اب سار

لغت نامه دهخدا

( آب سار ) آب سار. [ ب ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در قزوین و قمشه و سمیرم فارس نام چشمه هائی است که بزعم عوام افشاندن آب آن در مزارعی که ملخ بدانجا فرود آمده باشد سبب آمدن مرغ سار که ملخ را دفعو تباه می کند، گردد، و آن را آب مرغان نیز گویند.، ابسار. [ اِ ] ( ع مص ) خراشیدن ریش ( زخم ) را پیش از نضج آن. ناسور کردن ریش. || گشن دادن خرمابن پیش از وقت آن. || خواستن حاجت پیش از وقت. || غوره آوردن خرمابن. || غوره خرما آمیختن در نبید خرما. || کشتی در دریا بازایستادن. || کندن زمین به ستم گرفته.

فرهنگ فارسی

( آب سار ) در قزوین و قمشه و سمیرم و فارس نام چشمه ای است
ناسور کردن ریش خواستن حاجت پیش از وقت کندن زمین بستم گرفته

پیشنهاد کاربران

بپرس