ارزوانه

/~ArezuvAne/

لغت نامه دهخدا

( آرزوانه ) آرزوانه. [ رِ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) وَحم. ویارانه. آنچه آبستن از خوردنیها و غیرخوردنیهای عادی چون گِل و زغال آرزو کند خوردن را. || آنچه خویشان و کسان زن آبستن پزند و او را فرستند. || آنچه آرزو کنند. هوسانه. موضوع آرزو : آرزوانه همانقدر است که می بینی چو یک دم گذشت دگر بار آن ناآرزوانه شود و برنجاندت و این تن تو لقمه آرزوانه ٔتست. ( کتاب المعارف ). پس با خود بس آی و ترک آرزوانه خود بگوی و این هوا پوست و آرزوانه مغز است ، تو ازاین پوست و از این مغز بگذر تا بجنت مأوی برسی. ( کتاب المعارف ). آرزوانه چو دانه ای است که در میان فَخَک باشد. ( کتاب المعارف ).

فرهنگ فارسی

( آرزوانه ) ( اسم ) ۱ - آنچه آبستن از خوردنیها و غیر خوردنیهای عادی ( مانند گل و زغال ) برای خوردن آرزو کند. ۳ - آنچه خویشان زن آبستن پزند و برای او فرستند .
وحم و یارانه
آنچه آرزوکنند، هوسانه، آنچه زن آبستن دراوائل آبستنی هوس کندکه بخورد

فرهنگ عمید

( آرزوانه ) ۱. آنچه آرزو کنند.
۲. آنچه زن آبستن در اوایل آبستنی هوس کند که بخورد، ویارانه.

جدول کلمات

آرزوانه
ویار

پیشنهاد کاربران

بپرس