weighted

/ˈweɪtəd//ˈweɪtɪd/

معنی: سنگین، دارای وزن زیاد
معانی دیگر: دارای وزن زیادز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: loaded; burdened.

- The poor donkey looked heavily weighted.
[ترجمه گوگل] الاغ بیچاره سنگین وزن به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] خر بی نوا بسیار سنگین به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: made heavy or heavier.

- A weighted blanket is very calming to some patients.
[ترجمه گوگل] یک پتوی وزن دار برای برخی بیماران بسیار آرام بخش است
[ترجمه ترگمان] یک پتوی وزن دار برای برخی از بیماران بسیار آرامش بخش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: giving an advantage, emphasis, or bias.

- The outcome is weighted in her favor.
[ترجمه گوگل] نتیجه به نفع او است
[ترجمه ترگمان] نتیجه به نفع او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. evidence weighted against the accused
شواهد بر ضد متهم بودند.

2. his father is weighted down with many cares
پدرش زیر بار مسوولیت های فراوانی قرار دارد.

3. the old lady was weighted with jewels
خانم پیر جواهرات فراوانی به خود آویخته بود.

4. the head of his stick was weighted with lead
سر چوبدستی او با سرب وزن افزایی شده بود.

5. He was weighted with so many troubles all day.
[ترجمه گوگل]او تمام روز با مشکلات بسیار سنگین وزن شده بود
[ترجمه ترگمان]او تمام روز را با مشکلات فراوانی کنار گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The voting system is weighted against the smaller parties.
[ترجمه گوگل]سیستم رای گیری در مقابل احزاب کوچکتر وزن دارد
[ترجمه ترگمان]سیستم رای گیری برابر با احزاب کوچک تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The exam consists of six equally weighted questions.
[ترجمه گوگل]این آزمون شامل شش سوال هم وزن است
[ترجمه ترگمان]این آزمون شامل شش سوال مساوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The fishing nets are weighted down with lead.
[ترجمه گوگل]تورهای ماهیگیری با سرب وزن دارند
[ترجمه ترگمان]تورهای ماهیگیری با سرب سنگین می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The body had been weighted down with stones.
[ترجمه گوگل]بدن را با سنگ سنگین کرده بودند
[ترجمه ترگمان]بدنش پر از سنگ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The net is weighted to keep it below the surface of the water.
[ترجمه گوگل]توری برای نگه داشتن آن در زیر سطح آب وزن دارد
[ترجمه ترگمان]تور وزنی دارد که آن را زیر سطح آب نگه می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was weighted down with her heavy bags.
[ترجمه گوگل]او با کیف های سنگینش سنگین شده بود
[ترجمه ترگمان]اون با کیسه سنگین خودش پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The results of the survey were weighted to allow for variations in the sample.
[ترجمه گوگل]نتایج نظرسنجی وزن دهی شد تا امکان تغییرات در نمونه فراهم شود
[ترجمه ترگمان]نتایج این تحقیق به اندازه گیری تغییرات در نمونه پرداخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The proposal is weighted towards smaller businesses.
[ترجمه گوگل]این پیشنهاد برای مشاغل کوچکتر وزن دارد
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد به سمت کسب و کاره ای کوچک تر در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Each of these factors should be weighted according to their relative importance.
[ترجمه گوگل]هر یک از این عوامل باید با توجه به اهمیت نسبی آنها وزن شود
[ترجمه ترگمان]هر یک از این فاکتورها باید با توجه به اهمیت نسبی آن ها وزن دهی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سنگین (صفت)
hard, serious, earnest, sober, laden, heavy, ponderous, burdensome, onerous, lumpish, lumpy, grave, hefty, weighty, cumbersome, loggy, logy, demure, unwieldy, saturnine, stodgy, weighted

دارای وزن زیاد (صفت)
weighted

تخصصی

[کامپیوتر] دارای وزن ؛وزنی
[ریاضیات] وزندار، وزین، سنگین، وزنه دار، موزون، وزن دار

انگلیسی به انگلیسی

• rated according to its value, according to a ratio
a system that is weighted in favour of a person or group is organized so that this person or group has an advantage.

پیشنهاد کاربران

تراکم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : weigh / weight
✅️ اسم ( noun ) : weight / weighting / weightiness / weightlessness
✅️ صفت ( adjective ) : weighted / weighty / weightless
✅️ قید ( adverb ) : weightily
با اهمیت
معتبر
با اعتبار
وزن دار

بپرس