ابسال

/~AbsAl/

معنی انگلیسی:
spring

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

( آبسال ) آبسال. ( اِ مرکب ) باغ. حدیقه :
همی تابد ز چرخ سبز عیوق
چو آتش بر صحیفه ی ْ آبسالی.
ناصرخسرو.

ابسال. [ اِ ] ( ع مص ) گرو کردن. به گرو دادن. || به هلاک سپردن. || حرام کردن چیزی. || دل نهادن بر. || پختن و خشک کردن غوره ٔخرما. || به معرض نهادن. عرضه کردن. || در خذلان گذاشتن. ( زوزنی ). بخواری گذاشتن.

فرهنگ فارسی

( آبسال ) ( اسم ) بهار . در فرهنگها آبسال و آبسالان را بمعنی باغ گرفته اند و صحیح نیست . ( مینوی ).
باغ حدیقه
آبسالان:فصل بهار، موسم بارندگی، سال پر آب وباران، به معنی باغ و بوستان

فرهنگ معین

( آبسال ) (اِمر. ) بهار، آبسالان .

فرهنگ عمید

۱. به گرو دادن، گرو کردن.
۲. حرام کردن چیزی.

جدول کلمات

آبسال
باغ , بوستان

پیشنهاد کاربران

ابسال= بسال /بهار است در پارسی ه=س و همچنین ر = ل است - ه=س بهار است
یارسلامان
آبسال : فصل بهار، سال پر آب و باران، دایه پسر پادشاه یونان .

بپرس