ادمیت

/~Adamiyyat/

مترادف ادمیت: ( آدمیت ) آدمی، انسانیت، بشریت، مردمی

متضاد ادمیت: ( آدمیت ) حیوانیت

برابر پارسی: ( آدمیت ) آدمی گری

معنی انگلیسی:
humanity, manhood

لغت نامه دهخدا

( آدمیت ) آدمیت. [ دَ می ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) انسانیت. مردمی. بشریت. آزرم : برنجید و گفت این طایفه خرقه پوشان امثال حیوانند، اهلیت و آدمیت ندارند. ( گلستان سعدی ).
بحقیقت آدمی باش و گرنه مرغ دانی
که همین سخن بگوید بزبان آدمیت.
سعدی.
طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت
بدر آی تا ببینی طیران آدمیت.
سعدی.
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح خوان و من خاموش.
سعدی.
- امثال :
آدمی را آدمیت لازم است ؛ مردم را صفات مردمی باید.

فرهنگ فارسی

( آدمیت ) ( مصدر ) ۱ - آدم بودن انسان بود . ۲ - بفضایل انسانی آراسته بودن .
انسانیت
انسانیت، آدمی بودن، انسان بودن

فرهنگ معین

( آدمیت ) (دَ یَّ ) (مص جع . ) ۱ - انسان بودن . ۲ - به فضایل انسانی آراسته بودن .

فرهنگ عمید

( آدمیت ) ۱. انسانیت، آدمی بودن، انسان بودن: آدمیت رحم بر بیچارگان آوردن است / کآدمی را تن بلرزد چون ببیند ریش را (سعدی۲: ۳۱۱ ).
۲. (اسم ) انسان: به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد / که همین سخن بگوید به زبان آدمیت (سعدی۲: ۳۸۴ ).

پیشنهاد کاربران

آدمیت=آدمی ت است. نگریدنی این است که ت، در ربان عربی کاربرد دارد و به گویش مردم نیز آمده است و نمی توان واژه آدم که پارسی است را پیش ار آن آورد. ت در عربی چمِ ( =معنیِ ) بودن می دهدپس آدمیت می شود آدمی گری و آدم بودن.
سلیم
آدمیّت: مردم گر، مردم گرا
آدَمیَّت: ۱. انسانمندی ، انسانگری؛ انسان ۲. نیک - انسانی، نیکمَنشی، نیکهَنجاری، نیکرفتاری، نیکخویی، فراخومندی
در باب آدمیت باید گفت با انسانیت مرتبه اش متفاوت است، آدم کسی است که به سوی پرودگارش راهی شود و توبه پیشه کند و با صفات انسانیت کمی تا بیشی تفاوت دارد، زیرا انسان صفت فراموشکاری دارد در حالیکه آدم این صفت را کم کم از دست میدهد تا به لقا الله برسد.
مردمی
( بیهقی )
( آدمی سیرتی ) آدمی سیرتی. [ دَ رَ ] ( حامص مرکب ) چگونگی و صفت آدمی سیرت :
نخست آدمی سیرتی پیشه کن
پس آنگه ملک خویی اندیشه کن.
سعدی.
انسانیت ، بشریت.
Humanity , Manhood.
آدمیت. یعنی فقط وفقط وفقط انسان باشیم و صفات حیوانی نداشته باشیم.
آماده

بپرس