گسترش

/gostareS/

    act of spreading
    deployment
    amplitude
    area
    breadth
    circle
    development
    diffusion
    dimension
    enlargement
    expansion
    extension
    range
    reach
    spread
    stretch
    width

فارسی به انگلیسی

گسترش بی رویه
sprawl

گسترش پذیر
expansible, expansive, extensible

گسترش تند
boom

گسترش دادن
develop, extend

گسترش داشتن
range

گسترش شهرسازی
urban sprawl

گسترش گرای
expansionist

گسترش گرایی
expansionism

گسترش یافتن
develop, stalk

گسترش یافتن به طرف بالا
overreach

مترادف ها

extension (اسم)
مد، اضافی، بسط، توسعه، کشش، تمدید، گسترش، تعمیم، توسیع، تلفن فرعی

spread (اسم)
شیوع، وسعت، گسترش

propagation (اسم)
ترویج، پخش، انتشار، رواج، گسترش، تکثیر، تبلیغ، پراکنی، پخش رقم نقلی

expanse (اسم)
وسعت، فضا داری، پهنا، گسترش، بسط و توسعه، فضای زیاد

deploy (اسم)
گسترش

deployment (اسم)
تفرقه، گسترش، ارایش قشون، قرارگیری قشون یا نیرو، موضع گیری

پیشنهاد کاربران

رواج دادن
توسعه دادن
بسط دادن
broadening
در واژه دادگستری، {داد} در چم {عدل} است. پس دادگستری به چم گسترش دادن عدل و داد است.
پس اگر معنی اش اشاعه باشد، ، دادگستری که اسم با مسمی نمیشود. یعنی در تضاد ند
گسترش واژه ای پارسی از کارواژه گستردن به چم پهن کردن، بسط دادن که پیواژه های گسترده، گسترنده، گستر، گسترش و . . . . از همین کارواژه گستردن می آید. برای منبع به واژگان پارسی سره رجوع شود.
اشاعه

بپرس