wilful

/ˈwɪlfəl//ˈwɪlfəl/

رجوع شود به: willful، willful خودسر، مشتاق، مایل

جمله های نمونه

1. to subdue a wilful child
کودک خودسر را مهار کردن

2. A wilful man will have his way.
[ترجمه گوگل]یک مرد با اراده راه خود را خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]یه آدم wilful راهش رو پیدا می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He pleaded guilty to wilful dereliction of duty.
[ترجمه گوگل]او به قصور عمدی از انجام وظیفه اعتراف کرد
[ترجمه ترگمان]اون به خاطر سرپیچی از وظیفه گناهکار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Wilful waste makes woeful want.
[ترجمه گوگل]اتلاف عمدی باعث می شود که مایه ی غم انگیز باشد
[ترجمه ترگمان]این تلف کردن افتضاح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A wilful fault has no excuse and deserves no pardon.
[ترجمه گوگل]تقصیر عمدی هیچ عذری ندارد و مستحق بخشش نیست
[ترجمه ترگمان]گناه عمدی هیچ بهانه ای ندارد و سزاوار بخشش نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Wilful neglect of our manufacturing industry has caused this problem.
[ترجمه گوگل]بی توجهی عمدی به صنعت تولید ما باعث این مشکل شده است
[ترجمه ترگمان]بی توجهی به صنعت ساخت ما باعث این مشکل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She developed into a wilful, difficult child.
[ترجمه گوگل]او تبدیل به یک کودک بدخواه و دشوار شد
[ترجمه ترگمان]او به یک کودک خودرای و سخت تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He's stubborn and wilful and . . . She smiled into the darkness and slid her hand across his chest.
[ترجمه گوگل]او سرسخت و با اراده است و در تاریکی لبخند زد و دستش را روی سینه اش گذاشت
[ترجمه ترگمان]او کله شق و لجباز است و دستش را در تاریکی فرو برد و دستش را روی سینه اش کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But the wilful destruction of young lives was a different kettle of fish altogether.
[ترجمه گوگل]اما نابودی عمدی جان‌های جوان به طور کلی یک کتری ماهی متفاوت بود
[ترجمه ترگمان]اما نابودی عمدی زندگی جوان، یک کتری متفاوت از ماهی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Pride: Pride causes much wilful action in pursuit of solutions to the problems of addictive disease.
[ترجمه گوگل]غرور: غرور باعث می شود تا در پی یافتن راه حلی برای مشکلات بیماری اعتیاد آور، اقدامات عمدی زیادی انجام شود
[ترجمه ترگمان]غرور: غرور باعث اقدام شدید در پی گیری راه حل ها برای مشکلات اعتیاد آور می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Perhaps the most obvious is wilful and corrupt exploitation of debtors by dishonest employees of the credit reference bureau.
[ترجمه گوگل]شاید بدیهی ترین آنها بهره برداری عمدی و فاسد از بدهکاران توسط کارمندان غیر صادق اداره مرجع اعتبار باشد
[ترجمه ترگمان]شاید بارزترین آن ها بهره برداری عمدی و فاسد از بدهکاران توسط کارمندان نادرست دفتر مرجع اعتباری باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sometimes kids who are described as difficult or wilful just need a little extra love and attention.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات بچه هایی که به عنوان سخت یا عمدی توصیف می شوند فقط به کمی عشق و توجه اضافی نیاز دارند
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات، کودکانی که به عنوان ساده و یا ارادی توصیف می شوند نیاز به عشق و توجه بیشتر دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Indeed, her doubt could be described as wilful blindness.
[ترجمه گوگل]در واقع، شک او را می توان به عنوان کوری عمدی توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]در واقع، شک و تردید او را به عنوان یک کور کورانه توصیف می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He lived a very wilful life, and the fear of chaos had always haunted him from childhood.
[ترجمه گوگل]او زندگی بسیار ارادی داشت و ترس از هرج و مرج همیشه او را از کودکی آزار می داد
[ترجمه ترگمان]او زندگی آرامی داشت و ترس از هرج و مرج همیشه او را از دوران کودکی تسخیر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• strong-willed, stubborn, hard headed; intentional, determined
wilful actions or attitudes are done or expressed deliberately, especially with the intention of hurting someone.
a wilful person is obstinate and determined to get what they want.

پیشنهاد کاربران

( of a bad or harmful act ) intentional; deliberate
عمدی، تعمدی
The present crisis is the result of years of wilful neglect by the council
خودسر، لجباز
* صفت است
لجوج و خودسر
عمدی
عامدانه
از قصد

بپرس