wished


معنی: خواسته

جمله های نمونه

1. he wished his prison days were over
آرزو کرد که دوران زندانش تمام بشود.

2. he wished to assert his authority in his own house
او می خواست سروری خود را در خانه ی خود به ثبوت برساند.

3. he wished to be away from the hustle and jostle of the bazaar
او آرزو می کرد که از سر و صدا و ازدحام بازار به دور باشد.

4. he wished to breathe in an atmosphere of freedom
آرزو می کرد در محیطی آزاد زندگی کند.

5. he wished to make amends for his former unkindness to javad
دلش می خواست نامهربانی قبلی خود را نسبت به جواد جبران کند.

6. he wished to transplant his family to canada
آرزو می کرد که خانواده ی خود را در کانادا ماندگار کند.

7. he wished to wed zynat and bed her
او آرزو می کرد با زینت عروسی کند و با او هم بستر شود.

8. i wished i could smack his ugly face!
خیلی دلم می خواست یک چک توی آن صورت زشتش بزنم !

9. she wished the earth would open and swallow her enemies
آرزو می کرد که زمین دهان باز کند و دشمنان او را فروبکشد.

10. she wished to pierce the mystery that was taking place in the bank
او آرزو می کرد به کارهای اسرارآمیزی که در بانک انجام می شد پی ببرد.

11. this job was wished on me by two of my friends
دو نفر از دوستانم این کار را به من تحمیل کردند.

12. a consummation devoutly to be wished
(شکسپیر) پایانی که باید از ته دل آرزو کرد

13. they send word that they wished to surrender
پیغام فرستادند که می خواهند تسلیم بشوند.

14. (shakespeare) it's a consummation devoutly to be wished
آن فرجامی است که باید پرهیزکارانه در آرزویش بود.

15. she indulged the sick child in whatever he wished to eat
او هرچه که بچه ی مریض می خواست بخورد به او می داد.

16. she got all the mortal things that she had wished for
او همه ی چیزهای دنیوی را که خواسته بود بدست آورد.

مترادف ها

خواسته (صفت)
asked, demanded, requested, wanted, required, desired, begged, wished

پیشنهاد کاربران

امیدوار
خواستار شد .
آرزو کرده بود . دلش میخواست . در خواست کرده بود

بپرس