withdraw

/wəðˈdrɒ//wɪðˈdrɔː/

معنی: صرف نظر کردن، با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن، عقب کشیدن، عقب زدن، عقب نشستن، باز گرفتن، بازگیری کردن
معانی دیگر: پس گرفتن، (از حساب بانکی و غیره) برداشتن، گرفتن، برداشت کردن، درآوردن، بیرون آوردن، بیرون کشیدن، (نگاه و غیره) به جای دیگر معطوف کردن، پس کشیدن، عقب نشینی کردن، پسروی کردن، رفتن، کناره گرفتن، کناره گیری کردن، دست کشیدن، بازگیری

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: withdraws, withdrawing, withdrawn, withdrew
(1) تعریف: to take back, out, or away; remove.
مترادف: draw, remove
متضاد: deposit, extend, insert, introduce, proffer, stretch, submit
مشابه: extract, pluck, retire, take out, tear, wrench, wrest

- The carpenter withdrew the nails from the old boards.
[ترجمه گوگل] نجار میخ ها را از تخته های قدیمی بیرون کشید
[ترجمه ترگمان] نجار میخ ها را از تخته های کهنه بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He withdrew all his money from his savings account.
[ترجمه .] او تمام پولش را از حساب پس اندازش برداشت کرد.
|
[ترجمه گوگل] او تمام پول خود را از حساب پس انداز خود برداشت
[ترجمه ترگمان] تمام پولش را از حساب پس انداز خود بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to disclaim; renounce; retract.
مترادف: disclaim, retract, take back
متضاد: propose, raise
مشابه: abrogate, cancel, countermand, lift, recant, renounce, repeal, rescind, revoke

- He withdrew his original statement.
[ترجمه صابر] او بیانیه اولیه خود را پس گرفت
|
[ترجمه گوگل] او بیانیه اصلی خود را پس گرفت
[ترجمه ترگمان] او بیانیه اصلی خود را کنار کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: withdrawable (adj.), withdrawer (n.)
(1) تعریف: to move back or away, esp. from an emotional state or social environment; retreat.
مترادف: retire, retreat
متضاد: advance, come
مشابه: give way, recoil, retract, separate, shrink, tune out, turn

- In her depressed state, she withdrew from her friends.
[ترجمه شان] در حالت افسردگی از دوستانش کناره گرفت.
|
[ترجمه گوگل] او در حالت افسرده از دوستانش کناره گیری کرد
[ترجمه ترگمان] در این حالت افسرده، از دوستانش دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to remove oneself from a place or activity.
مترادف: bow out, pull out
متضاد: enter
مشابه: depart, drop out, evacuate, exit, flee, give way, leave, quit, recede, remove, resign, retire, scratch, secede, separate, split

- Two players withdrew from the game.
[ترجمه گوگل] دو بازیکن از بازی کنار رفتند
[ترجمه ترگمان] دو بازیکن از این بازی کناره گیری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. withdraw into oneself
در خود فرو رفتن،در فکر فرورفتن (و به اطراف توجه نداشتن)

2. to withdraw one's resignation
استعفای خود را پس گرفتن

3. illness forced him to withdraw from social activities
بیماری او را مجبور کرد که از فعالیت های اجتماعی دست بکشد.

4. The company has decided to withdraw from some of its sports sponsorship.
[ترجمه گوگل]این شرکت تصمیم گرفته است از برخی از حمایت های ورزشی خود کناره گیری کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت تصمیم گرفته است تا از حمایت مالی خود صرفنظر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I advise you to withdraw your allegation before I contact my lawyer.
[ترجمه Nazanin] قبل از تماس با وکیلم توصیه میکنم از ادعاتون صرفنطر کنید
|
[ترجمه گوگل]من به شما توصیه می کنم قبل از تماس با وکیل خود از ادعای خود صرف نظر کنید
[ترجمه ترگمان]توصیه می کنم قبل از اینکه با وکیلم تماس بگیرم allegation رو پس بگیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I must withdraw some money from the bank.
[ترجمه زهرا] من باید مقداری پول از حسابم بردارم.
|
[ترجمه غلامرضا ثمری] در جمله بالا واژه" از حسابم"نیامده. درست تر اینست که "باید مقداری پول از بانک برداشت کنم"
|
[ترجمه گوگل]باید مقداری پول از بانک برداشت کنم
[ترجمه ترگمان]باید از بانک پول جمع کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I don't know if he will withdraw from the race.
[ترجمه گوگل]نمی دانم که آیا او از رقابت کنار می کشد یا خیر
[ترجمه ترگمان]نمی دانم آیا از مسابقه منصرف خواهد شد یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The general refused to withdraw his troops.
[ترجمه گوگل]ژنرال از خروج نیروهایش امتناع کرد
[ترجمه ترگمان]ژنرال از عقب نشینی سربازان سرباز زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A knee injury forced her to withdraw from the competition.
[ترجمه گوگل]آسیب دیدگی زانو او را مجبور به کناره گیری از مسابقات کرد
[ترجمه ترگمان]جراحت زانو او را وادار به کناره گیری از مسابقه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Both countries agreed to withdraw their troops .
[ترجمه گوگل]هر دو کشور توافق کردند که نیروهای خود را خارج کنند
[ترجمه ترگمان]هر دو کشور توافق کردند که نیروهای خود را عقب بکشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The workers voted to withdraw their labour .
[ترجمه جواد] Please were you able to get your withdrawal from tronsun
|
[ترجمه گوگل]کارگران رای به عقب نشینی از کار خود دادند
[ترجمه ترگمان]کارگران رای دادند که کار خود را پس بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The enemy troops had to withdraw.
[ترجمه گوگل]نیروهای دشمن مجبور به عقب نشینی شدند
[ترجمه ترگمان]قشون دشمن ناچار شد عقب نشینی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Parents can withdraw their child from school if they so wish .
[ترجمه غلامرضا مصدقیان] در صورت صلاحدید والدین اجازه دارند بچه شون را مدرسه نفرستند
|
[ترجمه گوگل]والدین می توانند در صورت تمایل فرزند خود را از مدرسه خارج کنند
[ترجمه ترگمان]والدین اگر بخواهند می توانند فرزند خود را از مدرسه بیرون بکشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A back injury forced her to withdraw from Wimbledon.
[ترجمه گوگل]مصدومیت کمر او را مجبور به کناره گیری از ویمبلدون کرد
[ترجمه ترگمان]یک آسیب به کمر او را وادار به عقب نشینی از ویمبلدون کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The miners are threatening to withdraw their labour.
[ترجمه گوگل]معدنچیان تهدید می کنند که نیروی کار خود را پس می گیرند
[ترجمه ترگمان]معدنچیان تهدید کرده اند که کار خود را کنار می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صرف نظر کردن (فعل)
call off, forbear, betake, pass up, withdraw, forget

با تعظیم خارج شدن (فعل)
retire, withdraw, bow out

کنار کشیدن (فعل)
retire, withdraw, bow out, recede

عقب کشیدن (فعل)
retract, draw back, withdraw, recede, roll back, set back

عقب زدن (فعل)
stern, withdraw, push back

عقب نشستن (فعل)
recoil, withdraw, retreat

باز گرفتن (فعل)
withdraw

بازگیری کردن (فعل)
withdraw

تخصصی

[حقوق] مسترد کردن، ترک کردن، اعراض کردن، صرفنظر کردن، برداشت کردن، کناره گیری کردن

انگلیسی به انگلیسی

• pull back; remove from; take money from the bank; take back; retire; depart; remove; take out
if you withdraw something from a place, you remove it or take it away; a formal word.
when troops withdraw or when someone withdraws them, they leave the place where they are fighting or where they are based; a formal word.
if you withdraw money from a bank account, you take it out of that account; a formal word.
if you withdraw to another room, you go there; a formal word.
if you withdraw from an activity, you stop taking part in it; a formal word.
if you withdraw your support from someone or something, you decide that you no longer wish to support them; a formal word.
if you withdraw your application for something, you decide that you no longer wish to apply for it; a formal word.
if you withdraw a remark or statement that you have made, you say that you want people to ignore it; a formal word.
see also withdrawn, withdrew.

پیشنهاد کاربران

پناه بردن، مثل این جمله
I withdrew into books then.
برکنار داشتن، احتراز کردن، دوری کردن، کناره گرفتن
withdraw = to take or move out or back, or to remove
Ex: Eleven million bottles of water had to be withdrawn from sale due to a health scare
withdraw ( v ) =to take money out of a bank account, e. g. I'd like to withdraw $250, please
withdraw
در شیمی:
( electron withdrawing ) الکترون کشنده
تحویل نگرفتن
معادل leave the course در محیط دانشگاهی
If you want to withdraw from the course, you have to go to the College Office
To remove, take out, take back, extract
کنار کشیدن
عقب نشینی کردن
خماری کشیدن ( بعد از ترک مواد مخدر )
✅ ( حرف/تهمت/ادعای خود را ) پس گرفتن
✅صرف نظر کردن
Why did you make such a charge If
?you were going to ⭐withdraw⭐ it
🟢🟢🟢
?You withdraw the accusation, Miss Quested
?Answer me
B: I withdraw everything
منحرف شدن تمرکز
لغو شدن
عقب نشینی
برداشتن یا گرفتن نمونه
pull something out of someone or something
در رابطه به معنی قهر کردن هم میشه
( پزشکی )
خارج کردن، تخلیه کردن
مثال:
Withdraw blood = تخلیه خون
2 leave or cause to leave a place or situation: [no object] : UN forces withdrew from the province | [with object] : both countries agreed to withdraw their troops.
• [no object] cease to participate in an activity or be a member of a team or organization: his rival withdrew from the race on the second lap.
...
[مشاهده متن کامل]

• [with object] prevent ( someone ) from participating in an activity: patients were withdrawn from therapy when they had been depression - free for a month.
• [no object] depart to another place in search of quiet or privacy: they withdrew to their rooms for a siesta | he went silent and withdrew into himself.

این کلمه ورب هست. . ینی فعل. . پس باید فعل ترجمه بشه. . . تعریف انگلیسیش این بود که. . ترک کردن یه مکان، ک معمولا بین جنگ هست. . .
برداشت پول از حساب بانکی ( فعل )
🔴to remove ( money ) from a bank account
◀️She withdrew $200 from her checking account
اسمش Withdrawal هست
خارج کردن
عقب نشینی کردن
اعراض کردن، صرف نظر کردن، کناره گیری کردن، عدول
withdraw from account
برداشت از حساب
deposit to account
واریز به حساب
گوشه گیر
باطل کردن_ پس گرفتن
=Withdra
to remove something or take something away
مثال:
Sometimes companies have to withdraw their products
from the market because of faults

. Take something out or away
برداشتن ، برداشت کردن.
منصرف شدن
take away money from a bank account
مترادف با leave off هست
دست کشیدن از، قطع کردن
انصراف دادن
عزل کردن
Give up
کم آوردن
عزلت گزیدن
take or move out or back
پس گرفتن، باز گرفتن
بیرون کشیدن

انزوا اختیار کردن
منزوی شدن
کنار کشیدن
حذف کردن = remove
. Take away money from a bank account:I, d like to withdraw $500
برداشت پول از حساب بانکی
پس گرفتن
برداشت ( پول ) از حساب
۱. بیرون کشیدن ( پول از حساب، محصول از بازار، سند از گاوصندوق و. . . )
۲. پا پس کشیدن/دست کشیدن و صرفنظر کردن
۳. حرف خود را پس گرفتن
دوری کردن، کناره گیری کردن
ترک تحصیل
بازماندن از کاری
برداشت پول
۱. ترک کردن ( دارو، مواد مخدر و. . . )
۲. منصرف شدن
۳. برداشت پول از حساب
۴. دست کشیدن
برداشت کارکرد از بیت کوین
my uncle decided to withdraw all his money before leaving the country
عموم تصمیم گرفت که تمام پولش رو قبل از ترک کردن کشور برداشت کنه ⏪
برداشت کردن از حساب
پرداشت وجه از حساب بانکی
Deposit واریز کردن متضاد
دست کشیدن
پا پس کشیدن
دور بودن، جدا شدن
از حساب بانکی پول برداشتن
باطل کردن
برداشت کردن
برطرف شدن ـ از بین رفتن ـ حذف شدن ـ رفع شدن ـ محو شدن
مثال:
The threat was later withdrawn
تهدید بعداً از بین رفت.
برداشت کردن ( بیت کوین )

پول نقد گرفتن ( از عابر بانک )
پس انداز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٣)

بپرس