well adjusted


سازگار، هماهنگ

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: without serious emotional or psychological problems, esp. when such problems might be expected due to difficult circumstances.
متضاد: maladjusted

- The child is surprisingly well-adjusted considering how often he's had to move.
[ترجمه گوگل] کودک با توجه به اینکه هر چند وقت یکبار مجبور به حرکت است، به طرز شگفت انگیزی به خوبی تنظیم شده است
[ترجمه ترگمان] کودک به طرز شگفت انگیزی با توجه به اینکه چه زمانی باید حرکت کند، به خوبی تطبیق داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

سازگار، دمساز، موافق ( روان شناسی )
انعطاف پذیر
( شخص ) متعادل، سالم، معقول
آدم با ثبات ( از لحاظ روحی و احساسی )
متعادل
میزون بودن
نرمال بودن
He is not well adjusted
او نرمال نیست ( یعنی یه جوریه )
خوش تعامل
براه،
سر به زیر،
خوش کردار،
منطبق ( با اصول اخلاقی و انسانی )
His family could not understand how this quiet, well - adjusted man could have been driven to this terrible deed
از نظر احساسی سلامت و قادر به مواجه شدن با مسایل زندگی
کاملاً تطبیق یافته، کاملاً سازگار
خوب، سالم، معقول
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس