whiplash

/ˈwɪˌplæʃ//ˈwɪplæʃ/

معنی: شلاق، هر چیزی شبیه شلاق، شلاق زدن
معانی دیگر: زبانه ی شلاق (در برابر: دسته ی شلاق whipstock)، تسمه ی تازیانه، ضربه یا تکان شلاقی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the long, thin, flexible part of a whip; lash.

(2) تعریف: an injury to the neck or spine caused by the sudden jerking of the head forward or back, as from the sudden impact of an automobile collision.

جمله های نمونه

1. She was suffering from whiplash injuries received in a car crash.
[ترجمه گوگل]او از جراحات ضربه شلاقی که در یک تصادف رانندگی دریافت کرده بود، رنج می برد
[ترجمه ترگمان]او از ضربات تازیانه ضربه در تصادف خودرو رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was very bruised and suffering from whiplash.
[ترجمه گوگل]او بسیار کبود شده بود و از شلاق رنج می برد
[ترجمه ترگمان]اون خیلی کبود شده بود و از ضربه شلاق رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He suffered whiplash injuries in the crash.
[ترجمه گوگل]او در این تصادف از ضربه شلاق آسیب دید
[ترجمه ترگمان]او در سانحه دچار ضربه شلاق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her sharp voice cut the air like a whiplash.
[ترجمه گوگل]صدای تندش مثل شلاق هوا را قطع کرد
[ترجمه ترگمان]صدای تیزش مثل شلاقی هوا را قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His wife suffered whiplash and shock.
[ترجمه گوگل]همسرش دچار ضربه شلاق و شوک شد
[ترجمه ترگمان]زنش ضربه شلاق و ضربه خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Whiplash, a neck injury, is a result of automobile collisions.
[ترجمه گوگل]ضربه شلاقی، آسیب به گردن، در نتیجه برخورد خودرو است
[ترجمه ترگمان]Whiplash، جراحت گردن، ناشی از برخورد اتومبیل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The whiplash dynamics of Batman Returns represent the culmination of a process that has been going on for the last 15 years.
[ترجمه گوگل]پویایی شلاق بازی بازگشت بتمن نشان دهنده اوج فرآیندی است که در 15 سال گذشته در جریان بوده است
[ترجمه ترگمان]پویایی تازیانه بازگشت بتمن نشان دهنده اوج فرآیندی است که در ۱۵ سال گذشته ادامه داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Possible head injury, maybe whiplash - he's unconscious at the moment.
[ترجمه گوگل]آسیب احتمالی سر، شاید ضربه شلاق - او در حال حاضر بیهوش است
[ترجمه ترگمان]ممکنه ضربه مغزی باشه، شاید اون الان بی هوش شده باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I found none of the double entendres in Whiplash Whispers funny, and the illustrations were a bit tasteless.
[ترجمه گوگل]من هیچ یک از دو طرفه در Whiplash Whispers را خنده دار ندیدم، و تصاویر کمی بی مزه بودند
[ترجمه ترگمان]من هیچ یک از ایهام، Whiplash و funny را، که اندکی بی مزه بود، یافته بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. One officer suffered whiplash injuries.
[ترجمه گوگل]یک افسر از ضربه شلاق آسیب دید
[ترجمه ترگمان]یک افسر دچار ضربه تازیانه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I suffered whiplash and was shaken up.
[ترجمه گوگل]ضربه شلاقی خوردم و تکان خوردم
[ترجمه ترگمان]من ضربه زدم و شوکه شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Newish Cavalier, base model, with a whiplash radio aerial.
[ترجمه گوگل]Newish Cavalier مدل پایه با آنتن رادیویی شلاقی
[ترجمه ترگمان]newish Cavalier، مدل پایه، با یک هواپیمای رادیویی شلاقی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All this leaves the poor public with whiplash.
[ترجمه گوگل]همه اینها باعث می شود که مردم فقیر با شلاق برخورد کنند
[ترجمه ترگمان]همه اینا مردم بیچاره رو با ضربه شلاق می زنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This is a whiplash injury from the impact.
[ترجمه گوگل]این ضربه شلاقی ناشی از ضربه است
[ترجمه ترگمان]این ضربه تازیانه ضربه ناشی از ضربه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Key words: neck pain; whiplash injuries; randomized controlled trials; prospectie studies; physical therapy; immobilization.
[ترجمه گوگل]کلمات کلیدی: گردن درد صدمات شلاقی؛ کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل‌شده؛ مطالعات چشم انداز؛ فیزیوتراپی؛ بی حرکتی
[ترجمه ترگمان]کلمات کلیدی: درد گردن؛ ضربه تازیانه؛ آزمایش ها کنترل شده تصادفی؛ مطالعات prospectie؛ درمان فیزیکی؛ بی حرکت کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شلاق (اسم)
lash, stick, switch, whip, whiplash, flagellum, scourge, knout, horsewhip

هر چیزی شبیه شلاق (اسم)
whiplash

شلاق زدن (فعل)
flog, beat, belt, thong, baste, whip, thrash, whiplash, wallop, flail, belabor, belabour, leather, horse, cat, flagellate, horsewhip, scutch, welt

تخصصی

[زمین شناسی] شبیه شلاق - یک مژک یا تاژک با سطح صاف (بدون mastigonemes) بعضی از جلبکها و پروتوزوآن ها که دارای بخش قاعده ای طویل مستحکم و یک ناحیه انتهایی نازک تر است.

انگلیسی به انگلیسی

• lashing with a whip; injury to the neck caused by a sudden jolt
a whiplash is the long piece of leather or rope that is part of a whip.

پیشنهاد کاربران

ویپلش
در بحث آسیب ها، صدمه ای در گردن وجود دارد که وایپلش نام دارد. سازوکار بروز آن خم شدن و باز شدن ناگهانی گردن ( حرکت رفت و برگشت شلاقی گردن ) است که در تصادفات رانندگی شایع است. آسیب وایپلش موجب کشیدگی عضلات و بافت های نرم اطراف گردن می شود.
آسیب در ناحیه گردن ( پزشکی )

بپرس