ابستن

/~Abestan/

    expectant
    gravid
    pregnant
    big

فارسی به انگلیسی

ابستن بودن
to expect a baby

ابستن شدن
conceive, gestate, to conceive

ابستن شدن حضرت مریم
incarnation

ابستن ششماهه
six months gone with child

ابستن کردن
fertilize, fecundate, impregnate, inseminate, pregnant, to irnpregnate

مترادف ها

great (صفت)
فراوان، ماهر، بزرگ، کبیر، مهم، ابستن، عظیم، معتبر، عالی، مطنطن، بصیر، زیاد، خطیر، عالی مقام، متعال، هنگفت، تومند

big (صفت)
بزرگ، ابستن، سترگ، با عظمت، ستبر، دارای شکم برامده، ضخیم

anticipant (صفت)
امیدوار، ابستن، بار دار

pregnant (صفت)
ابستن، بار دار، حامله، ابسته

expectant (صفت)
ابستن، در انتظار، قابل ابستنی

enceinte (صفت)
ابستن، حامله

gravid (صفت)
ابستن، بار دار

heavy (صفت)
سخت، ابستن، بار دار، پر زحمت، فربه، تیره، کند، قوی، سنگین، ابری، زیاد، گران، توپر، وزین، دل سنگین، سنگین جثه

پیشنهاد کاربران

آبستن صورت دگرگون شده ی کلمه ی آپُستن است؛ یعنی دارای بارِ پسر
پُس مخفف پسر است.
آبِسْتَن واژه ای فارسی برای توصیف زن باردار است که به صورت کنایی در ترکیب های دیگر هم بکار میرود:
شکل معمولی = او آبستن است : او حامله\باردار است.
شکل کنایی = او آبستن حوادث است : هرگاه امکان دارد او ( مکان\چیز ) سبب حادثه ای شود.
...
[مشاهده متن کامل]

در واقع در استفاده از واژه آبستن به شکل کنایی ، ما یک مکان یا چیزی را به یک زن باردار پابه ماه توصیف میکنیم.

اوسن - اووس - نرد مردم فارس شیراز
در لری بختیاری
اَوِستون / اَوِستُو ( تلفظ حرف واو تو دماغی گفته می شود )
آبستن از بویی بسته. و فعل بس لنماق می باشد.
شکم دار ( در افغانستان )
آبستن : در زبان آذری به زن آبستن در لغت" بویلو" و در اصطلاح " آغیر آیاق" ( کسی که پایش سنگین است ) گفته می شود .
گران بودن : آبستن بودن ، بار دار بودن
گران بود واند شکم بچه داشت
همی از گرانی ، به سختی گذاشت
...
[مشاهده متن کامل]

نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۵۲.
آبستن: در پهلوی آپستن āpus. tan بوده است .
( ( تو را خواسته گر ز بهر تن است ،
ببخش و بدان کاین شب آبستن است. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 435 . )

باردار، حامله، دچار شدن، میخواد که بشه
در زبان ترکی استانبولی می شود: گبه
حامله

آبِستَن -
دُچار، ممکن، محتمل، میخواد بشه! ( میخواد ) - مثل: آبِستَنِ حوادث است >>>>> یعنی میخواد حوادث رُخ دهد!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس