wiredraw


(فلز را) تبدیل به سیم کردن، مفتول کردن، دراز کردن، کشیدن، طولانی کردن، طول دادن، به درازا کشاندن، کار را به جاهای باریک کشاندن، حدیده کردن، بشکل سیم در اوردن، زیادباریک شدن، زیاد طول دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wiredraws, wiredrawing, wiredrawn, wiredrew
مشتقات: wiredrawer (n.)
• : تعریف: to draw or stretch (metal) into wire, as through conical holes in a series of steel plates.

پیشنهاد کاربران

بپرس