worried

/ˈwɜːrid//ˈwʌrɪd/

معنی: مضطرب، اندیشناک
معانی دیگر: ناراحت، پریشان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: feeling trouble or anxiety about something that might happen.

- He was very worried about the test because he had not studied enough.
[ترجمه oxford] او برای امتحان خیلی نگران بود چون تمرین کافی نکرده بود.
|
[ترجمه Asa] أو خیلی مضطرب بود درباره امتحان چراکه أو به اندازه کافی نخوانده بود
|
[ترجمه Elnaz] او خیلی برای برای آزمون نگران بود چون او به اندازه کافی مطالعه نکرده بود
|
[ترجمه Melika] اون برای امتحان خیلی نگران بود چون که تمرین کافی نداشت .
|
[ترجمه Afsaneh] او خیلی برای امتحان نگران بود چون به اندازه کافی درس نخونده بود.
|
[ترجمه DM] او بسیار نگران این تست بود زیرا درس کافی نخوانده بود.
|
[ترجمه A🖤M] او برای امتحان خیلی نگران بود چرا که اون به اندازه ی کافی تمرین نکرده بود.
|
[ترجمه Zeynab] او در مورد امتحان خیلی نگران بود چون مطالعه ی کافی نداشت
|
[ترجمه مائده] او برای امتحان خیلی نگران بود چون تمرین کافی نکرده بود
|
[ترجمه نامم به تو چه] اون خیلی درباره ی تست نگران بود زیرا اون به اندازه ی کافی تمرین نکرده بود.
|
[ترجمه گوگل] خیلی نگران امتحان بود چون به اندازه کافی مطالعه نکرده بود
[ترجمه ترگمان] او در مورد آزمایش خیلی نگران بود چون به اندازه کافی مطالعه نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. worried about another earthquake, people started stocking up on food and water
مردم چون نگران یک زلزله ی دیگر بودند شروع کردند به اندوختن خوراک و آب.

2. she worried robert until he agreed to marry her
آن قدر پاپی روبرت شد تا موافقت کرد که با او زناشویی کند.

3. wolves worried the sheep
گرگ ها گوسفند را پاره پاره کردند.

4. i am worried
دلهره دارم،نگرانم.

5. the boy worried the loose tooth with his tongue
پسر با زبانش دندان لق را تکان می داد.

6. he was unduly worried
او بی اندازه دلواپس بود.

7. the enemy command was worried about the troop's morale
فرماندهی ارتش دشمن نگران روحیه ی افراد بود.

8. he sat up all night worried about his son
همه ی شب بیدار نشست و دلواپس پسرش بود.

9. now i can see why she was worried
حالا می فهمم چرا نگران بود.

10. You look worried. What's the matter?
[ترجمه ....] نگران به نظر می رسید. موضوع چیه؟
|
[ترجمه گوگل]نگران به نظر میرسی موضوع چیه؟
[ترجمه ترگمان]به نظر نگران میای موضوع چیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Doctors are worried about the possible spread of the disease.
[ترجمه گوگل]پزشکان نگران شیوع احتمالی این بیماری هستند
[ترجمه ترگمان]پزشکان نگران گسترش احتمالی این بیماری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I told him I was worried but he laughed scornfully.
[ترجمه FM] به او گفتم که �من نگرانم� اما او با نادانی به من خندید
|
[ترجمه گوگل]به او گفتم نگرانم اما او با تمسخر خندید
[ترجمه ترگمان]به او گفتم که نگرانم، اما مسخره خندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She gave me a worried look.
[ترجمه گوگل]نگاهی نگران به من انداخت
[ترجمه ترگمان]نگاهی نگران به من انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. After twenty minutes I started to get worried.
[ترجمه گوگل]بعد از بیست دقیقه شروع کردم به نگرانی
[ترجمه ترگمان]بعد از بیست دقیقه نگران شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Children are worried about failing in front of their peers.
[ترجمه گوگل]کودکان نگران شکست خوردن در مقابل همسالان خود هستند
[ترجمه ترگمان]کودکان نگران شکست در مقابل همسالان خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I was worried I wouldn't be able to hang my washing out.
[ترجمه گوگل]نگران بودم که نتوانم لباسشویی را آویزان کنم
[ترجمه ترگمان]نگران بودم که نتوانم washing را نگه دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. George worried along six months trying to support a large family.
[ترجمه گوگل]جورج به مدت شش ماه در تلاش برای حمایت از یک خانواده بزرگ نگران بود
[ترجمه ترگمان]جورج در طول شش ماه نگران بود که یک خانواده بزرگ را حمایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مضطرب (صفت)
uneasy, confounded, agitated, fretted, disturbed, alarmed, worried, restless, care-worn, harassed, vexatious, pothered

اندیشناک (صفت)
anxious, mindful, worried, thoughtful, pensive, self-absorbed

انگلیسی به انگلیسی

• anxious; concerned
if you are worried, you are unhappy because you keep thinking about a problem or something unpleasant that might happen.

پیشنهاد کاربران

unhappy because you keep thinking about a problem, or about something bad that might happen
You're not worried, are you?
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : worry
✅️ اسم ( noun ) : worry / worrier / worrywart
✅️ صفت ( adjective ) : worried / worrisome / worrying
✅️ قید ( adverb ) : worriedly / worryingly
worried گذشته worri است که معنیش مشه نگران
برای امتحان خیلی اضطراب داشت چون تمرین کافی نکرده بود
Push
نگران
مضطرب .
نگران_ scared
نگران و مضطرب
مضطرب
آشفته /شوریده
استرس داشتن ، پریشان ، ناراحت ، نگران
Not able to relax
کسی که مضطرب است ، استرس داشتن برای انجام یا روبه رویی با کاری ، احساس خطر کردن، ترس از روبه رویی با چیزی یا برای هشدار دادن در جمله استفاده می شود
ناراحت بودن بخاطر نگرانی از اتفاق افتادن موضوعی در حال یا آینده
مضطرب. ناراحت
اندیشناک
استرس
نگران . مضطرب
نگران

نگران
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس