ارغده

لغت نامه دهخدا

( آرغده ) آرغده. [ رُ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) آلغده. جنگاور. خشمگین. خشمناک. دژم. تافته. ارغنده. آشفته. برآشفته. بخشم آمده. خشمین. غضبناک. غضب آلود. خشمن. کج خلق. اوقات تلخ. قهرآلود. خشم آلود. مقابل آرمیده :
گهی آرَمْده و گه آرُغده
گهی آشفته و گه آهسته.
رودکی.
سوی رزم آمد چو آرُغده شیر
کمندی ببازو سمندی بزیر.
فردوسی.
سراپرده ای نیز دیدم بزرگ
سپاهی بکردار آرغده گرگ.
فردوسی.
شیر آرُغده اگر پیش تو آید بنبرد
پیل آشفته اگر گرد تو گردد بجدال
پیل پیخسته صمصام تو بیند اندام
شیر پیرایه میدان تو یابد چنگال.
فرخی.
اگر الفغده بستدند از من
نیست جانم چو شیر آرغده
شکر این حال چون توانم کرد
که مرا بستدند الفغده ؟
ابوالفرج رونی.

آرغده. [ رَ دَ /دِ ] ( ن مف / نف ) حریص. آزور. شَرَهمند :
آرغده بر ثنای تو جان من است از آنک
پرورده مکارم اخلاق تو منم.
منوچهری.
|| مستی که باز طالب شراب باشد.
ارغده. [ اَ غ ُ دَ / دِ ] ( ص ) آرغده. ( مؤید الفضلاء ). غضبناک. خشمگین. ( برهان ). خشمناک. ( شعوری ). || صاحب حرص. ( برهان ). حریص. خداوند شره. ( برهان ). رجوع به آرغده شود.

فرهنگ فارسی

( آرغده ) ( صفت ) ۱ - حریص آزمند . ۲ - خشمگین غضبناک .
جنگاور دژم حریص

فرهنگ معین

( آرغده ) (رَ دِ ) (ص . ) ۱ - برآشفته . ۲ - خشمگین . ۳ - آزمند.
(اَ رُ دِ ) نک آرغده .

فرهنگ عمید

( آرغده ) ۱. خشمگین، خشمناک، برآشفته، دژم.
۲. حریص، آزمند: آرغده بر ثنای تو جان من است از آنک / پروردۀ مکارم اخلاق تو منم (منوچهری: ۲۱۲ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس