ادرنج

لغت نامه دهخدا

( آدرنج ) آدرنج. [ رَ ] ( اِ ) رجوع به اَدرنج و اُشکز شود.
ادرنج. [ اَ رَ ] ( معرب ، اِ ) ( کلمه ٔفارسی بقول لیث ) ادرنگ. اشکز ( عربی ) و آن چیزی است چون چرم برنگ سفید که زین بدان استوار کنند. ( ازهری از تاج العروس ). دوال سیرم. ( ربنجنی در معنی اشکز ). الاءُشْکُزﱡ کطُرْطُب ؛ شی کالادیم الابیض یُؤَکَّدُ به السّروج ، معرب ادرنج بالفارسیة. ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

آدْرِنج ( اوستایی ) 1ـ زمزمه، صدای پایین، زیر لب خواندن 2ـ صدا درآوردن 3ـ از بر خواندن 4ـ بستن، محکم بستن.

بپرس