wade into

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to begin energetically.

- She immediately wades into any hard task.
[ترجمه گوگل] او بلافاصله وارد هر کار سختی می شود
[ترجمه ترگمان] او بلافاصله به هر کار سخت خود وارد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to attack with vigor.

- The boss waded into his careless employees.
[ترجمه گوگل] رئیس به میان کارمندان بی دقتش رفت
[ترجمه ترگمان] رئیس به میان کارمندان بی اعتنای خود پا گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. She tucked up her skirt and waded into the river.
[ترجمه گوگل]دامنش را بالا زد و به رودخانه رفت
[ترجمه ترگمان]دامنش را جمع کرد و به طرف رودخانه رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He waded into the water to push the boat out.
[ترجمه گوگل]او به داخل آب رفت تا قایق را به بیرون هل دهد
[ترجمه ترگمان]آب را از آب بیرون کشید تا قایق را بیرون بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The police waded into the crowd swinging sticks.
[ترجمه گوگل]پلیس با تاب دادن چوب به میان جمعیت رفت
[ترجمه ترگمان]پلیس در میان جمعیت که تاب می خورد وارد جمعیت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Police waded into a crowd of protesters.
[ترجمه گوگل]پلیس به میان جمعیت معترضان حمله کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس به میان انبوه معترضین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The angler waded into the middle of the river.
[ترجمه گوگل]ماهیگیر به وسط رودخانه رفت
[ترجمه ترگمان]ماهی در وسط رودخانه به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She waded into him as soon as he got home.
[ترجمه گوگل]به محض اینکه به خانه رسید، وارد او شد
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه به خانه رسید به او نزدیک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The police waded into the crowd with batons.
[ترجمه گوگل]پلیس با باتوم وارد جمعیت شد
[ترجمه ترگمان]پلیس با باتوم به جمعیت برخورد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He rolled up his trouser legs and waded into the water.
[ترجمه گوگل]پاهای شلوارش را بالا زد و به داخل آب رفت
[ترجمه ترگمان]پاهایش را لوله کرد و آب را آب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Marty was terrific — he just waded into the skinheads without a thought.
[ترجمه گوگل]مارتی فوق‌العاده بود - او بدون فکر به میان اسکین‌هدها رفت
[ترجمه ترگمان] مارتی \" فوق العاده بود اون فقط بدون فکر به \"skinheads\" وارد شد \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He'd gladly wade into the attack.
[ترجمه گوگل]او با خوشحالی وارد حمله می شد
[ترجمه ترگمان]با خوشحالی به حمله ادامه می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. John Candotti had once waded into a street fight simply because he thought the odds were too lopsided.
[ترجمه گوگل]جان کاندوتی زمانی وارد یک دعوای خیابانی شده بود، زیرا فکر می‌کرد که شانس‌ها بسیار نامتعارف است
[ترجمه ترگمان]جان Candotti یک بار در خیابان به جنگ رفته بود، فقط به خاطر اینکه فکر می کرد احتمالات خیلی کج و معوج به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. After cutting the ribbon, he waded into the sand to hand out candy.
[ترجمه گوگل]پس از بریدن روبان، او به داخل ماسه رفت تا آب نبات بدهد
[ترجمه ترگمان]بعد از بریدن روبان به ماسه رفت تا شکلات را به دست بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. People waded into the water and dropped roses in the surf.
[ترجمه گوگل]مردم داخل آب می‌رفتند و گل رز را در موج سواری می‌ریزند
[ترجمه ترگمان]مردم وارد آب شدند و گل های سرخ را در موج سواری فرو بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Taking a breath, Calipari smiles and wades into the throng, chatting amiably as he obliges each request.
[ترجمه گوگل]کالیپاری در حالی که نفس می کشد لبخند می زند و به میان جمعیت می رود و در حالی که هر درخواستی را انجام می دهد، دوستانه صحبت می کند
[ترجمه ترگمان]نفسی تازه می کند، لبخند می زند و به جمعیت خیره می شود، و با مهربانی صحبت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Neighborhood kids recently have taken to wading into the pond with nets.
[ترجمه گوگل]بچه‌های محله اخیراً با تور به داخل آبگیر می‌روند
[ترجمه ترگمان]به تازگی بچه های همسایه برای رفتن به برکه با شبکه به سر می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• start energetically, roll back one's sleeves and start working

پیشنهاد کاربران

( بدون تفکر ) در یک موقعیت سخت ورود کردن
( بدون تفکر ) توی یک مشکل ورود پیدا کردن
دست به کار شدن
وارد شدن

بپرس