wistful

/ˈwɪstfəl//ˈwɪstfəl/

معنی: دقیق، مشتاق، خیال اندیش، ارزومند، در انتظار
معانی دیگر: پر آرزو، پر تمنا، پر خواب و خیال، پر امید و انتظار، حسرت بار، اندوهگین، متوجه، منتظر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: wistfully (adv.), wistfulness (n.)
• : تعریف: displaying or characterized by yearning or wishful sadness.
مشابه: meditative, melancholy, pensive, pining, reflective, sad, thoughtful, wishful, yearning

- She had wistful thoughts of lost opportunities.
[ترجمه علیب] او با حسرت در اندیشه فرصتهای بر باد رفته بود.
|
[ترجمه محمد جواد سروستانی] او افکار مشتاق از از دست دادن فرصت ها رو داشت
|
[ترجمه گوگل] او به فرصت های از دست رفته فکر می کرد
[ترجمه ترگمان] افکار آرزومند فرصت های گم شده را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the wistful gaze of the dying man at his daughter's picture
نگاه پرحسرت مرد در حال مرگ به عکس دخترش

2. children looked at toys with wistful eyes
بچه ها با چشمانی مملو از تمنا به اسباب بازی نگاه می کردند.

3. The statue has a gentleness, an ambience, a wistful elegance.
[ترجمه گوگل]مجسمه دارای لطافت، محیط، ظرافت غم انگیز است
[ترجمه ترگمان]مجسمه نرمی، an، شکوه و شکوه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I can't help feeling slightly wistful about the perks I'm giving up.
[ترجمه گوگل]نمی‌توانم از مزایایی که از دست می‌دهم کمی دلسرد باشم
[ترجمه ترگمان]از این که دارم تسلیم می شوم احساس نگرانی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Rosalie Naumann contributed her wistful smile.
[ترجمه گوگل]روزالی نومان لبخند غم انگیز خود را به همراه داشت
[ترجمه ترگمان]رز الی لبخند حسرت بار او را بر لب آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But as the wistful cherub of 18 months, photographed at her play group.
[ترجمه گوگل]اما به عنوان کروبی غمگین 18 ماهه، در گروه بازی او عکس گرفته است
[ترجمه ترگمان]اما به عنوان the آرزومند ۱۸ ماه، از گروه بازی اش عکس گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is impossible not to be wistful for them, if only in passing.
[ترجمه گوگل]غیرممکن است که برای آنها هوس نداشته باشیم، اگر فقط در گذر
[ترجمه ترگمان]اگر فقط در حال گذشتن باشد، برای آن ها غیرممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His smile faded, became a wistful, boyish expression of loss.
[ترجمه گوگل]لبخندش محو شد، تبدیل به بیانی غم انگیز و پسرانه از دست دادن شد
[ترجمه ترگمان]لبخندش محو شد، حالتی آرزومند و پسرانه در دست داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Then I wandered around for a while, casting wistful glances at my tables.
[ترجمه گوگل]سپس مدتی در اطراف پرسه زدم و نگاه های غم انگیزی به میزهایم انداختم
[ترجمه ترگمان]سپس برای مدتی بی هدف پرسه زدم و نگاهی مشتاق به میزه ای من انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Simon's face grew wistful as he thought about his happy student days.
[ترجمه گوگل]وقتی سیمون به روزهای شاد دانشجویی اش فکر می کرد، چهره اش غمگین شد
[ترجمه ترگمان](سیمون)همچنان که در مورد روزه ای شاد دانشجویی خود فکر می کرد، مشتاق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As we erected the tent Tony became wistful again.
[ترجمه گوگل]وقتی چادر را برپا کردیم تونی دوباره هوس کرد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که ما چادر را برپا کردیم، تونی دوباره مشتاق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. On occasions he seems wistful and quiet but his attitude is definitely and generally antisocial.
[ترجمه گوگل]در مواقعی به نظر می رسد هوس انگیز و ساکت است، اما نگرش او قطعاً و به طور کلی ضد اجتماعی است
[ترجمه ترگمان]در مواقعی او مشتاق و ساکت به نظر می رسد اما نگرش او قطعا و عموما ضد اجتماعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His brief anger passed, and a wistful smile crossed his swarthy face.
[ترجمه گوگل]عصبانیت کوتاه او گذشت و لبخندی غم انگیز بر چهره ی هولناکش نشست
[ترجمه ترگمان]خشمش فروکش کرد و یک لبخند آرزومند از صورت گندم گون او گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His wistful eyes gazing at the shop made this whole meeting of men so pitiful.
[ترجمه گوگل]چشمان غمگین او که به مغازه خیره شده بود، کل این ملاقات مردان را بسیار رقت انگیز کرد
[ترجمه ترگمان]چشمان مشتاق او به مغازه خیره شده بود که این دیدار مردان را بسیار رقت انگیز می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. These wistful asides are only part of the story, for him and others.
[ترجمه گوگل]این کناره های غم انگیز تنها بخشی از داستان است، برای او و دیگران
[ترجمه ترگمان]این asides مشتاق تنها بخشی از داستان هستند، برای او و دیگران
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دقیق (صفت)
careful, accurate, precise, exact, detailed, stringent, astringent, tender, advertent, watchful, exquisite, wistful, sound, set, punctual, astute, scholastic, subtle, tenuous, particular, literal, punctilious, scrutinizing

مشتاق (صفت)
anxious, impatient, willing, longing, strenuous, earnest, studious, keen, agog, solicitous, eager, enthusiastic, aspiring, avid, wistful, desirous, appetent, fond, thirsty, lickerish, athirst, hungry, breathless, fervid, full of desire, perfervid, raring, wishful

خیال اندیش (صفت)
airy-fairy, astral, wistful, dreamy, moony, visionary, starry-eyed

ارزومند (صفت)
anxious, solicitous, avid, wistful, ambitious, aspirant, desirous, appetent, wishful

در انتظار (صفت)
wistful, presentient, expectant

انگلیسی به انگلیسی

• yearningly pensive, dreamy with longing (especially for things past); melancholy, sad
if someone is wistful, they are sad because they want something and know they cannot have it.

پیشنهاد کاربران

رویایی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : wistfulness
صفت ( adjective ) : wistful
قید ( adverb ) : wistfully
حسرت آلود
غمگین و ناراحت بودن به این دلیل که چیزی را می خواهید ولی می دانید که امکانش وجود ندارد. دل هوای چیزی کردن، هوایی شدن
حسرت به دل

بپرس