ابر

/~abar/

مترادف ابر: ابل، رباب، سحاب، غمامه، میغ، اسفنج

معنی انگلیسی:
cloud, super(a prefix), arch-, great, head, sponge, foaming rubber, sovereign, super-, supra-

لغت نامه دهخدا

( آبر ) آبر. [ ب ُ ] ( اِخ ) قریه ای از سیستان ، و ابوالحسن محمدبن حسین بن ابراهیم بن عاصم آبری از ائمه حدیث بدانجا منسوب است. ( معجم البلدان ).

آبر. [ ب ِ ] ( ع ص ) آنکه تأبیر خرمابن کند. خرماگشن دهنده. ( مهذب الاسماء ). رجوع بتأبیر شود.
ابر.[ اَ ] ( اِ ) مه دروا در جو که بیشتر به باران بدل شود. سحاب. سحابه. میغ. غیم. غمام. غمامه. عنان. ( دهار ). بارقه. مزن. غین. توان. عارض. اسهم :
درخش ار نخندد بگاه بهار
همانا نگرید چنین ابر زار.
ابوشکور.
پوپک دیدم بحوالی سرخس
بانگک بربرده به ابر اندرا
چادرکی دیدم رنگین بر او
رنگ بسی گونه بر آن چادرا.
رودکی.
عاجز شود از اشک و غریو من
هر ابر بهارگاه با بخنو.
رودکی.
از باد روی خوید چو آبست موج موج
وز بوسه پشت ابرچو جزع است رنگ رنگ.
خسروانی.
فخن باغ بین ز ابر و ز نم
گشته چون عارض بتان خرم.
دقیقی.
که هر کس که دید آن دوال و رکیب
نپیچد دل اندر فراز و نشیب
نترسد از انبوه مردم کشان
گر از ابر باشد بر او سرفشان.
فردوسی.
سرشک سر ابر چون ژاله گشت
همه کوه و هامون پر از لاله گشت.
فردوسی.
ز ابر اندر آمد بهنگام نم
جهان شد بکردار باغ ارم.
فردوسی.
ز فرش جهان شد چو باغ بهار
هوا پر ز ابر و زمین پر نگار.
فردوسی.
به ابر رحمت ماند همیشه دست امیر
چگونه ابری کو توتَکیش بارانست.
عماره.
ز جوی خورابه چه کمتر بگوی
چو بسیار گردد بیکباره اوی
بیابان از آن آب ، دریا شود
که ابر از بخارش ببالا شود.
عنصری.
برخشش بکردار تابان درخشی
که پیچان پدید آید از ابر آذر.
اسدی ( از فرهنگ ).
پر مائده و نعمت چون ابر بنوروز
کز کوه فرودآید چون مشک مقطر.
ناصرخسرو.
گهی درّ بارد گهی عذر خواهد
همان ابر بدخوی کافوربارش.
ناصرخسرو.
ای خداوند حسام دشمن اوبار از جهان
جز زبان حجت تو ابر گوهربار نیست.
ناصرخسرو.
از آن ابر عاصی چنان ریزم آب
که نارد دگر دست بر آفتاب.
نظامی.
تا نگرید ابر کی خندد چمن بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آبر ) قریه از سیستان
رود خانه ایست در اسپانیا که ببحرالروم ( مدیترانه ) میریزد و ۹۳٠ کیلومتر طول دارد .
( اسم ) ۱ - بر به : پس داوری نکنند ابر تو ای محمد ( تفسیر کمبریج . ) ۲ - با : ابر شاه بر داستانها زدند . ( فردوسی ) ۳ - بالای زبر روی سر: ابرگاه شاهان بود جای او . ( فردوسی ) ۴ - بزبان : ابر پهلوانی بر او مویه کرد . ( فردوسی ) ۵ - برسر : ابر زال زر گوهر افشاندند . ( فردوسی ) ۶ - در : ابر کین آن شاهزاده سوار بکشت از سواران دشمن هزار ( فردوسی ) ۷ - نسبت به : کسی کو برد آب و آتش بهم ابر هر دو بر کرده باشد ستم . ( فردوسی )
نیکوکار تر نیک مرد تر

فرهنگ معین

( اَ ) (اِ. ) ۱ - تودة عظیم بخار آب ، میغ ، سحاب . ۲ - اسفنج دریایی یا مصنوعی که با آن مثل یک کیسه یا لیف بدن را شستشو دهند، ابر حمام .
(اَ بَ ) [ په . ] (اِ. ) بالا، مق پایین .
( ~. ) (اِ. ) آغوش ، بر.
( ~. ) (حر اض . ) ۱ - بر، به ، با. ۲ - بالای ، روی . ۳ - در. ۴ - بر سر.

فرهنگ عمید

۱. (هواشناسی ) بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران، برف، و تگرگ می بارد: تا نگرید ابر کی خندد چمن / تا نگرید طفل کی جوشد لبن (مولوی: ۶۷۸ )، ابر ا گر آب زندگی بارد / هرگز از شاخ بید بر نخوری (سعدی: ۶۱ ).
۲. اسفنج دریایی یا مصنوعی که برای شست وشو، تمیز کردن، و مانند آن به کار می رود.
* ابر استراتوس: (هواشناسی ) نوعی ابر باران زا به شکل نوار دراز.
۱. بالا، زبر.
۲. بر: بزد نای رویین ابر پشت پیل / جهان شد ز لشکر چو دریای نیل (فردوسی۲: ۷۰۷ ).
۳. به.
۴. با.

فرهنگستان زبان و ادب

{cloud} [علوم جَوّ] 1. انبوهه ای از قطرک های ریز آب یا ذرات یخ یا هر دو در جوّ 2. انبوهه ای از مواد ذره ای در جوّ که باعث کاهش دید می شود

گویش مازنی

/aber/ ابر

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تودۀ بخار پراکنده در جوّ را ابر گویند. در باب های طهارت، صلات، صوم و حج به مناسبت از آن سخن رفته است.
آفتاب در صورتی که چیزی مانند ابر مانع تابش آن شود، پاک کننده نیست.
طباطبایی یزدی، محمدکاظم، العروة الوثقی ج۱، ص۲۶۳.
اگر ابر مانع حصول یقین به داخل شدن وقت نماز شود، به فتوای مشهور، نمازگزار به گمان داخل شدن وقت می تواند نماز بخواند.
بحرانی، یوسف، الحدائق الناضرة، ج۶، ص۳۰۱.
به هنگام کسوف یا خسوف اگر ابر خورشید یا ماه را بپوشاند، نماز آیات ادا است نه قضا.
حلی، جعفر بن حسن، المعتبر، ج۲، ص۳۴۱.
...

[ویکی فقه] ابر (قرآن). ابر، توده و اجتماع ذرات بخار آب
از آن در قرآن با واژه هایی مانند « سحاب »، « غمام »، «مزن» یاد شده است؛ چنانکه از برخی کلمات در موارد خاص مانند « سماء »، «ظلة»، «معصرات» و «عارض» و «صیب» نیز می توان معنای ابر را استفاده کرد.
عناوین مرتبط
ابر عذاب؛ابر و باد؛ابرها در آستانه قیامت؛ابرهای باران زا؛پیدایش ابرها؛حرکت ابرها؛نقش ابرها.

دانشنامه عمومی

حالت اَبر توده ای از قطره های بسیار ریز یخ است که در طبقه های پایینی ( تروپوسفر ) و میانی اتمسفر تشکیل می شود. عناصر تشکیل دهندهٔ این تودهٔ بخارمانند همان عناصر تشکیل دهندهٔ مایعات سطح سیاره هستند. در سیارهٔ زمین، ابرها نه از بخار آب بلکه از قطره های بسیار ریز یخ تشکیل شده اند.
ابرشناسی دانش ابرها است که در فیزیک ابر کوت هواشناسی انجام می شود. [ ۱]
کومولوس Cu ( کومه ای ) : نشانهٔ هوای صاف و ملایم. کومولو در لاتین به معنای توده و کپه است. این ابرها شبیه گلوله های پف کردهٔ پنبه ای هستند و شکل آنها بیانگر حرکت عمودی جریان های گرم به سمت بالای جو زمین است. مقدار تراکم و رطوبت ابر با پایین ابر که به شکل تخت است، ارتباط دارد؛ به این صورت که هر چه این ویژگی ها بیشتر باشد، ابر قد بلندتر است و پایین تخت ابر در قسمت پایین قرار می گیرد. گاهی قلهٔ این ابرها می تواند به بالای ۱۸ هزار متری جو نیز برسد.
کومولونیمبوس Cb ( کومه ای بارا ) : به همراه رعد و پیام آور طوفان. این ابرها از توده های بزرگ و انبوه ابر که به شکل برج عظیمی است، تشکیل می گردند.
آلتوکومولوس As ( فرازکومه ای ) : معرف باران احتمالی. این ابرها شامل لایه ها یا تکه های بزرگ گوی مانندی از قطره های ریز آب بوده که معمولاً به صورت شیار یا امواج نسبتاً منظمی مشاهده می گردد.
استراتوس St ( پوشنی ) : نشانهٔ نرمه باران احتمالی. نوع اصلی این ابر لایه ای یک دست و شبیه مه می باشد و معمولاً به صورت تودهٔ متراکمی از بخار آب که قطر آن در همه جا یکسان است، مشاهده می گردد. ارتفاع این ابر از سطح زمین بسیار کم است.
نیمبواستراتوس Ns ( باراپوشنی ) : نشانهٔ ریزش باران یا برف ممتد.
آلتواستراتوس As ( فرازپوشنی ) : نشانهٔ ریزش احتمالی باران ملایم. این ابرها به صورت لایه های یکنواخت و متحدالشکل خاکستری یا متمایل به آبی به صورت ترکیبی از الیاف، آسمان را می پوشانند.
سیروس Ci ( پَرسا ) : معرف هوای آرام و صاف. این ابرها از مرتفع ترین ابرها بوده و اغلب به صورت پر مانند و سفید رنگ و شفاف ( مملو از بلورهای یخ ) در آسمان دیده می شوند.
سیرواستراتوس Cs: این ابرها را می توان سیروس های نازک تور مانندی دانست که از ابرهای کوچک سفید و به هم فشرده به شکل گولهٔ پشمی شکل یافته اند. ظهور این ابرها، علامت نزدیک شدن هوای طوفانی بوده و به همین لحاظ، این ابرها را می توان پیش از فرا رسیدن حالت های طوفانی هوا، مشاهده نمود.
سیروکومولوس Cc: پیام آور هوای صاف و آرام. ساختمان آن ها اغلب متشکل از قطعات سفید رنگ بوده و معمولاً پیش از ابرهای سیروس در آسمان ظاهر می شوند.
استراتوکومولوس Sc ( پوشن کومه ای ) : این ابرها دارای رنگی تیره یا سفید متمایل به خاکستری بوده و معمولاً به صورت دسته یا خطوط یا توده های کروی مانند بزرگ و امواج کروی از ابرهای خاکستری با فواصل و شکاف های روشن تشکیل می گردند. فاقد شرایط بارندگی های رگباری است. [ ۲] [ ۳]
پیروکومولوس ( آتش کومه ای ) : این نوع ابر پدیدهٔ گرمایی است که در اثر گرم شدن سریع و شدید یک ناحیه و تبدیل آن به رسانای گرما ایجاد می شود و در نهایت به ابر کومولوس تبدیل می گردد. آتشفشان ها، آتش سوزی های جنگلی، و انفجارهای هسته ای ( به شکل ابر قارچی شکل ) همگی از دلایل اصلی تشکیل ابرهای پیروکومولوس به شمار می آیند.
• فراکتوکومولو
• فراکتواستراتوس.
عکس ابرعکس ابرعکس ابرعکس ابرعکس ابرعکس ابر

ابر (شاهرود). ابر روستایی در مستقل از قعله نو بخش بسطام شهرستان شاهرود استان سمنان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۱٬۴۸۰ نفر ( ۵۰۴خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس ابر (شاهرود)

ابر (فیلم ۲۰۰۰). «ابر» ( انگلیسی: cloud ) فیلمی هندی است که در سال ۲۰۰۰ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به بابی دیول، رانی موکرجی، اشوتوش رانا، آمریش پوری، جانی لور، آلوک نات، کولبوشان کارباندا، ماندیرا بدی، سنا سعید اشاره کرد.
عکس ابر (فیلم ۲۰۰۰)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

اَبر
اَبر
بخار آب متراکم، به صورت قطره های کوچک شناور در توده های هوا و جَو. ابر، مانند مِه یا تُنُک مِه۱، که در سطوح پایین تشکیل می شود، براثر سردشدن هوای حاوی بخاری پدید می آید که معمولاً در اطراف ذرات غبار میعان می کند. ابرها را براساس ارتفاع تشکیل آن ها و شکل شان دسته بندی می کنند. ابرهای پَرسا (سیروس)۲ و پَرساپوشَنی (سیرواستراتوس)۳ در ارتفاعی حدود ۱۰ کیلومتر تشکیل می شوند. ابر پَرسا از ذرات کوچک یخ تشکیل، و به صورت رشته های سفید پَرمانندی دیده می شود. ابر پَرساپوشنی مانند ملافه ای سفید در پهنۀ آسمان گسترده می شود. در ارتفاع ۳ تا ۷ کیلومتری سه نوع ابر یافت می شود: پَرساکومه ای (سیروکومولوس)۴، فرازکومه ای (آلتوکومولوس)۵، و فرازپوشنی (آلتواستراتوس)۶. ابرهای پَرساکومه ای به صورت توده هایی کوچک، یا بزرگ و مدور دیده می شوند که گاه آرایشی با نام آسمان پیسه۷ به خود می گیرند. ابرهای فرازکومه ای ابرهایی سفید و شبیه ابرهای پَرساپوشنی اند، اما بزرگ ترند و آرایشی خطی دارند. ابرهای فرازپوشنی شبیه ابرهای پَرساپوشنیِ ضخیم اند و ممکن است به صورت ملافه ای خاکستری پهنۀ آسمان را دربر گیرند. ابرهای کومه ای پوشنی (استراتوکومولوس) معمولاً در ارتفاع کمتری (۲ تا ۶ کیلومتر) تشکیل می شوند. این ابرها به رنگ خاکستری تیره اند و آسمانی سربی پدید می آورند که ممکن است بی باران باشد. دو نوع ابر، کومه ای (کومولوس)۸ و کومه ای بارا (کومولونیمبوس)۹ در دستۀ خاصی قرار می گیرند، زیرا عامل ایجاد جریان های روزانۀ هوای بالارو شده اند. و رطوبت را به نواحی خنک تر جَو منتقل می کنند. ابرهای کومه ای قاعدۀ تختی دارند و معمولاً در ارتفاع۱.۴ کیلومتری تشکیل می شوند. در این ارتفاع میعان بخار آب آغاز می شود، اما قسمت فوقانی ابرها گنبدمانند است و تا ارتفاع ۱.۸کیلومتر کشیده می شود. قاعدۀ ابرهای کومه ای بارا تقریباً در همین ارتفاع واقع است، اما پهنۀ بالایی آن ها تا ارتفاع بسیار بیشتر، غالباً تا ۶ کیلومتر، کشیده می شود. ممکن است رگبارهای سنگین کوتاه، و گاه تندر را موجب شوند. ابرهای پوشنی (استراتوس) در ارتفاعی کمتر از ۱ تا۲.۵ کیلومتر تشکیل می شوند و مانند ملافه هایی موازی افق به نظر می رسند و به مِه بلند شباهت دارند. ابرها گذشته از نقش ضروری شان در چرخۀ آب، به تنظیم تابش در جَو زمین نیز کمک می کنند. ابرها تابش موج کوتاه خورشید را باز می تابانند، همچنین تابش موج بلند را از زمین جذب و دوباره منتشر می کنند.

مترادف ها

brume (اسم)
مه، ابر، بخار، شبنم

cloud (اسم)
ابر، توده انبوه، سحاب، توده ابرومه

nebula (اسم)
لکه، ابر، سحاب

super- (پیشوند)
مافوق، برتر، فوق، بیشتر، ابر، بالایی، مربوط به بالا، ارجح، واقع در نوک چیزی

فارسی به عربی

غیمة

پیشنهاد کاربران

در کلمات قوانینی هست که اگر بر مبنای اون قوانین کلمات رو بررسی کنیم راحت تر پی به عمق و مفهوم اون کلمه خواهیم برد. قوانینی مثل باب فتح غالب ریشه ترکیب جزء تغییر حذف اضافه بن واژه مصدر و. . . کلمه ابر هم
...
[مشاهده متن کامل]
یک کلمه ترکیبی از کلمات مختلف هست مثل تعبیر عبور بار باران. یعنی یک بار عبور کننده. از اونجایی که فلسفه ایجاد کلمات بسیار حکیمانه و هوشمندانه بر مبنای کاربرد اون کلمه در عالم واقعیت است مثل سوت که وقتی تلفظ می شه صدای صوت هم ایجاد می شه مثل هوا که وقتی تلفظ می شه هوف شدن هم به صورت کاربردی شکل می گیره. یا ضعفران که با توجه به انرژی زا بودن و طبع گرمیانه ای که دارد ضعف رو از بدن می راند. یا سیستر انگلیسی که همان ادامه دهنده زیست خودمان هست یا همشیره که از یک پستان شیر خورده اند و فراوان از این دست کلمات.

مثلابرا مجازی و کنایی این مثال خوبه:
پاره ای باران در بیابان می بارد
باران آنجا مجاز از ابر میشه
در پارسی همه واژگانی که میان واژشان ب/ف بی نوا است مانند ابر کفش کبک گبر انرا به دوگونه میگویند مانند ابر/ اور کفش/ کوش کبک/ کوک گبر /گور حتی واژگان بیگانه عربی مانند صبر وقبر را صور و قور میگویند این در همه جا ایرانشهر بزرگ بوده و هست
کُردی جنوبی یا پهلوانی ( لهجه کلهری|کرمانشاهی ) : اَور، هَور
بتران
اَبَر= abar= فوق بالا ، برتر، برابرنهادی برای خارق در زبان عربی : خارق العاده و ultra :اولترا: در زبان انگلیسی
در زبان لری به ان ( ( اور ) ) میگویند که از دو بخش
( او ر ) تشکیل شده است که او به آب و ر به معنای ریخت و به طور کلی معنایش میشود چیزی که اب میزیزد.
اور
او:اب
ر:ریخت
همچنین یک پیشوند است در فارسی که برابر واژه و پیشوند انگلیسی hyper است
سحاب . . . .
پسواژه ای به معنی بیشترین یا قویترین یا والاترین مانند ابَرقدرت
" بنام خدا "
در گویش محلی لری ( کهگیلویه )
ابر = اور تلفظ میشه .
یکی از بیشمار واژگان از بن اوستایی ست که از هیچ زبان بیگانه یا قوم غیر ایرانی
اقتباس نشده است .
ابل، رباب، سحاب، غمامه، میغ، اسفنج

:
دکتر کزازی در مورد واژه ی می نویسد : ( ( ابر در پهلوی نیز با همین ریخت به کار می رفته است. چنان می نماید که ابر ریختی است فرجامین و فرو فشرده از آب / بر : بُن ِاکنون از بردن: "آب بر" آنچه آب به همراه می برد . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( همی بر شد ابر و فرود آمد آب
همی گشت گِرد ِ زمین آفتاب ) )
توضیح بیت :ابر بر آسمان فرا رفت و از آن باران فرو ریخت و آفتاب نیز بر گرد زمین می گشت .
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 193 )
در جایی دیگر می نویسد : ( ( اَبَر در پهلوی اپر apar ، ریخت کهنتر " بر " است . این واژه را که در ایرانی کهن upari در اوستایی upairi ، در پارسی باستان upariy، در سانسکریت upari و در یونانی hyper بوده است ، با overدر انگلیسی و uber در آلمانی می توانیم سنجید . ) )
( ( زبان راستی را بیاراسته
خرد خیره کرده ابر خواسته ) )
( همان ص 334. )
اَبر امروزه در واژه هایی چون ابر قدرت، ابر قهرمان، ابر کشور ، در همین معنی دیده می شود.
ابر نیسانی : ابر پر برکت ، ابر پر باران ، ابری که همه رحمت باشد.
جز یک ابر تو کابر نیسانیست
آن دگر ابر ها زمستانی. ست
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۱۹.

اَبَر: در پهلوی اپر apar بوده است .
( ( ابر ده و دو ، هفت شد کدخدای؛
گرفتند هر یک، سَزاوار ، جای ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 191 )
در جایی دیگر می نویسد : ( ( اَبَر در پهلوی اپر apar ، ریخت کهنتر " بر " است . این واژه را که در ایرانی کهن upari در اوستایی upairi ، در پارسی باستان upariy، در سانسکریت upari و در یونانی hyper بوده است ، با overدر انگلیسی و uber در آلمانی می توانیم سنجید . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( زبان راستی را بیاراسته
خرد خیره کرده ابر خواسته ) )
( همان ص 334. )
اَبر امروزه در واژه هایی چون ابر قدرت، ابر قهرمان، ابر کشور ، در همین معنی دیده می شود

ابر به دست خود بستن : کنایه از احسان کردن
پادشاهان که در جهان هستند
هر یک ابری به دست بربستند
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۱۹.
در ضمن در بیت مذکور در بالا برانگیخت ابرش برافشاند گرد دو جمله جدا و به معنای عصبی شدن و گرد و خاک کردن است
سحاب
أبر: [عربی]
( اَبر ) یعنی اصلاح کردن و بارور کردن درخت نخل.
لسان العرب:
اَبـَـرَ النخلَ و الزَّرعَ ابراً: اَصلَحَه = نخل و گیاه را اصلاح کرد
ابن الاعرابی:
اَبَـرَ اذا لقَّحَ = آن هنگام که نخل را بارور کرد گویند: ( اَبَـرَ )
...
[مشاهده متن کامل]

اما نکته ی کلی این که: در لسان العرب آمده است:
ابو عبدالرحمن می گوید: ( ابر ) برای اصلاح کردن هر صنعتی ربه کار می رود.

میغ
عذر میخوام بیت مذکور در حماسه حمله حیدری از باذل مشهدی ذکر شده که اشتباها به نام شاهنامه درج و فرستاده شد
گمان می کنم معنی اسب یا هر نوع مرکبی که سوارش شوند را نیز داشته باشد با استناد به شعر برانگیخت ابرش برافشاند گرد
که در شاهنامه آمده و به مفهوم اسبش را به حرکت درآورد و گرد و خاک راه انداخت
در زبان لری بختیاری به معنی ابراهیم
Ebr. berahim. beram
آبَر ( اوستایی ) آوردن.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس