ابدیده

/~Abdide/

    tempered
    skilled
    damaged by water

فارسی به انگلیسی

ابدیده شدن
slake

ابدیده کردن
quench

پیشنهاد کاربران

آبدیده به معنای آهن تفته : نادرست
آبداده : درست
صیقل شده
آب گرم ؛ اشک :
عنان تکاور همی داشت نرم
همی ریخت از دیدگان آب گرم.
فردوسی.
به آب گرم درمانده ست پایم
چو در زلفین در انگشت ازهر.
آب مژگان. [ ب ِ م ُ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) اشک :
ببدرود کردن رخ هر کسی
ببوسید با آب مژگان بسی.
فردوسی.
آب ِ مژگان ؛ اشک. سرشک :
ز بهرام چندی سخن راندند
همی آب مژگان برافشاندند.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
گوهر مژگان. [ گ َ / گُو هََ رِ م ُ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایه از اشک چشم باشد. ( مجموعه ٔ مترادفات ) .

پخته شدن
خیس
حرفه ای، ماهر، این کاره، آزموده، مجرب، زبده، کاربلد، کارکُشته! -
مثلِ کنایه: گرگ باران ( بالان! ) دیده، چند پیرهن بیشتر پاره کرده
همچنین فرق دارد با
آب بندی: تنظیم ومیزان کردن موتور ماشین و. . . -
راست و ریست و صاف سولی ( ترکی ) کردن چیزی - شغل و عمل بستن آب و. . .
کاریزما!
این واژه از شیمی به ادبیات راه پیدا کرده: در سری الکتروشیمیایی وقتی بخواهند پوششی به فلزی بدهند تا زنگ نزند با لایه ای فلزی بالاتر ( کاهنده، اکسایش تر ) از خودش آن را آبدیده یا آبکاری می کنند.
مثل: فلز آهن که با لایه نازکی از روی پوشیده می شود:
...
[مشاهده متن کامل]

مثل ضرب المثل: فلانی دو سه تا پیرهن بیشتر پاره کرده!
جلاداده، پوشنده - با جنم، جوهردار - کافی، کاردان، باتجربه، آزموده! - محافظتی، پایش!
ولی فرق می کند با:
آبداده: صفتی است که در وصف آهن به کار می رود و موقعی که بخواهند فلز تفت و گداخته را سخت و مقاوم کنند، آن را در آب فرو می برند. مثل: فولاد آبداده یا آبدار
معنی: گوهردار، تیز و برّنده - سرسخت، جان سخت - نیرومند، زورمند، قوی، مقتدر، ورزیده، پرورده - شجاع، دلیر، دلاور، پهلوان، سورن!

بپرس