ابداری

/~AbdAri/

معنی انگلیسی:
juiciness

لغت نامه دهخدا

( آبداری ) آبداری. ( حامص مرکب ) شغل آبدار :
سوی آبداری رسید آبدار
نکوهیده خواندار برشد بدار.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
|| طراوت. تازگی. ری :
بدین آبداری و این راستی
زمان تا زمان آیدش کاستی.
فردوسی.
|| ( اِ مرکب ) اسبی یا استری که بر آن اثاث آبدارخانه حمل کنند و نیز خود آن اثاث را آبداری گویند. || نمدی از جنس پست که در سفرها همراه دارند گستردن در منازل را.

فرهنگ فارسی

( آبداری ) آبداربودن دارای سمت آبدار شغل آبدار. ۲ - ( صفت ) اسبی یا استری که بر آن اثاث آبدارخانه را حمل کنند . ۳ - اثاث آبدارخانه . ۴ - طراوت تازگی تری . ۵ - ( اسم ) نمدی از جنس پست که در سفرها همراه دارند برای گستردن در منازل .
شغل آبدار

فرهنگ معین

( آبداری ) ۱ - (حامص . ) آبدار بودن ، شغل آبدار. ۲ - طراوت ، تازگی . ۳ - ( اِ. ) نمدی نامرغوب که در سفرها مورد استفاده قرار می گرفت .

فرهنگستان زبان و ادب

آبداری
{juiciness, succulence} [علوم و فنّاوری غذا] کیفیتی دریافتنی مربوط به حس چشایی که ناشی از وجود آب در مادۀ غذایی است

مترادف ها

succulence (اسم)
شادابی، ابداری، حالت ابکی

پیشنهاد کاربران

بپرس