ابخوره

لغت نامه دهخدا

( آبخوره ) آبخوره. [ خوَ / خ ُ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) آبگیر. جوی :
آب چون برد سوی آبخوره
چون گسست آب بر بماندخره.
ابوالعباس.

فرهنگ فارسی

( آبخوره ) ( اسم ) ۱ - آبخوری نصفی . ۲ - آبگیر. ۳ - جوی جویبار.
آبگیر

فرهنگ معین

( آب خوره ) (رِ ) (اِمر. ) ۱ - آبخوری . ۲ - آبگیر. ۳ - چشمه ، جویبار.

پیشنهاد کاربران

بپرس