اثر

/~asar/

مترادف اثر: ایز، پی، جای پا، ردپا، رد، نشان، نشانه، تأثیر، خاصیت، فایده، واکنش، تالیف، تصنیف، نوشته، رگه، فعل، نقش، حاصل، نتیجه، معلول

برابر پارسی: نشان، نشانه، رد، یادمان، کارآیی، آفرینه، هَنایش، نوشته، یادواره

معنی انگلیسی:
effect, impression, vestige, trace, mark, literary work, compilation, writing, repercussion, opus, cast, composition, dent, effectiveness, efficacy, force, forcefulness, ghost, handiwork, hangover, impact, influence, print, product, publication, relic, smack, soupon, stamp, suggestion, suspicion, sway, symptom, taste, tincture, track, trail, virtue, weight, whiff, witness, piece

لغت نامه دهخدا

اثر. [ اَ ث َ ] ( ع اِ ) عقب. ایز. حف . حفف :خرج فی اثره ؛ برآمد پس او. ( منتهی الارب ). || نشان. پی. داغ پای. جای پای. نشان قدم : قطع اﷲ اثره ؛ ببرّد خدا نشان قدم او را؛ یعنی برجای مانده و لنج گرداند. ( منتهی الارب ). وخاک اثر جبرئیل در میان آن گوساله زرین کرد [ سامری ] تا بانگ کرد [ گوساله ]. ( مجمل التواریخ ). || نشانه. ( منتهی الارب ). علامت. باقیمانده از شی ٔ. بقیه چیزی. ( منتهی الارب ). برجای مانده کاری یا کاری خطیر. ج ، آثار، اُثور. ( منتهی الارب ) :
آنکه زی اهل خرد دوستی عترت او
با کریمی نسبش تا بقیامت اثر است.
ناصرخسرو.
به نشابور مصلّی را چنان کرد که به هیچ روزگار کس نکرده بود از امرا و آن اثر بر جای است. ( تاریخ بیهقی ). گفت عجب دانم چه در مکّه که حرم است این اثر نمی بینم و چون اینجا نباشد چون توان دانست که بولایت دیگر چون است. ( تاریخ بیهقی ). گفت تراحق قدیم است و دوستداری و اثرها نموده ای در هوای دولت ما [ مسعود خطاب به ابوسهل حمدوی ]. ( تاریخ بیهقی ). ویرا نیکو اثرهاست در غور چنانکه یاد کرده آید. ( تاریخ بیهقی ). اثرهای بزرگ نمود تا از وی بترسیدند ودم درکشیدند. ( تاریخ بیهقی ). وی پیش پدر کارهای بزرگ کرد و اثرهای فرزانگی فراوان نمود. ( تاریخ بیهقی ).بودلف... مقرر است که در ولایت جبال چه کرد و چند اثر نمود و جانی در خطر نهاد. ( تاریخ بیهقی ). خاندان این دولت بزرگ را آن اثر و مناقب بوده است که کسی را از دیگر ملوک نبوده. ( تاریخ بیهقی ). میخواستم که در روزگار وزارت خداوندگار اثری بماند این توفیر بنمودم. ( تاریخ بیهقی ). این دولت بزرگ را آن اثر و مناقب بوده است چنانکه پیغمبران را باشد. ( تاریخ بیهقی ). اثرهای بزرگ افتاد. ( تاریخ بیهقی ). اثرهای مردانگی فراوان نمود. ( تاریخ بیهقی ). اگر خواهی از نکوهش عامه دور باشی اثرهای ایشان را ستاینده باش. ( منسوب به نوشیروان ) ( قابوسنامه ). و اثر اصطناع پادشاه بر این کرامت هرچه شایعتر شد و من بنده بدان مسرور و سرخ روی گشتم. ( کلیله و دمنه ). و کسری را بمشاهدت اثر رنجی که در بشره برزویه هرچند پیداتر بود، رقتی عظیم آمد. ( کلیله و دمنه ).
قد او شعله ای است از دیدار
که در او دود را اثر باشد.
مسعودسعد.
همی چون سکندر بگشتم از آنک
بماند به هرشهر از من اثر.
مسعودسعد.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نشان، علامت، جای پا، نشان قدم ، حدیث وخبر، آنچه که ازکسی یاچیزی باقی وبرجای بماند
( اسم ) ۱- نشان نشانه نشان و علامت باقی مانده از هر چیز بقی. چیزی بر جای ماند. کاری یا عملی خطیر . ۲ - جای پا داغ پا نشان قدم . ۳ - حدیث ۴ - گفت. رسول حدیث نبوی روایت خبر. ۵ - سخن صحابه گفت. اصحاب . ۶ - داغ ۷- تائ ثیر . ۸ - تائ لیف تصنیف دیوان شعر کتاب نثر آنچه از یک نویسنده یا شاعر بجا میماند ( بعضی باین معنی غیر فصیح دانند ولی استعمالهای گذشتگان مجوز استعمال آنست ). ۹ - خاصیت معلول مسبب ۱٠ - حکمت مترتبه بر هر چیزی را اثر آن مینامند و غایت مترتب بر اشیائ را نیز اثر اشیائ مینامند . کیفیت و حالتی که از فاعل در منفعل گذارده میشود اثر میگویند و بالجمله اثر بمعنای نتیجه علامت و جزو شئ آمده است . ۱۱- ( هنر ) محصول کار هنرمندی که دلالت بر وجود او کند .
از متاخرین شعرای شیراز

فرهنگ معین

(اَ ثَ ) [ ع . ] ( اِ. )۱ - نشان و علامت باقی - مانده از هر چیز. ۲ - جای پا، نشان قدم . ۳ - حدیث ، روایت . ۴ - داغ . ۵ - تأثیر. ۶ - تألیف ، تصنیف . ۷ - یادبود.

فرهنگ عمید

۱. نشان، علامت.
۲. جای پا، نشان قدم.
۳. آنچه از کسی یا چیزی باقی و برجای بماند.
۴. [قدیمی] حدیث و خبر.
۵. (اسم مصدر ) تٲثیر.
۶. محصولی که از یک هنرمند باقی می ماند.

فرهنگستان زبان و ادب

{work} [علوم کتابداری و اطلاع رسانی] صورتی از بیان اندیشۀ آدمی در قالب های دیداری یا شنیداری یا نوشتاری برای ثبت و ضبط یا برقراری ارتباط
[موسیقی] ← اثر موسیقایی

واژه نامه بختیاریکا

سهشت؛ نیفار؛ بو برقم؛ نِتار

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آثر. آثر یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای اولویت داشتن چیزی است.
اصل باب درباره ترجیح یک چیز است از دو چیز، که به وجهى از وجوه میان ایشان مشارکتى باشد و یکی از لفظ هائى که در این باب متداول است لفظ آثر است؛ یعنى برگزیده تر و چیزی که انتخابش بهتر است. لفظ های متداول در این باب عبارت اند از: آثر، افضل، اولی، اکثر، ازید، اشد، اشرف، اقدم و جارى مجراى این الفاظ و مقابلات هر یک.معانى بیشتر این الفاظ، ظاهر است و آنچه اهمیت دارد تفسیر آثر، افضل و اولى است که مدار این مباحث بر آن قرار دارد. آثر یعنى برگزیده تر و آنچه براى انتخاب اولویت دارد که به ظاهر، خاص خلقیات است، اما به حسب تحقیق و بررسى به نظر مى رسد به اولى و ازید متعلق باشد؛ پس به غیر خلقیات نیز سرایت مى کند. این تذکر لازم است که میان آثر و افضل تفاوت وجود دارد، زیرا همیشه علم از لباس فاضل تر است، اما براى برهنه، گاهى جامه، آثر و اولى است.
خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۴۷۵.
۱. ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۴۷۵.
پایگاه مدیریت اطلاعات علوم اسلامی، برگرفته از مقاله «آثر»، تاریخ بازیابی۱۳۹۵/۱۰/۲۵.
...

[ویکی الکتاب] آثر. معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَسْرِ: شبانه حرکت ده
معنی أَسَرَّ: پنهان داشت
معنی عُثِرَ: اطلاع حاصل شد - معلوم شد (عثور بر هر چیز ، اطلاع بر آن و یافتن آن است . )
معنی عُسْرِ: سختی - دشواری
معنی عَسِرٌ: سخت - دشوار
معنی عَصْرِ: قطعه ای از زمان - عصر (در آیه "وَﭐلْعَصْرِ " منظور عصر ظهور پیامبر اسلام صلی الله وعلیه وآله است یا چنانکه در بعضی از روایات آمده منظور ، عصر ظهور حضرت مهدی (علیهالسلام) است که در آن عصر حق بر باطل به طور کامل غلبه کند )
معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
ریشه کلمه:
اثر (۲۱ بار)

[ویکی فقه] اثر به معنی باقی مانده از چیزی و نتیجه شی ء است. از اثر به مناسبت در باب های طهارت، صلات و صید و ذباحه بحث شده است.
اثر به معنی باقی مانده از چیزی و نتیجه شی ء است و دارای چندین معنی است.۱. به معنی باقی مانده از چیزی.۲. به معنی نتیجه و آن چیزی است که از چیزی بدست آید.۳. بمعنی نشانه و آن علامتی است که دلالت بر چیزی می کند.۴. به معنی خبر است و بر سخنان گذشته دلالت دارد نه بر عمل آنان.۵. آنچه در پی شی ء بیاید که فقها آن را حکم گویند.لفظ اثر گاهی به چیزی که تحقق و فعلیت یافته است به اعتبار این که از چیز دیگر به وجود آمده اطلاق می شود و از جهتی به معنی معلول به کار می رود.اثر مورد بحث، اثر به معنای اول می باشد.

[ویکی الکتاب] معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَسْرِ: شبانه حرکت ده
معنی أَسَرَّ: پنهان داشت
معنی عُثِرَ: اطلاع حاصل شد - معلوم شد (عثور بر هر چیز ، اطلاع بر آن و یافتن آن است . )
معنی عُسْرِ: سختی - دشواری
معنی عَسِرٌ: سخت - دشوار
معنی عَصْرِ: قطعه ای از زمان - عصر (در آیه "وَﭐلْعَصْرِ " منظور عصر ظهور پیامبر اسلام صلی الله وعلیه وآله است یا چنانکه در بعضی از روایات آمده منظور ، عصر ظهور حضرت مهدی (علیهالسلام) است که در آن عصر حق بر باطل به طور کامل غلبه کند )
معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
تکرار در قرآن: ۲۱(بار)
«اثر» در اصل، به معنای جای پاست، ولی، به هر علامتی که از چیزی باقی می ماند «اثر» گفته می شود.
نشانه. در قاموس باقی مانده شیئی گفته می‏شود. بطور کلی اثر عبارت است از علامت و نشانه‏ایکه از چیزی یا کسی باقی ماند خواه بنائی باشد یا دینی یا بدعتی یا جای پائی و یا غیر از اینها آنجا که آمده مراد اعمال و کارها و سنّت‏هائی است که از انسانها باقی می‏ماند. و در کریمه مراد طریقه است. یعنی ما پدران خود را بر دینی و طریقه‏ای یافتیم و ما اثر و باقی مانده آنها که همان طریقه شان است پیروی خواهیم کرد. اثر را بعد و پشت سر نیز معنی کرده‏اند گویند (خَرَجَ فی اَثَره) یعنی در پی او خارج شد شخص سابق که رفته، راه و جای قدم‏هایش علامت و باقی مانده اوست و آنکه از پس وی خارج میشود در علامت و نشانه او قدم بر می‏دارد. موسی در باره قومش بخدا عرض می‏کند قوم من پشت سر من‏اند یعنی آن هفتاد نفر براهی که من پیموده‏ام قدم خواهند گذاشت و در (طور) بمن خواهند رسید. در آیه مراد از آثار همان دین و طریقه توحید است که اثر پیامبران گذشته است یعنی عیسی بن مریم را در پی آنها و بر دین آنها فرستادیم. در کریمه بمعنی بقیّه و نشانه است یعنی کتابی غیر از این و یا نشانه‏ای از علم که اثر گذشتگان است بیاورید. در جریان سامری آمده است که او به موسی گفت مراد از اثر، چنانکه از ابومسلم اصفهانی و فخر رازی نقل شده دین موسی و مراد از رسول خود موسی است یعنی من مقداری از دین تو را قبول کردم و سپس آنرا بدور افکندم و معنی (بَصُرْتُ بمالم یَبْصُروا بِهِ) در صدر آیه آن است که من بطلان دین تو را دریافتم ولی این مردم ندانستند ولی باز این ترجمه دارای اشکال است و دلچسب نیست واللّه العالم. و درباره آنکه سامری از جای پای مرکب جبرئیل خاک زنده شده را برداشت و مراد در اثر آیه جای پای مرکب و مراد از رسول، جبرئیل است یک روایت مرسله از علی بن ابراهیم نقل شده (تفسیر برهان ذیل آیه) و چند روایت در الدرالمنثور و غیره آمده ولی بعید بنظر می‏آید و در ذیل روایت هست که در اثر زدن خاک مزبور به گوساله در بدن او مو روئید و این عجیب‏تر است در مجسمه‏ای که از طلا ساخته شده چطور مو می‏روید؟!! وانگهی آنوقت که مرکب جبرئیل وارد آب شد بنی اسرائیل از آب گذشته بودند سامری در آنجا نبود که خاک را ببیند و بردارد واللّه العالم. آثَرَیُؤثِرُ از باب افعال یعنی برگزیدن و اختیار کردن است مثل یعنی زندگی دنیا را برگزیدن و مثل راغب در مفردات گوید: استعمال اثر در تفضّل و برگزیدن بطور استعاره است.

[ویکی فقه] اثر (ابهام زدایی). واژه اثر ممکن است اشاره به معانی ذیل باشد: • اثر (فقه)، به معنی باقی مانده از چیزی و نتیجه شی ء و دارای کاربرد در ابواب مختلف فقهی• اثر (علوم حدیث)، کلام منقول از پیامبر، صحابه و تابعین (دیدگاه اهل سنت) و یا کلام منقول از پیامبر و معصومین (دیدگاه شیعه)
...

[ویکی اهل البیت] اثر (علم الحدیث). پس از قرآن کریم یکی از منابع مهم دین مبین اسلام، سنت است که تبیین و تفسیر آیات قرآن را عهده دار است. تعابیر «حدیث»، «روایت»، «سنت»، «خبر» و «اثر» هرکدام نشانگر اقوال و آثار برجای مانده از پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) است.
«اثر» و «اثاره» در لغت به معنای نشان، علامت و بازمانده از یک شیء است. این کلمه در آیات قرآن نیز به همین معنا باز آمده است؛ به عنوان مثال قرآن می فرماید: «إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَی وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ» اما به گفته دانشمندان علم الحدیث، مفهوم اصطلاحی اثر با مفهوم لغوی آن تفاوت چندانی ندارد؛ زیرا همان طور که اثر به معنای بقیه و بازمانده شیء است، در علم الحدیث نیز این کلمه بر بقایای اقوال و افعال منقول از پیامبر(ص) و سلف صالح اطلاق می شود و از این جهت با معنای لغوی آن مغایرت ندارد.
برخی از دانشمندان مانند شیخ بهایی کلمه اثر را با حدیث مترادف دانسته اند و برخی نیز این دو کلمه را مباین هم می دانند به این معنا که: حدیث آن است که از پیامبر(ص) رسیده است اما اثر آن است که از صحابی و دیگران رسیده باشد. لکن شهید ثانی معتقد است که بین اثر و حدیث رابطه عموم و خصوص برقرار است به این معنا که هر حدیث و روایتی قطعاً اثری از پیشینیان است لکن هر اثر به دست آمده ضرورتا منقول از پیامبر(ص) و یا صحابه نیست و علی الظاهر این قول مقرون به صواب است.
ناگفته نماند نوعی از تفسیر قرآن را تفسیر اثری یا تفسیر به مأثور گفته اند و آن تفسیر با کمک نقل و اثر است، اما در مورد ماده تفسیر اثری بین شیعه و اهل سنت اختلاف نظر وجود دارد به این معنا که از نظر شیعه حدیث پیامبر و امامان معصوم(ع) در شمار مدارک تفسیر اثری می باشد، در حالی که اهل سنت آرای رسیده از سوی صحابه و در شرایطی بزرگان تابعین را نیز به عنوان مدارک تفسیر اثری قابل قبول دانسته اند.

[ویکی فقه] اثر (علوم حدیث). اثر، کلام منقول از پیامبر، صحابه و تابعین (دیدگاه اهل سنت) و یا کلام منقول از پیامبر و معصومین (دیدگاه شیعه) است. که گویی مترادف با خبر و حدیث است.
در چگونگی این واژه نیز چونان «خبر» سخن بسیار است، و عالمان و محدثان در تعریف آن هم داستان نیستند. به لحاظ لغت، برجای مانده هر چیزی را «اثر» گویند. وقتی تازیان می گفتند: ذهبتُ فی اثرِ فلانٍ، یعنی او را پیروی کردم، پای برجای پای او نهادم و رفتم. اثر الحدیث، یعنی اینکه کسی از کسانی گزارش کند و آثارشان را بازگوید.الماثره، مکرمت و بزرگی ها را گویند، چون نسل در نسل و عصرها و عصرها گزارش می شود و... بدین سان تعریف عالمان و محدثان از «اثر» نیز به دوراز معنای لغوی آن نیست. اکنون تعریف ها را بنگریم و سپس چگونگی آنها را: شایع ترین تعریف از «اثر» در میان محدثان این است که «اثر»، آن چیزی است که از صحابه رسیده باشد. تهانوی نوشته است: یطلق... الآثار علی افعال الصحابة. و جمال الدین قاسمی در تعریف آن نگاشته است: اثر، منقول از صحابه را گویند؛ که اطلاق آن بر کلام رسول الله (صلی الله علیه وآله) نیز صحیح است. این تعریف، گو اینکه شایع ترین تعریف از «اثر» است ـ چنانکه گفتیم ـ و پیشینه ای بس کهن دارد امّا از دقت و استواری لازم برخوردار نیست.
فرق خبر و اثر
زبیدی نوشته است: بازمانده هر چیزی را «اثر» گویند و نیز خبر را که به «آثار» جمع بسته می شود. این است که گفته می شود «فلان من حملة الآثار» و مراد آن است که آن کس، از محدثان است. پیشوایان حدیث بین خبر و اثر فرق نهاده اند، بدین سان که گفته اند خبر آن است که از رسول الله (صلی الله علیه وآله) نقل شود و اثر آن است که از صحابه گزارش شود و از کسانی که بدین عنوان شهره شده اند، ابوبکر سعید بن عبدالله بن علیّ طوسی نیشابوری (متولد ۴۱۳) و محمد بن هیاج بن مبادر آثاری انصاری هستند.
← دیدگاه عالمان اهل سنت
اینها همه بر استواری سخن دکتر «نورالدین عتر» گواهی می دهد که نوشته است: این سه عنوان، حدیث، خبر و اثر در نزد محدثان به یک معناست. بر اساس آنچه تا بدین جا آوردیم، اکنون می توان گفت که گمانه های گونه گون در نگاشته های «مصطلح الحدیث» در تفاوت میان عناوین یادشده، در سده های واپسین چهره بسته است و در میان کتاب های پیشینیان از آنها سخنی نیست.

[ویکی فقه] اثر (فقه). اثر به معنی باقی مانده از چیزی و نتیجه شی ء است. از اثر به مناسبت در باب های طهارت، صلات و صید و ذباحه بحث شده است.
اثر به معنی باقی مانده از چیزی و نتیجه شی ء است و دارای چندین معنی است.۱. به معنی باقی مانده از چیزی.۲. به معنی نتیجه و آن چیزی است که از چیزی بدست آید.۳. بمعنی نشانه و آن علامتی است که دلالت بر چیزی می کند.۴. به معنی خبر است و بر سخنان گذشته دلالت دارد نه بر عمل آنان.۵. آنچه در پی شی ء بیاید که فقها آن را حکم گویند.لفظ اثر گاهی به چیزی که تحقق و فعلیت یافته است به اعتبار این که از چیز دیگر به وجود آمده اطلاق می شود و از جهتی به معنی معلول به کار می رود.اثر مورد بحث، اثر به معنای اول می باشد.
تناسب اثر با شیء مؤثر
اثر در اصل، به معنای باقی مانده از چیزی است، لیکن باقی مانده از هر چیز، متناسب با آن است؛ به عنوان مثال:
← اثر عقد، ایقاع، زوجیت و...
بحث تفصیلی آثار عقود، ایقاعات، زوجیّت، ملکیّت و مانند آن ها در جای خود می آید. در این جا به نمونه هایی از مسائل آن که در باب های طهارت، صلات و صید و ذباحه آمده است اشاره می کنیم.
← اثر نجاست در پاک شدن شیء نجس
...

[ویکی فقه] اثر (فلسفه). اَثر به معنای نشان و در اصطلاح عبارت است از: آنچه از فاعل در منفعل گذارده و یا افاضه می شود.
اثر به در لغت به معنای نشان و نتیجه شی ء (Effect) بوده و جمع آن آثار است و در چند معنا استعمال می شود: ۱. به معنی نتیجه و آن چیزی است که از چیزی به دست آید. ۲. به معنی نشانه و آن علامتی است که دلالت بر چیزی می کند. ۳. به معنی خبر است و بر سخنان گذشته دلالت دارد نه بر عمل آنان. ۴. آنچه در پی شی ء بیاید که فقها آن را حکم گویند.
توضیح اصطلاح
اثَر در اصطلاح عبارت است از: آنچه از فاعل در منفعل گذارده و یا افاضه می شود. حکمت مترتبۀ بر هر چیز را اثر آن می نامند، معلول هر علتی را اثر آن گویند و غرض و غایت مترتب بر اشیاء را اثر آنها نامند و کیفیتی که از فاعل مختار یا موجب در منفعل گذارده می شود اثر می گویند. لفظ اثر گاهی به چیزی که تحقّق و فعلیت یافته است به اعتبار اینکه از چیز دیگر به وجود آمده، اطلاق می شود و از جهتی به معنی معلول به کار می رود. قانون اثر (Loi de L'effet) در نظر (تورندایک) عبارت است از اینکه: پیروزی در عمل منجر به تکرار آن و ناکامی در عمل منجر به ترک آن می شود.
مستندات مقاله
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است: • جرجانی، میرسیدشریف، التعریفات.• تهانوی، محمدعلی بن علی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم.• عبدالنبی، الاحمد نکری، دستور العلماء جامع العلوم فی اصطلاحات الفنون.

دانشنامه آزاد فارسی

اَثَر
علامت و نشانه ای که فاعل در منفعل می گذارد. مفهومِ اثر در اصطلاح فلسفه، معنایی عام تر از علت و معلول دارد و از این رو برخی احکام خاص علت و معلول همچون لزوم معیت علت و معلول در بقا، در آن اعتبار نمی شود؛ بر همین اساس با قبول این مفهوم، ارتباط اثر با مؤثر می تواند برای همیشه قطع شود.

مترادف ها

trace (اسم)
رد، اثر، نشان، طرح، مقدار ناچیز، جای پا، رد پا، مقدار کم

tract (اسم)
رساله، حد، اثر، وسعت، مقاله، کشش، قطعه، رشته، اندازه، مدت، نشریه، رد بپا

growth (اسم)
پیشرفت، افزایش، ترقی، اثر، نمود، نتیجه، روش، رشد، حاصل، تومور، گوشت زیادی، چیز زائد

impression (اسم)
تاثیر، اثر، گمان، خیال، احساس، عقیده، ادراک، چاپ، خاطر، خاطره، نشان گذاری، جای مهر

efficacy (اسم)
تاثیر، اثر، درجه تاثیر

effect (اسم)
اثر، نیت، مفهوم، نتیجه، کار موثر

sign (اسم)
اعلان، اثر، نشان، نشانه، صورت، علم، تابلو، رمز، علامت، ژست، ایت، امضاء، نشان گذاشتن

affect (اسم)
اثر

result (اسم)
اثر، نتیجه، دست اورد، پی امد، بر امد، حاصل

relic (اسم)
اثر، عتیقه، یادگار، ماترک، اثار مقدس

symptom (اسم)
اثر، نماینده، نشان، نشانه، علامت، دلیل، هم افت، علائم مرض

scintilla (اسم)
اثر، جرقه

track (اسم)
راه، اثر، نشان، خط، باریکه، زنجیر، لبه، جاده، تسلسل، توالی، شیار، مسیر، رد پا، مسابقه دویدن، خط اهن، خط راه آهن

clue (اسم)
راهنما، اثر، نشان، گوی، رشته، گره، کلید، گلوله نخ، مدرک

impress (اسم)
اثر، مهر، نشان، نشانه، نشان گذاردن، نقش

consequence (اسم)
اثر، فرع، نتیجه، عاقبت، نتیجه منطقی، دست اورد، پی امد، بر امد

rut (اسم)
عادت، اثر، گرمی، خط، شهوت، روش، رد جاده، خط شیار

opus (اسم)
کار، اثر، قطعه موسیقی، نوشته

umbrage (اسم)
رنجش، اثر، نگرانی، سایه، تاری، تاریکی، سایه شاخ و برگ، سوظن

remnant (اسم)
اثر، باقی مانده، بقیه

signature (اسم)
اثر، دستینه، امضا، پاراف، امضاء، امضاء کردن، صحه، توشیح

vestige (اسم)
ذره، اثر، نشان، خرده، جای پا، بقایا، ردیا

vestigial (صفت)
اثر، ذره ای، جای پا، بقایا، ردیا

فارسی به عربی

اثر , اثر علیه , اخدود , اشارة , انطباع , بقیة , تاثیر , ختم , خلیع , علامة , کفاءة , مسار , نتیجة , نمو

پیشنهاد کاربران

سلیم
اثر: واژه ای اربی برابر با رد یابی، نشان یابی در فارسی ست.
سلیم
اثر: رد گذار
واژه موجود در اوستایی ، با توجه به عکس خودتون تصمیم بگیرید
اثر
🇮🇷 همتای پارسی: رَد 🇮🇷
برابر پارسیِ نوین برای اثر/تاثیر:
*《مانداک》
ماند از کارواژهٔ ماندن، و پسوند اک همانندِ خوراک و نوشاک و پوشاک.
*بَرماند
*‏رد
این ها برای ماناکِ بنیادینِ ( اصلیِ ) اثر/تاثیر بود.
...
[مشاهده متن کامل]

برای ماناک های شاخه ای ( فرعی ) می توان گفت:
اثر ( ادبی، هنری ) : آفَرینه
اثر ( نتیجه ) : پی آمد، برآیند، کارآیی
موثر ( نتیجه بخش ) : کارآ، کاری، کارگر، کارساز
نکته:
برخی واژهٔ مانداک و برماند را بجای "ارث" بکار می برند. از آنجا که هر واژه باید تا آنجا که می شود نمایندهٔ تنها یک ماناک/معنی باشد، برای ارث و اثر بایستی دو واژهٔ جداگانه بکار برده شود. برای نمونه:
اثر/تاثیر . . . مانداک، بَرماند
ارث/میراث:
میراک . . . . . میر، بنِ اکنون از کارواژهٔ مردن.
نیا مانده . . . آنچه از نیاکان بجا مانده. ( رساترین گزینه برای ارث/میراث )

اَثَر
اَرَبیده ی واژه ی پارسی : " اَزَر "
اَزَر : اَ - زَر
اَ - : پیشوند و کوتاه شده ی " اَز ، اَز آن "
زَر : آتش ، آزَر ( آذر ) ، آدَر ، آتَر ، زَره ( ذرّه ) ، زَر ( طَلا ، تِلا ) .
پایه و بنیادِ ماته یا مادّه " زَر = photon = آفتاب ، آفتاو ، اَفتو ، فَتو " است و اَزَر ( اَثَر ) نشانه از ماده ایست که تبارش " زَر " است که به جای یا ژای می ماند.
...
[مشاهده متن کامل]

واژگان : تاثیر ، موثر ، متاثر ، اَثیر ( اِتِر ) ، . . . در دستگاه واژه سازی اَرَبی. برساخته شده اند.

هنایش را به کار نگیرید چون یکی از هزاران واژه ی ساختگی دساتیر است و پارسی نیست . به جای آن میتوان از درایش و کارآمدی و کارآیی بهره برد.
اثر یک واژه فرامرزیست ( ) که بیشتر ریشه لاتین اریایی دارد.
ریشه یابی اثر = honor ( مدال ) / هنر ( چیزی که باعث بالیدن است ) در همه این سه واژه به برجامندن بالشی ( افتخار ) میرسیم بچم اینکه چیزی رو بلدید که بدان میبالید یا از شما چیزی به دال آنکه بلد بودید بر جا میگذارید = اثر
...
[مشاهده متن کامل]

پیشتر در برخی از واژه ها و ریشه یابی آنها گفته بودن هرجا واژ ث را دید بدانید آن واژه عربی نیست و بدانید به عربی اندر شده. ( اندر = اینتر = enter = ورود /وارد )
واژه یابی ارث = earth = زمین = انچه در زمین است یا روی زمین می ماند / ارث آنچه که کسی از خود بر زمین میگذارد = بر جای میگذارد => ارث یا ارت ( earth ) که حتی در الکترسیته بدان زمین گویند به چم زمین مانده یا برزمین مانده یا همان ارث است . نمونه دیگر از واژه ث که عربی نیست بلکه پیشینیان ما برای اینکه پاک نشان دهند این واژگان ریشه دیگری دارد از چندین ریخت ث. ص. س. در دبیره فارسی بهره بردند. نمونه دیگر ث
در زبان لاتین به پارتیان parthian گفته می شود اما با ت = پارتیان خوانده نمی شود بلکه پارثیان خونده می شود همانطور که در سنگنوشته های هخامنشی بدان پرثو میگفتند یعنی بسیار پرت شده و دور . از همین رو واژه پرث به چم دور به پرت هیخته ( تبدیل ) شد که در پرتاب ریشه هایی از ان را میبینیم به چم دور تاباندن = دور انداختن و واژه تابیدن گونه ای انداختن است. پس تا اینجا فهمیدیم که th صدای ث می دهد نه ت و پیشینیان ما با زرنگی این ها از هم جدا کردند و در دبیره فارسی از چندین الفبا با یک صدا بهره برده شد تا ریشه واژگان رو بهتر دریابیم حتی در شرایطی که عینا یک صدای یکسان را دهند. حتی در زبان لاتین نیز از چندین واژ ه هماوا بهره برده شده است
th = ث
t= ت
f= ف
ph = ف
و . . .
بنابراین ارث / اثر همگی فارسی هستند که در گستره گسترده ای از ان بکاربرده می شود. از همین رو به دید بنده واژه ثمر باید اریایی باشد و پیشوند است در استثمار استفاده استشهاد و . . . . بی شک ایرانیست چرا که است به چم سفت شده می باشد که در استکان استخوان هسته و . . . میتوان آنرا یافت به چم سفت شده / هستی / وجود و . . . .
با سپاس

هیچ اصلی نیست مانند اثر
پس ندانی اصل رنج و درد سر
مولوی ۵/ ۳۹۸۵
به ره خفتگان تا بر آرند سر
نبینند ره رفتگان را اثر
سعدی ( بوستان باب ۹ )
نشانه، پیامد، بنابر، درپی
نشانه، پیامد
درود
بسیار نیک است که هم میهنان در پی پارسی گویی گرفته اند، وان گه ناسزاگویی ناپسند است.
اثر را جایگزین باید با یک از واژگان پارسی:
آفرینه
هَنایش
ژی پی
ره پس
پی ماند
یادآر
ژی تاپ
واماند
پانشان
اثر به معنای حاصل از هر چیزی است که با دیدن آن اثر پی به وجود آن چیز برده می شود، ولی غالبا استعمالش در شکلی است که از جای پای رونده ، در زمین می ماند. در اصل اثر به معنای رد پایی است که از رونده بر روی خاک و یا شن های بیابان مانده است . بعدا در موارد دیگر مورد استفاده قرار گرفته .
مترادفش میشه اثر یا موثر اثار
انگ
● اثر: آنچه پس از کار و عملی باقی بماند و دلالت بر وجودِ آن کند؛ به بیانِ دیگر، اثر؛ یعنی هر چیزِ محسوس و ادراک پذیری که بعد از هر عمل و یا حادثه ای در چیزی یا کسی یا جایی باقی بماند و نشاندهنده ی وقوعِ آن عمل و حادثه باشد. با اندکی تسامح می توان گفت که اثر، مترادفِ واژه ی معلول است.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: اثرِ انگشت؛ اثر ضربه بر روی پوست بدن؛ اثرِ دروغ در هر رابطه ای، بی اعتمادی به یکدیگر است؛ پس بی اعتمادی اثرِ دروغ است در رابطه.
مترادف های واژه ی اثر: نشان؛ نشانه؛ علامت؛
معنای دوّم اثر: آنچه از یک نویسنده؛ شاعر؛ نقّاش؛ دانشمند؛ مخترع؛ و یا هر کسِ دیگری به جا ماند که خودِ او آن را خلق کرده باشد.
معنای سوّم اثر:در فقه و شرع اسلام، حدیث یا خبری که از پیامبر و امامانِ معصومِ اسلام به مسلمانان رسیده باشد.

آقای یوسف با ترافیک مشکلی ندارید ولی با تأثیر چرا واقعا که متاسفم.
نشان، نشانه، رد، ردپا، نوشته، یادگار، یادمان، آفرینه، کارایی، کارآمدی، نمود، پیامد را می توان برای معناهای گوناگون این واژه به کار برد. نیازی به واژه ی ساختگی ( هنایش ) نیست.

ایز، پی، جای پا، ردپا، رد، نشان، نشانه، تأثیر، خاصیت، فایده، واکنش، تالیف، تصنیف، نوشته، رگه، فعل، نقش، حاصل، نتیجه، معلول
چیزی که به جای مانده
تاثیر گذاشته
در نوشته پیشین در برگردان واژه، مواظب اثر گفتارت بر دیگران باش ، بدنبال واژه ای برای اثر بودم در این جمله. که با پذیرش پیشنهاد اقای غفور در بالا" پی آمد" واژه خوبی است .
که چنین می شود:
با آگاهی بیشتر از پی آمد گفتارت بر دیگران سخن بگو
جاگذاره، پی ماند
پدیدار، پدیده، پیامد
نمود/ نمودش
آثار = نمودها/ نمودشها
درنشان - رهپس
ردپا
( = نشان ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پَدا ( سنسکریت )
ژیتاب ( سنسکریت: چیتاورْتی ) اثری از او نماند= ژیتابی از او نماند.
( = کار هنری ـ نوشتاری ) این واژه عربی است و پارسی آن این می باشد:
واشا ( سنسکریت ) ؛ اثر هنری= واشای هنری
( = پیامد، تأثیر ) این واژه عربی می باشد و پارسی آن اینهاست:
شِوین ( کردی )
هَنود ( پارسی دری ) اثر دارو= شوین دارو
هنایش، هنود
( تاثیر / effect )
از یات ( = فعل ) هنودن
ریشه ی کهن: خْشناتای ( = اثر قانع کننده )
آثرَ ( اوستایی ) 1ـ کنار رفتن، دورشدن، استعفا دادن 2ـ راه 3ـ دم، نَفَس.
( = دنبال، پِی ) این واژه عربی است و پارسی آن این است:
ژیپی ( کردی: جی پی ) بر اثرِ= به دنبالِ، در پِیِ، با آمدنِ. بر اثر ترافیک، خیابان بسته شد؛ به ژیپی ترافیک، خیابان بسته شد
( = علت ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
روگا، رَپَس ( سنسکریت ) در اثرِ= به علتِ: به روگای، به رَپَسِ؛ در اثر توفان، درخت ها شکسته شد؛ به روگای توفان درخت ها شکسته شد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس