wonky

/ˈwɒŋki//ˈwɒŋki/

معنی: ضعیف، سست، نحیف، بی ثبات، لرزان، افتادنی
معانی دیگر: (انگلیس - عامیانه) سست، متزلزل

جمله های نمونه

1. I don't enjoy those programmes with wonky camera angles and pop music.
[ترجمه گوگل]من از آن برنامه ها با زوایای بد دوربین و موسیقی پاپ لذت نمی برم
[ترجمه ترگمان]من از آن برنامه های با زوایای دوربین wonky و موسیقی پاپ لذت نمی برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The jury system may be a bit wonky but nobody's ever thought of anything better.
[ترجمه گوگل]سیستم هیئت منصفه ممکن است کمی بدبین باشد، اما هیچ کس هرگز به چیز بهتری فکر نکرده است
[ترجمه ترگمان]سیستم هیات منصفه ممکنه یه ذره wonky ولی تا حالا به هیچ چیز بهتر فکر نکرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She still feels a bit wonky after her accident.
[ترجمه گوگل]او هنوز بعد از تصادفش کمی احساس ضعف می کند
[ترجمه ترگمان]هنوزم بعد از تصادف یه کمی از این کارا می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The glasses went wonky as the upper left quarter of the head flew apart.
[ترجمه گوگل]وقتی قسمت بالای سمت چپ سر از هم جدا شد، عینک پرت شد
[ترجمه ترگمان]همچنان که قسمت بالای سرش از هم جدا می شد، عینکش به عقب رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The wheels keep going wonky.
[ترجمه گوگل]چرخ ها به حرکت خود ادامه می دهند
[ترجمه ترگمان]چرخ ها از عقب می میرن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'm not crossing that bridge. It looks pretty wonky.
[ترجمه گوگل]من از آن پل رد نمی شوم به نظر خیلی بدجنس میاد
[ترجمه ترگمان]من از اون پل عبور نمی کنم خیلی شل بنظر میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This tooth is a bit wonky.
[ترجمه ن] این دندان کمی لق است
|
[ترجمه گوگل]این دندان کمی چروک است
[ترجمه ترگمان]این دندان نیش کمی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I still feel a bit wonky.
[ترجمه گوگل]من هنوز کمی احساس بدبختی می کنم
[ترجمه ترگمان]هنوز احساس می کنم که یه ذره بدنم شل شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You can find one coyote with a wonky jaw in the desert?
[ترجمه گوگل]آیا می‌توانید یک کایوت با آرواره‌ای درهم و برهم در بیابان پیدا کنید؟
[ترجمه ترگمان]تو می تونی یه گرگ صحرایی رو با آرواره زیرین در صحرا پیدا کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His wonky knee is said to be fully healthy, but he'll need to wear a knee brace for the rest of his career which only underscored just how fragile his health remains.
[ترجمه گوگل]گفته می شود زانوی ضعیف او کاملاً سالم است، اما او باید برای بقیه دوران حرفه ای خود از زانوبند استفاده کند که فقط نشان می دهد که سلامت او چقدر شکننده است
[ترجمه ترگمان]گفته می شود زانوی wonky کاملا سالم است، اما باید برای بقیه شغلش یک قرص زانو بزند که فقط نشان می دهد سلامتی او چقدر شکننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Vivien Leigh’s Southern-belle accent was slightly wonky, but the graceful way she wore her antebellum wardrobe was impeccable.
[ترجمه گوگل]لهجه خوشگل جنوبی ویوین لی کمی بداخلاق بود، اما روش زیبای او در پوشیدن کمد لباس ضد شکمش بی عیب و نقص بود
[ترجمه ترگمان]لهجه جنوبی \"ویوین لی\" کمی شل بود، اما طرز زیبایی که به تن داشت کمد لباس antebellum بی عیب و نقص بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. One of the legs on this chair is a bit wonky.
[ترجمه گوگل]یکی از پایه های روی این صندلی کمی چروک است
[ترجمه ترگمان]یکی از پاهایش روی این صندلی کمی wonky است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He may have to stop playing cricket because of his wonky knee.
[ترجمه گوگل]او ممکن است مجبور شود بازی کریکت را به دلیل زانوی ضعیفش متوقف کند
[ترجمه ترگمان]او ممکن است مجبور باشد به خاطر زانوی wonky بازی کریکت را متوقف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I still haven't really settled to it because my nerves have gone all wonky being in the house.
[ترجمه گوگل]من هنوز واقعاً به آن راضی نشده ام زیرا اعصابم از حضور در خانه بهم ریخته است
[ترجمه ترگمان]من هنوز تصمیم نگرفتم چون اعصابم به خاطر being شل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The circle these beetles had drawn was where the ground was wonky.
[ترجمه گوگل]دایره‌ای که این سوسک‌ها کشیده بودند، جایی بود که زمین چروکیده بود
[ترجمه ترگمان]دایره این سوسک ها از جایی که زیر زمین پوشیده شده بود شل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضعیف (صفت)
light, lean, anemic, weak, faint, weakly, feeble, flagging, anile, asthenic, slack, atonic, infirm, fragile, pusillanimous, sappy, puny, feeblish, languid, shaky, rickety, languorous, weakish, wonky, powerless

سست (صفت)
doddered, effeminate, flaggy, weak, feeble, torpid, asthenic, loose, frail, flimsy, slack, atonic, slow, insecure, sleazy, floppy, lax, idle, lazy, indolent, slothful, groggy, remiss, washy, wishy-washy, inactive, slumberous, slumbery, feckless, flabby, flaccid, languid, slumbrous, lethargic, shaky, rickety, rattletrap, wonky, supine, tottery

نحیف (صفت)
slight, gaunt, lean, feeble, thin, frail, scrimp, spare, skimp, scant, meager, haggard, skimpy, lank, wonky, slimpsy, slimsy

بی ثبات (صفت)
fickle, variable, shifty, unstable, shifting, mutable, instable, impermanent, slippery, slippy, inconstant, wonky

لرزان (صفت)
unstable, shaky, wobbly, unsteady, palsied, vibrant, wonky, quakerish, shivery, trepid, shuddery, tottery, trembly

افتادنی (صفت)
wonky, top-heavy

انگلیسی به انگلیسی

• shaky, tottering, unsteady (slang); unreliable
something that is wonky is likely to shake or not work properly because it is unsteady or not in its proper position; an informal word.

پیشنهاد کاربران

لرزان، متزلزل ( مثل پاهای لرزان ناشی از ضعف یا بیماری )
unstable , wobbly، shaky , trembling
کج و کوله، نامیزان
Askew
Crooked
Twisted to one side
Slightly off
اونطور که باید کار نمی کنه not functioning as it should
a wonky nose is a bit out of place or off
کج و معوج ، نا متناسب
a wonky nose : a crooked nose
دماغ قوز دار
کوچک [از نظر اندازه]

بپرس