wood

/ˈwʊd//wʊd/

معنی: چوب، بیشه، درختستان، هیزم، جنگل، چوبی، چوبی، درخت کاری کردن، الوار انباشتن
معانی دیگر: گرنت وود (نقاش امریکایی)، (معمولا جمع) بیشه، درود، الوار، هیمه، بشکه (چوبی)، ویژه ی چوب یا هیمه، (به ویژه برای سوخت) چوب دادن (به)، هیزم رساندن، هیمه تهیه کردن، رجوع شود به: firewood، (جمع) سازهای بادی چوبی، (بازی گلف) چوگان سرچوبی، رشد کننده یازیست کننده در چوب، چوب زی، جنگل کاری کردن، از درخت پوشاندن، هیزم گیری کردن، سوخت گیری کردن، (قدیمی)، دیوانه، (به طور خشونت آمیز) عصبانی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the hard substance lying under the bark that composes the trunk and branches of a tree.

(2) تعریف: such a substance cut and dried for use as a building material; lumber; timber.
مشابه: lumber, timber

(3) تعریف: such a substance used for fuel; firewood.

(4) تعریف: (usu. pl.) a collection of trees growing close together in one area; forest; grove.

(5) تعریف: a wooden-headed golf club.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: made of or used for wood.
مشابه: wooden

(2) تعریف: living or found in wood or woods.

- wood animals
[ترجمه گوگل] حیوانات چوبی
[ترجمه ترگمان] حیوانات چوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: woods, wooding, wooded
(1) تعریف: to plant or cover with trees.
مشابه: forest

(2) تعریف: to furnish or fuel with wood.

جمله های نمونه

1. wood ashes are leached to extract lye
به منظور به دست آوردن قلیاب خاکستر چوب را فروشویی می کنند.

2. wood cement
چسب چوب

3. wood deteriorates faster in damp places
چوب در جاهای مرطوب زودتر خراب می شود.

4. wood does not sink in water
چوب در آب فرو نمی رود.

5. wood floats on water
چوب روی آب شناور می ماند.

6. wood for the fireplace
هیزم برای شومینه

7. wood paneling for the walls
قاب چوبی برای دیوارها

8. wood polish
ماده ی جلا دهنده ی چوب

9. wood pulp
خمیر چوب

10. wood sheathed with tin
چوبی که روی آن حلبی کشیده اند

11. wood spirit
چکیده ی چوب

12. wood that saws easily
چوبی که به آسانی اره می شود

13. dry wood burns easily
چوب خشک به آسانی می سوزد.

14. fat wood
چوب انگم دار

15. if wood is not painted it will perish
اگر به چوب رنگ زده نشود می پوسد.

16. rotten wood
چوب پوسیده

17. splintered wood
چوب تراشه شده

18. the wood crackled in the fireplace
هیزم در بخاری ترق تروق می کرد.

19. the wood has a split
چوب ترک دارد.

20. the wood split when he was driving in the nail
وقتی که داشت میخ را می کوبید چوب ترک خورد.

21. this wood cuts easily
این چوب به آسانی بریده می شود.

22. this wood has been desicated in a hot oven
این چوب در کوره ی گرمی خشکانده شده است.

23. three-ply wood
تخته سه لایی

24. three-ply wood
تخته ی سه لا

25. two-ply wood
تخته ی دولا

26. walnut wood
چوب گردو

27. weathered wood
چوبی که در معرض هوای آزاد قرار داده شد

28. wet wood does not kindle easily
چوب تر به آسانی افروخته نمی شود.

29. chop wood
هیزم شکستن،چوب خرد کردن

30. saw wood
(آمریکا - خودمانی) 1- خوابیدن 2- خرخر کردن

31. a tenacious wood
چوب سخت

32. done in wood
ساخته شده از چوب

33. made of wood
ساخته شده از چوب

34. the damp wood smoked and sparked
از هیزم تر دود و جرقه بلند می شد.

35. to scrounge wood from bombed out buildings
از ساختمان های بمباران شده چوب درآوردن

36. a block of wood
یک قطعه چوب

37. he broke the wood in half
او چوب را به دو نیم کرد.

38. he chopped the wood with an ax
او با تبر هیزم را شکست.

39. humidity caused the wood to spring
رطوبت موجب ترک خوردن چوب شد.

40. i sawed the wood
چوب را اره کردم.

41. made out of wood
ساخته شده از چوب

42. this kind of wood decays fast
این نوع چوب به سرعت می پوسد.

43. this kind of wood has a soft texture
این نوع چوب نرم است (ساختار نرمی دارد).

44. this kind of wood has a woolly surface
این نوع چوب سطح پرزداری دارد.

45. a richer fuel than wood
یک سوخت قوی تر از چوب

46. a stack of dry wood
یک پشته چوب خشک

47. statues hacked out of wood
مجسمه هایی که از چوب کنده کاری شده بودند

48. the two pieces of wood were glued fast
دو قطعه چوب محکم به هم چسبانده شده بودند.

49. he glued together layers of wood and held them in a clamp to dry
لایه های چوب را به هم چسب زد و در قید گذاشت تا خشک شود.

50. rubber has more resilience than wood
کشسانی لاستیک از چوب بیشتر است.

51. she put a piece of wood on the fire
او یک تکه چوب در آتش گذاشت.

52. some animals chew holes in wood
بعضی از حیوانات با جویدن چوب در آن سوراخ ایجاد می کنند.

53. the adherence of paint to wood
چسبیدن رنگ به چوب

54. the table is made of wood
میز از چوب ساخته شده است.

55. to nick a stick of wood
چوب را خطدار کردن

56. whisky is usually aged in wood
ویسکی معمولا در بشکه ی چوبی به عمل آورده می شود.

57. sometimes one can't see the wood for the trees
گهگاه درخت ها نمی گذارند آدم جنگل را ببیند

58. i smoothed the edges of the wood with sandpaper
لبه های چوب را با کاغذ سنباده صاف کردم.

59. primitive people who idolized stone and wood
مردمان اولیه ای که سنگ و چوب را بت می کردند

60. the joint between two pieces of wood
محل اتصال دو قطعه چوب

61. their housing is nothing but cardboard and wood
آلونک آنها از مقوا و چوب است و بس.

62. we started a fire with slivers of wood
با تراشه های چوب آتش روشن کردیم.

63. glue alone cannot hold these two pieces of wood bonded together
چسب به تنهایی نمی تواند این دو قطعه چوب را به هم متصل نگه دارد.

64. i could see my face in the well-rubbed wood
می توانستم چهره ی خود را در چوب جلاخورده ببینم.

65. he found an outlet for his anger in chopping wood
با هیزم شکنی خشم خود را فرو می نشاند.

66. if you force the screw into the hole, the wood will crack
اگر پیچ را به زور داخل سوراخ کنی چوب ترک خواهد خورد.

67. to deceive the enemy, they placed around the airports several dummy tanks made of wood
برای گول زدن دشمن،چندین تانک دروغی را که از چوب ساخت بودند در اطراف فرودگاه قرار دادند.

مترادف ها

چوب (اسم)
shaft, stick, bat, rod, wood, timber, stave, spunk

بیشه (اسم)
forest, wood, bosk, grove, thicket, glade, bosquet, bosket, brake, coppice, brushwood, holt, shaw

درختستان (اسم)
wood, tope, grove, glade, bosquet, bosket, woodland, brake, shaw

هیزم (اسم)
wood, firewood

جنگل (اسم)
forest, wood, woodland, jungle, timberland, silviculture, greenwood, sylviculture, weald

چوبی (اسم)
wood

چوبی (صفت)
arboreal, wooden, wood, woody, arboreous, coach-built

درخت کاری کردن (فعل)
forest, garden, wood

الوار انباشتن (فعل)
wood

تخصصی

[عمران و معماری] چوب - درختزار
[زمین شناسی] چوب - از نظر فنی به آوند چوبی گویند. بطور رایج تر آوند چوبی سخت و فیبری درختان و درختچه ها (فولر و تییو 1950).

انگلیسی به انگلیسی

• lumber; forest; log; firewood; wooden block; wooden musical instrument; type of golf club
forest, cover or plant with trees; supply wood for; equip oneself with firewood (wood up)
wooden, made from wood; of wood (material); of a forest
wood is the material which forms the trunks and branches of trees.
a wood is a large area of trees growing near each other.
you can refer to a large wood as the woods.

پیشنهاد کاربران

wood: چوب
wood ( n ) ( wʊd ) e. g. He chopped some wood for the fire. All the furniture was made of wood.
wood
Touch wood
گوش شیطون کر!!!
بزنم به تخته!!
in the wood there was a huge tree
اندازه. متراژ
● چوب
● بیشه، جنگل کوچک
موش های بیشه زار
wood در زبان انگلیسی به معنای چوب هست.
forest
jungle
مارک یکی از وسایل آرایشی
شق کردن
getting wood
به نظر می رسد واژه wood انگلیسی به معنی چوب و هیزم با واژه ی عود فارسی به معنی عام چوب و نوعی چوب که موقع سوختن بوی خوش از آن متصاعد می گردد سنجیدنی باشد .

چوب. چوبی
تخته پاره
چوب کنده تنه
چوب، چوبی
هوالعلیم
باسلام، wood به معنی چوب هست و برای اینکه جمع انرا بنویسم باید حرف s را اضافه کنیم ولی معنی ان به جای چوبها ، جنگل تلقی میشود.
woods= جنگل . با تشکر.
تخته چوب

wood peckers = دارکوب
چوب درخت
چوب

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس