اراسته

/~ArAste/

مترادف اراسته: ( آراسته ) آماده، بانظم، بسامان، جمیل، متحلی، مرتب، مزین، منتظم، منظم، نیکو

معنی انگلیسی:
chaste, clean-cut, straight, neat, orderly, regular, serene, shipshape, smart, trim, decorated, arranged, polished, prim, smartly, spick-and-span, hip

فرهنگ اسم ها

اسم: آراسته (دختر) (فارسی، پهلوی) (تلفظ: ārāste) (فارسی: آراسته) (انگلیسی: araste)
معنی: آن که دارای صفت های خوب اخلاقی است، آنچه آرایش شده و زینت و زیور داده شده است، منظم، ( صفت مفعولی از آراستن )، آرایش شده و زینت و زیور داده شده، آن که علاوه بر ظاهر مرتب دارای صفت های خوب اخلاقی نیز هست، مرتب، دارای سامان، با زیور و زینت
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم دختر، اسم فارسی، اسم پهلوی

لغت نامه دهخدا

( آراسته ) آراسته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) آموده. موده. پدرام. مزیّن. مجمل. مُحلی. حالی. حالیه. مُطرّز. مزخرف. بغازه و گلگونه کرده :
گر زآنکه به پیراسته شهر برآئی
پیراسته آراسته گردد ز رخانت.
ابوشعیب.
و بهر پانزده روزی اندر وی [ اندرپریم قصبه قارن ] روز بازار باشد و از همه این ناحیت مردان و کنیزکان و غلامان آراسته ببازار آیند و با یکدیگر مزاج کنند. ( حدودالعالم ).
شبستان همه پیش باز آمدند
بدیدار او [ بزمساز ] آمدند...
شبستان بهشتی بد آراسته
پر از خوبرویان و پر خواسته.
فردوسی ( شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 1 ص 297 ).
سپه را مر او بود ز ایران پناه
بدو گشت آراسته تختگاه.
فردوسی.
بدو گردد آراسته تاج و تخت
از آن رفته نام و بدین مانده بخت.
فردوسی.
به آذین جهانی شدآراسته
در و بام و دیوار پرخواسته.
فردوسی.
یکی پهن کشتی بسان عروس
بیاراسته همچو چشم خروس.
فردوسی.
ز یاقوت سرخ است چرخ کبود...
بچندان فروغ و بچندان چراغ
بیاراسته چون بنوروز باغ.
فردوسی.
چو دیدند زیبا رخ شاه را
بدانگونه آراسته گاه را
نهادند همواره سر بر زمین
بر او بر همی خواندند آفرین.
فردوسی.
زمین چون بهشتی شد آراسته
ز داد وز بخشش پر از خواسته.
فردوسی.
بیاراسته همچو باغ بهار
سراسر پر از رنگ و بوی و نگار.
فردوسی.
زر و گنج آن لشکر نامدار
بیاراسته چون گل اندر بهار.
فردوسی.
بنام و کنیتت آراسته باد
ستایشگاه شعر و خطبه تا حشر.
عنصری.
آراسته و مست ببازار آئی
ای دوست نترسی که گرفتار آئی ؟
( از اسرارالتوحید ).
جهان چون عروسی آراسته را مانست در آن روزگار مبارکش. ( تاریخ بیهقی ). سرائی دیدم چون بهشت آراسته.( تاریخ بیهقی ). دو منشور نبشته آمد و بتوقیع آراسته گشت. ( تاریخ بیهقی ). ناچار چون وی مقدم تر بود آن روز، در هر بابی سخن میگفت و ما آن را به استصواب آراسته می داشتیم. ( تاریخ بیهقی ). گفتی جهان عروسی آراسته را ماند. ( تاریخ بیهقی ).
هرکه زو شست ستمگر فلک آرایش
باغ آراسته او را بچه کار آید؟
ناصرخسرو.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آراسته ) ( اسم ) ۱ - مزین زینت داده شده. ۲ - منظم مرتب . ۳ - آماده مهیا
مزین مزخرف

فرهنگ معین

( آراسته ) (تِ ) ۱ - (ص مف . ) مزیُن ، زینت شده . ۲ - منظّم . ۳ - (ص . ) آماده ، مهیّا. ۴ - آهستگی ، درنگ . ۵ - آسایش ، راحتی . ۶ - خاموشی ، سکوت . ۷ - امن ، امان . ۸ - بستر، خوابگاه . ۹ - جایگاه ، مقام . ۱٠ - جای خلوت . ۱۱ - (ق . ) آهسته ، به تأنی . ۱۲ - اطمینان خاطر

فرهنگ عمید

( آراسته ) ۱. زینت داده شده.
۲. پاک سرشت: جوان آراسته.
۳. [قدیمی] مرتب، منظم.
۱. زینت داده شده.
۲. پاک سرشت: جوان آراسته.
۳. [قدیمی] مرتب، منظم.

واژه نامه بختیاریکا

( آراسته ) اَو لیلِن؛ ورُفته

مترادف ها

brisk (صفت)
تند، تیز، زرنگ، چابک، چالاک، سریع، با روح، سرزنده، سرزنده و بشاش، چست، رایج، اراسته، پاکیزه، تیز هوش

clean-limbed (صفت)
خوش ریخت، اراسته، پاکیزه

decent (صفت)
محجوب، پاک بین، نجیب، اراسته

spruce (صفت)
قشنگ، اراسته، پاکیزه، صنوبر

decorous (صفت)
اراسته، مودب، زینت دار

natty (صفت)
ماهر، چالاک، اراسته، پاکیزه، قشنگتر

politic (صفت)
اراسته، دیپلوماسی

prissy (صفت)
اراسته، مرد یا جوان زن صفت، تر و تمیز

فارسی به عربی

سریع , محترم

پیشنهاد کاربران

اراسته از ریشه اراماک به معنی جدا کردن و تمیز کردن و نظم دادن چیزی ریشه ای ترکی دارد
مُزَیَّن
دارای نظم و علت و معلول ، دارای ترتیب ، چیزی که دارای قبل و بعد باشد.
تمیز . پاکیزه.
ارضا نشدنی
آراسته : آن که دارای صفات خوب اخلاقی است، آنچه آرایش شده و زینت و زیور داده شده است.
اراسته:اماده، با نظم، جمیل، مرتب، منظم، مزین، نیکو، نگارین
دقت داشته باشید اراسته با انظباط هم معنی نیست ولی با منظم هم معنیی
ممنون که لایک میکنین@_@
ترگل ور گل
میشه یکی هم خوانواده بر ای اراسته بگه؟ معنیش که مشخصه .
اراسته یعنی خوشگل زیبا
مزّین شده . زیبا و مرتب شده
مرتب. منظم. . . . . .
آراسته: در پهلویآراستگ ārāstag بوده است .
( ( ز خارا به افسون برون آورید
شد آراسته بندها را کلید ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 270. )

مترادف= مرتب ، تمیز ، زیبا ، منظم
متضاد= کثیف ، زشت ، نامرتب ، نا منظم
آراسته
معنی=زیبا ، منظم، تمیز ، منظبت، مرتب، بانظم
متضاد=زشت، بی نظم، کثیف،
اراسته یعنی مرتب ، منظم، زیبا

با نظم، مرتب، تمیز.
مرسی که لایک میکنین
مرتب و زیبا شده

اراسته
معنی=بانظم. مرتب. منظبت. منظم
متضاد=بی نظم. نا مرتب

مرتب و با نظم
اراسته یعنی زیبا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس