watering

جمله های نمونه

1. watering the newly planted tree will make the soil around it settle
آب دادن به نهال تازه کاشته موجب محکم کردن خاک اطراف آن می شود.

2. my eyes were watering from the smoke
دود چشمانم را پر از اشک کرد.

3. Although it rains, throw not away your watering pot.
[ترجمه گوگل]اگرچه باران می بارد، گلدان آبیاری خود را دور نیندازید
[ترجمه ترگمان]اگر چه باران می بارد، pot را دور نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I was in my favorite watering hole, waiting for the game to start.
[ترجمه گوگل]من در آبخوری مورد علاقه ام بودم و منتظر شروع بازی بودم
[ترجمه ترگمان]من در گودال مورد علاقه ام بودم و منتظر بودم که بازی شروع شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He gave the garden a good watering.
[ترجمه گوگل]او به باغ آبیاری خوبی داد
[ترجمه ترگمان]به باغ آب خوبی داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Fools grow without watering.
[ترجمه گوگل]احمق ها بدون آبیاری رشد می کنند
[ترجمه ترگمان]آدم های احمق بدون آب خوردن رشد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They led the workhorses to the watering trough.
[ترجمه گوگل]آنها اسب های کار را به سمت آبخوری هدایت کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها the را به آبشخور خود هدایت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. How do you stop your eyes from watering when you're cutting up onions?
[ترجمه گوگل]وقتی پیاز را خرد می کنید چگونه از آبریزش چشم خود جلوگیری کنید؟
[ترجمه ترگمان]وقتی داری پیاز را تکه تکه می کنی، چطور جلوی چشم هایت را می گیری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. My abiding memory is of him watering his plants in the garden on sunny afternoons.
[ترجمه گوگل]خاطره ماندگار من این است که او در بعدازظهرهای آفتابی به گیاهانش در باغ آبیاری می کند
[ترجمه ترگمان]حافظه وفا کننده من از او است که گیاهان خود را بعد از ظهرهای آفتابی آب بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You will remember about watering the flowers, won't you?
[ترجمه گوگل]شما در مورد آبیاری گلها به یاد خواهید آورد، نه؟
[ترجمه ترگمان]در مورد آب دادن گل ها یادت هست، نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. My mouth started watering when I smelled the food.
[ترجمه گوگل]با بوی غذا آب دهانم شروع شد
[ترجمه ترگمان]وقتی بوی غذا رو حس کردم دهنم شروع به آب کردن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I don't think he's been watering these plants - the soil is as dry as a bone.
[ترجمه گوگل]من فکر نمی کنم که او به این گیاهان آبیاری کرده باشد - خاک به اندازه یک استخوان خشک است
[ترجمه ترگمان]فکر نکنم به این گیاهان آب داده باشه - خاک به اندازه یه استخوان خشکه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Champers is one of Tony's favourite watering holes.
[ترجمه گوگل]Champers یکی از چاله های آبی مورد علاقه تونی است
[ترجمه ترگمان]Champers یکی از چاله های آب مورد علاقه تونی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They raced about the garden watering the flowers.
[ترجمه گوگل]آنها در باغ مسابقه دادند و گلها را آبیاری کردند
[ترجمه ترگمان]با سرعت به اطراف باغ رفتند و گل ها را آب دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Most house plants require regular watering.
[ترجمه گوگل]اکثر گیاهان خانگی نیاز به آبیاری منظم دارند
[ترجمه ترگمان]اغلب گیاهان خانگی به آبیاری منظم نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[عمران و معماری] آب دادن
[نساجی] لکه دار شدن پارچه در اثر انبار کردن خیس آن، روی غلتک تحت فشار ناهماهنگ

انگلیسی به انگلیسی

• irrigation, sprinkling or saturating with water; act of giving drinking water (especially to animals); fabric with wavy or glistening appearance (especially silk)
providing water; of or pertaining to medicinal water springs

پیشنهاد کاربران

بپرس