wont

/ˈwoʊnt//wəʊnt/

معنی: عادت، رسم، معتاد به، خو گرفته، خو دادن، معتاد شدن
معانی دیگر: خوی، اموخته، خو گرفتن یا خو دادن

بررسی کلمه

ادغام ( contraction )
• : تعریف: contracted form of "will not".
صفت ( adjective )
• : تعریف: in the habit of; accustomed to.

- He is wont to lie.
[ترجمه گوگل] او عادت به دروغ گفتن دارد
[ترجمه ترگمان] دروغ نمی گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: wonted (adj.)
• : تعریف: habit or practice.
مشابه: habit, practice

- She is late, as is her wont.
[ترجمه گوگل] او همانطور که عادت دارد دیر کرده است
[ترجمه ترگمان] او دیر کرده است، درست مثل این که این کار را نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. don't fret, we wont be late!
جوش نزن،دیر نخواهیم رسید!

2. he went to bed early as was his wont
برحسب عادت زود به بستر رفت.

3. Old use and wont legs about the fire.
[ترجمه گوگل]استفاده قدیمی و معتاد پاها در مورد آتش
[ترجمه ترگمان]از آن استفاده می کنم و به آتش نزدیک می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She arrived an hour late, as is her wont.
[ترجمه گوگل]او طبق معمول یک ساعت دیر رسید
[ترجمه ترگمان]یک ساعت دیر رسید، درست مثل این که این کار را نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was wont to say that children are lazy.
[ترجمه گوگل]او عادت داشت بگوید بچه ها تنبل هستند
[ترجمه ترگمان]او نمی خواهد بگوید که بچه ها تنبل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was wont to give lengthy speeches.
[ترجمه گوگل]او عادت داشت سخنرانی های طولانی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]حرف مفصلی به او نمی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You're sure you wont stay for tea?
[ترجمه گوگل]مطمئنی برای چای نمی مانی؟
[ترجمه ترگمان]مطمئنی که برای چای نخواهی ماند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The previous city council was wont to overspend.
[ترجمه گوگل]شورای شهر قبلی عادت داشت بیش از حد هزینه کند
[ترجمه ترگمان]شورای شهر قبلی به overspend نرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I wont to listen to the music at night.
[ترجمه گوگل]من عادت ندارم در شب به موسیقی گوش کنم
[ترجمه ترگمان]من شب ها به موسیقی گوش نخواهم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was wont to fall asleep after supper.
[ترجمه علی] بعد از شام او عادت به خوابیدن داشت
|
[ترجمه گوگل]او عادت داشت بعد از شام بخوابد
[ترجمه ترگمان]بعد از شام به خواب فرو نمی رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He spoke for too long, as is his wont.
[ترجمه گوگل]مثل عادتش خیلی طولانی صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]او برای مدت زیادی حرف می زد، مثل این که این کار را نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As was his wont, Churchill drank scotch with water, but no ice.
[ترجمه علی] مطابق عادت چرچیل اسکاچ را با آب می نوشید اما بدون یخ
|
[ترجمه گوگل]چرچیل همانطور که عادت داشت، اسکاچ با آب نوشید، اما یخ نداشت
[ترجمه ترگمان]مثل این بود که چرچیل با آب اسکاچ می نوشید، اما یخ نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Rosebery left the Tabernacle, reflecting as was his wont, and thinking of this vast power wielded by one man.
[ترجمه گوگل]رزبری خیمه را ترک کرد، همانطور که عادت داشت فکر کرد و به این قدرت عظیمی که توسط یک مرد استفاده می شد فکر کرد
[ترجمه ترگمان]Rosebery، Tabernacle را رها کرد، چون فکر می کرد که این قدرت عظیم که یک نفر از آن استفاده می کند، از آن استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Ickes is wont to yawn in mid-conversation.
[ترجمه گوگل]آیکز عادت دارد در اواسط مکالمه خمیازه بکشد
[ترجمه ترگمان]Ickes عادت به خمیازه کشیدن در وسط گفتگو نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عادت (اسم)
attainment, addiction, wont, acquirement, habit, practice, custom, tradition, use, consuetude, rule, rut, habitude, praxis, folkways

رسم (اسم)
order, way, wont, custom, tradition, mode, rule, picture, method, ceremony, drawing

معتاد به (اسم)
wont

خو گرفته (صفت)
tame, wont, accustomed, addicted

خو دادن (فعل)
addict, habituate, acclimatize, cultivate a habit, familiarize, wont

معتاد شدن (فعل)
wont, be accustomed

انگلیسی به انگلیسی

• custom, habit; usual practice
be used to, accustomed to; become used to; become accustomed to (archaic)
accustomed to, customary to, tends to
won't is the usual spoken form of `will not'.
if someone is wont to do something, they do it regularly as a habit; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

1. عادت n
2. Be wont to do something: to be likely to do
something
عادت . رسم. نخواسته. نمیخواهد
عادت ، رسم

بپرس