرت یافته اند. در فرض دیگری «ارم» مضافٌ الیه برای «عاد» یا مضاف محذوفی مانند «اهل» یا «صاحب» گزارش شده است. بنابراین فرض، مقصود از آن، نام شهر یا سرزمینی خواهد بود. محمد بن کعب قرظی، آن شهر را «اسکندریه» و سعید بن مسیب و عکرمه آن را «دمشق» دانسته اند. برخی از گزارش ها، ارم را همان شهر افسانه ای می دانند که شداد بن عاد با جمع آوری جواهرات، سنگ های قیمتی و ... در طول سیصد سال و با مشکلات فراوان بنا کرد، ولی هرگز نتوانست از آن بهره ای ببرد. همچنین در حکایت افسانه ای دیگر گفته شده: این شهر، در کنار نهری بزرگ بوده است که هر سال، ماهی عظیمی در آن عبور می کرد و مردم از آن بهره می بردند و سال های بعد این جریان تکرار می شد. در برخی از اشعار عربی که مجاهد، آن ها را نقل کرده، «ارم» به معنای «امّت» یا «امت قدیمه» آمده است. ابو عبیده گفته: دو عاد وجود داشته است: عاد نخست که همان ارم است و آیه ۵۰ سوره نجم درباره اش نازل شده و عاد دیگری که در برخی از آیات مانند آیه۱۳ سوره فصلت آمده است.«فَاِن اَعرَضوا فَقُل اَنذَرتُکم صـعِقَةً مِثلَ صـعِقَةِ عاد و ثَمود ، از احوال آنان خبر داده است. در قرائت شاذّی نیز «ارم» به صیغه فعل ماضی «أَرَّمَ» (به فتح و تشدید راء) یا «أَرَمَّ» (به فتح و تشدید میم)، به معنای «هلکوا» قرائت شده است. ابن ابی حاتم از ضحاک نقل کرده که «الارم» به معنای «الهلاک» است، و با همین مناسبت گفته می شود: «ارم بنو فلان»، یعنی «هلکوا». البتّه ابن حجر این معنا را فقط بنابر قرائت «اَرَّمَ» (به فتح هر دو و تشدید راء) صحیح دانسته است. بنابراین قرائت، «ذات العماد»، مفعولٌ به و منصوب است. چنان چه «ارم» بدل یا عطف بیان از «عاد» یا مضافٌ الیه باشد، به دلیل وجود دو عامل «تأنیث» و «علمیت» غیر منصرف و مفتوح خواهد بود. مفسّران در تفسیر «ذات العماد» نیز همانند «ارم»، دیدگاه های گوناگونی را مطرح کرده اند که برخی از آن ها بر تفاسیری که از «ارم» ارائه شده، مبتنی است. در روایت عطا از ابن عبّاس، و کلبی از قتاده نقل شده که «ذات العماد» از «عمود» به معنای «ستون» گرفته شده. زیرا این قوم به سبب کوچ نشینی دارای چادر هایی بوده اند که در فصل بهار به سوی صحرا ها و مناطق گیاه خیز کوچ می کردند و هنگامی که گیاهان خشک می شدند، به خانه های خود باز می گشتند. برخی مفسّران با استفاده از معنای لغوی «عماد» و با توجّه به این که، عرب مرد قد بلند را «معمّد» می نامد، بر این باورند که این قوم دارای قدهای بلندی بوده و از نظر طول قامت شهرت یافته اند. در برخی از نقل ها، طول قد های آن ها از ۱۱ تا ۶۰ ذراع گزارش شده است. گروهی از مفسّران با استشهاد به آیه بعد «اَلَّتی لَم یخلَق مِثلُها فِی البِلـد». ، و با ارجاع ضمیر «ها» در این آیه به «ذات العماد»، مقصود از آن را صاحبان بنا های رفیع و مستحکم دانسته اند. بنابر این تفسیر، «تخلق» به صیغه مؤنّث و به صورت مجهول قرائت شده و بیان کننده این است که تا آن هنگام هیچ کس همانند آن ساختمان ها را بنا نکرده است. ابن کثیر با بهره گیری از معنای لغوی «ارم» که به «علامت» و «نشانه» ترجمه شده، ذات العماد را به معنای برج ها و اسطوانه هایی می داند که برای راهنمایی رهگذران در اطراف شهرها یا در صحرا ها نصب می کردند. با وجود اختلاف نظر هایی که از مفسّران درباره تفسیر «ارم» و «ذات العماد» مطرح شد، با استفاده از قرائت مشهور که آیه را به صورت «بعاد اِرَمَ ذاتِ العِماد» قرائت کرده اند. و با کمک از این نظریه ادیبان قرآنی مانند: فرّاء، کسائی، ابن انباری و ... که ارم را «بدل» یا «عطف بیان» از عاد گرفته اند، این دیدگاه که ارم نام قبیله یا شهری باشد که قوم عاد در آن می زیسته اند و ذات العماد صفت بنا های رفیع آنان بوده است، تقویت می شود. افزون بر این که این تفسیر با آیات دیگری که به گونه ای از احوال قوم عاد گزارش داده اند، سازگاری دارد: «وفی عاد اِذ اَرسَلنا عَلَیهِمُ الرّیحَ العَقیم». ، «کذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوح وعادٌ وفِرعَونُ ذو الاَوتاد». به ویژه این که درباره آیه دوم، برخی از مفسّران، «ذو الاَوتاد» را به معنای صاحبان بنا ها و ساختمان ها دانسته اند. و این معنا با «ذات العماد» که در وصف «ارم» آمده است، سازگاری بیش تری دارد.

ارم در عهدین
اگر چه در هیچ جای عهدین، واژه «ارم» به صراحت نیامده است، با این حال، برخی از واژه پژوهان اذعان داشته اند که این واژه از ریشه ای عبری اشتقاق یافته است. در صورت پذیرش این دیدگاه می توان با جستجوی عهدین به کاربرد های متفاوت این واژه که برخی از آن ها با معانی و کاربرد های قرآن سازگاری دارند، دست یافت. در عهدین، ارام گاهی به معنای سرزمین، نام قوم یا برخی افراد آمده است. در عهد عتیق از سه شخص با این نام یاد شده: ارام بن سام بن نوح . ارام نوه ناحور (برادر ابراهیم(ع)) و ارام یکی از نیاکان عیسی(ع). در گزارشی دیگر، ارام به نام مملکتی نزدیکی شام آمده است که عبرانیان آن را برای تمام املاکی که در شمال فلسطین قرار داشته و در جهت شرق، از دجله امتداد می یافته و تا دریای اوسط می رسیده و در جهت شمال تا سلسله کوه های «تاروس» کشیده می شده است، به کار می بردند. در این صورت، این منطقه، الجزیره را که عبرانیان آن را «ارام نهریم» یا «پَدن ارام» (یعنی دشت ارم) می گفتند، شامل می شود؛ هم چنین در گزارشی دیگر، از شهرهایی مانند: «ارام دمشق»، «ارام مَعَکه»، «ارام جشور» و «ارام صُوبه»، نام برده شده است. گاهی نیز «ارام نهریم» و «پَدَّن ارام» نامی برای شهر ها دانسته شده است. مانند گزارش عهد عتیق از سفر غلام ابراهیم(ع)به «ارام نهریم» ، و ازدواج اسحاق(ع) با «رِبِکا» دختر «بتوئیل ارامی» در شهر «پَدَّن ارام».

بازتاب ارم در ادبیات عربی و فارسی
...

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است
نام قوم یا سرزمینی باستانی.
واژه «ارم» فقط یک بار در آیه 7 سوره فجر/89 ، در گزارشی از قوم «عاد» ذکر شده است: «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ × إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ».
ارم در لغت به معنای نشانه ای از سنگ و مانند آن است که در گذشته برای راهنمایی رهگذران در بیابان ها نصب می شده است. جمع این واژه به صورت «آرام» و «اروم» گزارش شده است.
در فرایند ریشه یابی این کلمه، میان واژه پژوهان و به پیروی از آنان مفسران، به اتفاق نظری نمی توان دست یافت. بیشتر کسانی که در صدد کاوش درباره این واژه بوده یا به تفسیر آیه مزبور پرداخته اند، ارم را واژه ای عربی دانسته و در تکاپوی استدلال های گوناگون بر مدعای خویش، از قرائت ها و ترکیب آیه بهره برده اند.
برخی از پژوهندگان واژه های غیرعربی در قرآن، در دیدگاهی متفاوت با مشهور لغویان، اختلاف قرائت های آیه را بر عجمی بودن «اِرم» گواه گرفته و به جستجوی ریشه این واژه در زبان های دیگر پرداخته و عده ای از آنان با استناد به وجود واژه ای شبیه به آن در عهد عتیق، آن را واژه ای عبری دانسته اند که در زبان عربی به صورت «اِرم» درآمده است.
به هر حال، همان گونه که از آیات 6 ـ 7 سوره فجر/89 برمی آید، خداوند متعالی در تذکری به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و همه مخاطبان قرآن، از سرنوشت قومی که در پی سرپیچی از دستورهای خداوند و طغیان و سرکشی، گرفتار عذاب شده و سرانجامی ناگوار برای آنان رقم خورده است، خبر می دهد: «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ».
مفسران درباره تفسیر این آیه و آیه بعد «إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ» بر یک نظر نیستند. جمهور مفسران، مقصود از «عاد» را همان «عاد أُولی» می دانند که در آیه «وَأَنَّهُ أَهْلَکَ عَادًا الْأُولَی» (سوره نجم/53، 50) و «وَفِی عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ» (سوره ذاریات/51، 41) از نابودی آنان به وسیله طوفانی سهمگین، خبر داده شده است.

[ویکی الکتاب] معنی إِرَمَ: بنایی از سنگ نام شهری از قوم عاد (ارم نام شهری برای قوم عاد بوده شهری آباد و بینظیر و دارای قصرهای بلند و ستونهای کشیده و که آثارشان به کلی از بین رفته است)
معنی عَرِمِ: سد در مقابل رودخانه ، که آب را حبس میکند - باران سیل آسا (منظور از سیل عرم عذابی است که شامل مردم سبأ شد وسدی که برروی رودخانه بسته بودند شکسته شد وباعث هلاک آن قوم تبه کار گردید)
تکرار در قرآن: ۱(بار)

[ویکی اهل البیت] اِرَم. این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است
نام قوم یا سرزمینی باستانی.
واژه «ارم» فقط یک بار در آیه 7 سوره فجر/89 ، در گزارشی از قوم «عاد» ذکر شده است: «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ × إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ».
ارم در لغت به معنای نشانه ای از سنگ و مانند آن است که در گذشته برای راهنمایی رهگذران در بیابان ها نصب می شده است. جمع این واژه به صورت «آرام» و «اروم» گزارش شده است.
در فرایند ریشه یابی این کلمه، میان واژه پژوهان و به پیروی از آنان مفسران، به اتفاق نظری نمی توان دست یافت. بیشتر کسانی که در صدد کاوش درباره این واژه بوده یا به تفسیر آیه مزبور پرداخته اند، ارم را واژه ای عربی دانسته و در تکاپوی استدلال های گوناگون بر مدعای خویش، از قرائت ها و ترکیب آیه بهره برده اند.
برخی از پژوهندگان واژه های غیرعربی در قرآن، در دیدگاهی متفاوت با مشهور لغویان، اختلاف قرائت های آیه را بر عجمی بودن «اِرم» گواه گرفته و به جستجوی ریشه این واژه در زبان های دیگر پرداخته و عده ای از آنان با استناد به وجود واژه ای شبیه به آن در عهد عتیق، آن را واژه ای عبری دانسته اند که در زبان عربی به صورت «اِرم» درآمده است.

دانشنامه عمومی

آرم (هلند). آرم ( به هلندی: Arum ) یک منطقهٔ مسکونی در هلند است که در سودوست - فریسلان واقع شده است. [ ۱] آرم ۱٬۰۷۵ نفر جمعیت دارد.
عکس آرم (هلند)عکس آرم (هلند)عکس آرم (هلند)عکس آرم (هلند)عکس آرم (هلند)

ارم (عمان). ارم ( عربی: إرَم، انگلیسی: Iram ) شهر گمشده ای در شبه جزیره عربستان است در کشور یمن می باشد و نام شهر نیز به طور کامل ارم ذات العماد است ( معجم البلدان/ یاقوت حموی: بغداد، ج۱. ) توسط شداد ( سداد ) بن عاد این شهر ساخته شده و همانند بهشت دارای کاخهای طلا و نقره بوده و نهرها در زیر آن جریان داشته است. امروزه منطقه ای در نزدیکی شهر اوبار ( یکی دیگر از نام های ارم ) در کشور عمان را مکان اصلی این شهر می دانند.
در متون باستانی از شهر اوبار ( یا ارم ) نام برده شده است و در داستان ها آمده که این شهر در قسمت جنوبی شبه جزیره عربستان مرکز داد و ستد بوده است. در افسانه ها آمده که شهر حدود ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح بنیان گذاشته شده و تا قرن نخست میلادی پابرجا بوده است.
در قرآن به شهر ارم اشاره شده و در سوره الفجر آیه ۶ تا ۱۵ آمده است:
مگر ندانسته ای که پروردگارت با عاد چه کرد ( ۶ ) با عمارات ستون دار ارم ( ۷ ) که مانندش در شهرها ساخته نشده بود ( ۸ ) و با ثمود همانان که در دره تخته سنگها را می بریدند ( ۹ ) و با فرعون صاحب خرگاه ها ( ۱۰ ) همانان که در شهرها سر به طغیان برداشتند ( ۱۱ ) و در آنها بسیار تبهکاری کردند ( ۱۲ ) پروردگارت بر سر آنان تازیانه عذاب را فرونواخت ( ۱۳ ) زیرا پروردگار تو سخت در کمین است ( ۱۴ ) اما انسان هنگامی که پروردگارش وی را می آزماید و عزیزش می دارد و نعمت فراوان به او می دهد می گوید پروردگارم مرا گرامی داشته است ( ۱۵ )
برپایه این داستان، شاه شداد به هشدارهای پیامبر قوم هود توجه نمی کرد و خداوند شهر را نابود کرده، همه آن را در ماسه و شن مدفون کرده طوری که دیگر اثری از آن باقی نماند. نام شهر ارم پس از ترجمه داستان های هزار و یک شب به ادبیات غربی راه پیدا نمود.
در دهه ۱۹۸۰ میلادی عده از دانشمندان و محققان آمریکایی با کمک تصاویر ماهواره ای موفق به یافتن مکان احتمالی شهر شده اند. ظاهراً شهر بر روی سقف غار آهکی بنا شده بود و مردم شهر از آب جمع شده در غار برای آشامیدن استفاده می کرده اند. در آخر سقف غار فرو می ریزد و شهر را به درون خود فرو می بلعد[ نیازمند منبع] .
عکس ارم (عمان)

ارم (محمودآباد). آرِم ( AREM ) ، روستایی است از منطقه چهارمحل آهی از توابع بخش مرکزی شهرستان محمودآباد در استان مازندران ایران.
روستای آرم جزء روستاهای چهارمحل آهی جوراکلا، آهی محله، آرم و ارمک کلا ازدهستان هرازپی غربی بخش مرکزی شهرستان محمودآباد استان مازندران می باشد. آرم از دوقسمت بالا محله در انتهای روستا، وپایین محله در ابتدا روستا تشکیل شده است. این روستادرفاصله 9 کیلومتری بخش مرکزی ( شهر محمودآباد ) و 4 کیلومتری ساحل دریای مازندران قرار دارد.
روستای آرم  : روستای آرم یکی از روستاهای قدیمی و با سابقه درخشان فرهنگی و سیاسی منطقه چهارمحل آهی و جزء شهرستان ساحلی محمودآباد می باشد. جمعیت روستای آرم با 200 خانوار ساکن به بیش از 1100 نفر می رسد. رودخانه ای که از این روستا می گذرد ( انون کیله ) بر زیبایی این روستا افزوده است.
مهمترین محصول دراین روستا کشت برنج می باشد و در کنار آن پرورش دام وطیور هم بهره برداری می شود.
مهمترین افراد سرشناس محل روستای آرم آقای رضا حدادی و عابدی میباشد.
عکس ارم (محمودآباد)

ارم (نکا). روستای اِرَم در شهرستان نکا و در استان مازندران واقع شده است .
ارم ، روستایی از توابع بخش هزارجریب در شهرستان نکا و در استان مازندران می باشد .
این روستا در دهستان استخرپشت قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۸۴ نفر ( ۴۲خانوار ) بوده است. [ ۱] مردم ارم از قومیت طبری هستند. [ ۲] مردم ارم به زبان طبری ( مازندرانی ) سخن میگویند. [ ۳]
عکس ارم (نکا)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

اِرَم
کلمه ای که فقط یک بار در قرآن (فجر، ۷) با صفت «ذات العماد» (ستون دار) به کار رفته و بسیار نیز مناقشه برانگیز بوده است. دربارۀ این واژه چند نظریه مطرح شده است: ۱. نام قبیله ای بوده است؛ ۲. ارم لقب عاد پسر سام، پسر نوح بوده است؛ ۳. برخی گویند ارم همان شهری است که شدّاد بن عاد، به تقلید از بهشت در نزدیکی عدن ساخته بود. بعضی منابع اسلامی آن را با دمشق منطبق دانسته اند.

جدول کلمات

بهشت شداد

مترادف ها

slogan (اسم)
ورد، شعار، خروش، ارم، تکیه کلام، نعره

emblem (اسم)
نشان، تمثیل، نشانه، شعار، علامت، ارم

paradise (اسم)
سعادت، بهشت، ارم، فردوس، بهشت برین

فارسی به عربی

شعار

پیشنهاد کاربران

ارم eram در سنسکریت: اَرَم Aram یعنی بسامان، خوب چیده شده.
واژه ارم
معادل ابجد 241
تعداد حروف 3
تلفظ 'eram
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی]
مختصات ( اِ رَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی 'eram
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی معین
واژه آرم
معادل ابجد 241
تعداد حروف 3
تلفظ 'ārm
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [فرانسوی: arme]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی 'Arm
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
آرم: ۱. نشان، نشانه؛ مدال ۲. سربرگ، سرکاغذ ۳. انگ
به کسی که ماشینش بوگاتی هست وآرم کارخانه اش را میکنه وبه جاش آرم "پیکان" میگذارد؛ چی میگن؟!
اینشرح حال جوانهای مسلمانان به جای شمائل وعلائم اسلامی ( مو وریش وسبیل ولباس وحجاب تمیز ومرتّب. . . ) ، آرمهای شیطان پرست وشرکتهای همجنسگرائی وسرمایه داری و فرعونی و. . . را روی صورتشان ولباسشان وپوستشان جاگزین کردند!
...
[مشاهده متن کامل]

اَرم �rm در پارسی کل دست را گویند، از شانه تا پنجه.
ارم نام نوه حضرت نوح هم هست
دَخشَک!
نشان، نماد، ویژگی، مشخصه، خاصیت
می توان به جای واژه فرانسوی "آرم" بکار رود!
آرَم ( اوستایی ) آرمیدن، آسودن، استراحت کردن

بپرس