ward

/ˈwɔːrd//wɔːd/

معنی: نگهبان، محجور، اطاق عمومی بیماران بستری، صغیری که تحت قیومت باشد، نگه داری کردن، توجه کردن
معانی دیگر: (معمولا با: off) جا خالی دادن، خنثی کردن، پس زدن، دفع کردن، (بیمارستان) بخش، (بیمارستان) اتاق عمومی، اتاق چند تختخوابی، (قدیمی) حراست کردن، پاسداری کردن، محافظت کردن، پاسبانی، حراست، نگهبانی، نگهداری (رجوع شود به: and ward watch)، (به ویژه برای کودک و محجور) قیم، استور، سرپرست، (نادر) قیمومت، استوری، تحت سرپرست بودن، قیم داری، ولایت، (نادر) صغیر، مولی علیه، زندان، هر یک از بخش های زندان، بند، (تقسیم بندی شهرها برای انتخابات و امور اداری) برزن، محله، منطقه (در برخی شهرها هر برزن به چند precinct یا حوزه تقسیم می شود)، (کلیسای مورمون) بخش دارای یک مطران و دو مشاور، چاره، پناه، دفاع، حفاظ، (به ویژه شمشیر بازی) حالت دفاعی، (در دژها و قلاع و کاخ ها) حیاط، حصار، محوطه، (قدیمی) پاسدار(ان)، سلول زندان، توجه کردن
ward_
پسوند: به سوی، به طرف، در جهت [westward یا inward]

بررسی کلمه

پسوند ( suffix )
(1) تعریف: in (such) a spatial or temporal direction.

- upward
[ترجمه گوگل] بطرف بالا
[ترجمه ترگمان] به سمت بالا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- afterwards
[ترجمه محمد] پس از مدتی
|
[ترجمه گوگل] پس از آن
[ترجمه ترگمان] بعد …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: toward (such) a location, thing, or position.

- heavenward
[ترجمه گوگل] بهشت
[ترجمه ترگمان] آسمان به آسمان می رفت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: in a hospital, a large room holding several patients, or a section for patients of a similar type, such as children or patients that require intensive care.
مترادف: room, wing
مشابه: area, division, floor, section, unit

(2) تعریف: a division of a prison.
مترادف: division
مشابه: area, floor, section, wing

(3) تعریف: an administrative district of some cities or towns.
مترادف: district, precinct
مشابه: area, division, quarter, region, section, zone

(4) تعریف: a child or other person who has been legally placed under control of a guardian or court.
مشابه: charge, dependent, foundling, orphan
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wards, warding, warded
• : تعریف: to avert, prevent, or turn aside (usu. fol. by off).
مترادف: avert, deflect, fend, stave off
مشابه: anticipate, block, forestall, parry, prevent, rebuff, reject, repel, resist, withstand

- I warded off the blow.
[ترجمه گوگل] من ضربه را دفع کردم
[ترجمه ترگمان] the رو باد کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He could not ward off the danger.
[ترجمه علی] او نمی توانست خطر را از خود دور کند
|
[ترجمه گوگل] او نتوانست خطر را دفع کند
[ترجمه ترگمان] او نمی توانست خطر را در معرض خطر قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. delivery ward
(بیمارستان) بخش زایمان

2. maternity ward
بخش زایمان

3. a 4-bed ward
اتاق چهار تختی

4. an isolation ward in a hospital
بخش ایزوله در بیمارستان

5. the cardiac ward of a hospital
بخش قلب بیمارستان

6. the maternity ward of a hospital
بخش زایمان بیمارستان

7. to wind ward of
در موضع مستحکم و برتر (قرار داشتن)،مقر خوبی داشتن

8. a magic charm to ward off evil eyes
طلسمی برای خنثی کردن چشم بد

9. to shoot an elevator up ward
آسانسور را مثل برق بالا بردن

10. he shielded his face with one hand to ward off my blows
برای دفع ضربه های من یک دستش را جلو صورتش سپر کرد.

11. She is a nurse for ward duty.
[ترجمه گوگل]او یک پرستار وظیفه بخش است
[ترجمه ترگمان]او پرستار بخش پرستاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The hospital has a medical ward and a surgical ward.
[ترجمه گوگل]این بیمارستان دارای یک بخش پزشکی و یک بخش جراحی است
[ترجمه ترگمان]بیمارستان یک بخش پزشکی و یک بخش جراحی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The ward is now fully staffed.
[ترجمه گوگل]بخش در حال حاضر به طور کامل پرسنل است
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر این بخش دارای پرسنل کامل می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Dr Green was on her daily ward rounds.
[ترجمه گوگل]دکتر گرین در حال رفت و آمد روزانه به بخش بود
[ترجمه ترگمان]دکتر گرین در دوره روزانه خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Peter Ward is a seismologist with the US Geological Survey.
[ترجمه گوگل]پیتر وارد، زلزله شناس سازمان زمین شناسی ایالات متحده است
[ترجمه ترگمان]پیتر وارد یک متخصص نقشه برداری زمین شناسی ایالات متحده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. What can be done to ward off environmental disaster?
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از بلایای زیست محیطی چه باید کرد؟
[ترجمه ترگمان]چه کاری می تواند برای دفع فاجعه زیست محیطی انجام شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The bright murals in the children's ward were the creations of the nurses.
[ترجمه گوگل]نقاشی های دیواری درخشان در بخش کودکان ساخته پرستاران بود
[ترجمه ترگمان]نقاشی های روشن در بخش کودکان، آثار پرستاران بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نگهبان (اسم)
guardian, warden, ward, keeper, watchman, guard, curator, sentinel, conservator, custodian, lifeguard, sentry, guardsman, watchdog

محجور (اسم)
ward

اطاق عمومی بیماران بستری (اسم)
ward

صغیری که تحت قیومت باشد (اسم)
ward

نگهداری کردن (فعل)
patronize, ward, keep, protect, maintain, upkeep, conserve

توجه کردن (فعل)
assist, attend, advert, note, figure on, tent, ward, mark, perpend

تخصصی

[حقوق] حفظ و حراست کردن، مولی علیه، فردی که تحت حمایت و مراقبت دیگری باشد، قیمومت، تولیت

انگلیسی به انگلیسی

• division (of a hospital, prison, etc.); administrative section; minor, dependent; guardianship, custody; means of defending; notch in a key
avert danger; guard, protect
-ward and -wards are added to nouns referring to places or directions to form adverbs or adjectives which indicate the direction in which something is moving or facing.
a ward is a hospital room which has beds for many people, often people who need similar treatment.
a ward is a district which forms part of a political constituency or local council.
a ward or a ward of court is a child who is being looked after by an appointed guardian or by a court of law, either because their parents are dead or because they are considered to be in need of protection.
to ward off a danger or illness means to prevent it from affecting you or harming you.

پیشنهاد کاربران

In healthcare settings, a ward refers to a specific area or department where patients with similar conditions or needs are grouped together. It can also refer to the group of patients within that area.
...
[مشاهده متن کامل]

در مجموعه های مراقبت های بهداشتی، بخش به منطقه یا بخش خاصی اطلاق می شود که در آن بیماران با شرایط یا نیازهای مشابه در کنار هم قرار می گیرند.
همچنین می تواند به گروهی از بیماران در آن ناحیه اشاره داشته باشد.
For instance, a nurse might say, “I’m assigned to the pediatric ward. ”
In a hospital tour, a guide might explain, “This is the surgical ward where patients recover after their procedures. ”
A doctor might discuss patient care by saying, “We prioritize infection control measures on the geriatric ward. ”

ward
منابع• https://fluentslang.com/slang-for-patient/
( بیمارستان ) بخش
( بیمارستان ) اتاق عمومی - اتاق چند تختخوابی
💠 come over here.
What's your name?
Michael.
Where do you come from?
Around. . .
What do you do?
Nothing.
...
[مشاهده متن کامل]

How old are you?
Seventeen or eighteen.
What are you doing? Hurry up. . .
There is no one on the ward.
Why keep nagging about the ward?
I'm going there.
Do you like the hospital?
I like it; it's a real mess. . .
ازین ور.
اسمت چیه پسر؟
مایکل.
ببینم بچه کجا هستی؟
همین پایین مایین ها. . .
کار و کاسبی ت چیه ، چیکار میکنی؟
هیچی.
چند سالته آقا مایکل؟
هفده - هجده.
میشل کجا داری میری؟ بدو برو تو بخش ( بیمارستانی ) . . .
کسی نیست مواظب اونجا باشه، ( زود باش ) . . .
برو بابا کُشتی ما رو! هی بخش بخش می کنی
من که دائم تو بخش ام. . . عه. . .
از مریض خونه خوش ت میاد ؟
من که خیلی خوشم میاد.
💠 You, come over here!
Where are you from?
Around. . .
You're allowed in?
Yes.
Are you sure?
Find Miss Freeman in ward 11, give her this.
That's for you; you will get the rest later.
. . . Miss Freeman?
Second floor.
Miss Freeman please.
Go straight and then go left.
Thank you Madam.
های پسر، بیا!
تو ماله کجایی ؟
ماله همین دور و برا. . .
میذارن بری تو بیمارستان؟
آره.
مطمئنی؟
بله.
این نامه رو بگیر ببر تو بخش ۱۱، خانم فریمن پیدا کن، اینو بهش بده.
اینو بگیر، بقیه ش بعد بهت میدم.
. . . خانم فریمن کجا میشه پیداش کرد؟
طبقه دوم.
خانم؟
بله بفرمایید؟
خانم فریمن کجاست؟
ته راهرو، دَسِ چپ.
خیلی مچکرم خانم.

بخش مراقبت
Ward : بخش عمومی بیماران بستری
Room : اتاق
Bed : تخت
LAW specialized
a person, especially a minor, who has been legally placed under the care of a guardian or a court
قانون، تخصصی
فرزند خوانده، کسی که از سوی شخصی به جز پدر و مادر حقیقی خود به فرزندی پذیرفته شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

The girl was made a ward of court to stop her father taking her out of the country.

منابع• https://en.wikipedia.org/wiki/Ward_(law)• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/ward
کودکان تحت سرپرستی
طرف، ــگَرد
جادو / طلسم
بخش عمومی در بیمارستان
قیم، قیمومت، قیم داری
ARCHAIC
the state of being in the care of a guardian
در معماری: ضلع، وجه، شاخه، باله، تیرک، ستون، بخشی مستقیم و مجزا از یک سازه اصلی
مولی علیه ( حقوق )
فرزند خونده
نگهدار
سرپرستیده ( زبر "پ" و نخستین "س" )
بخش پرستاری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس