wear

/ˈwer//weə/

معنی: پوشاک، پوشیدن، دوام کردن، ملبس شدن، در بر کردن، بر سر گذاشتن، پاکردن، پوشاندن
معانی دیگر: رودخانه ی ویر (در شمال انگلیس)، (به) تن کردن، (کلاه) سر گذاشتن، (عینک و غیره) گذاشتن، زدن، (نقاب و غیره) بر چهره داشتن، داشتن، (بزک یا توالت) کردن، (مدال یا عنوان قهرمانی و غیره) زدن، (لبخند یا حالت یا قیافه و غیره) داشتن، به لب داشتن، (معمولا با: away) ساییده شدن، مستعمل شدن، کهنه شدن، سودن، خسته کردن، فرسودن، دوام داشتن، کار کردن، (معمولا با: off یا out یا away یا on) به پایان رسیدن، تمام شدن، سپری شدن، از بین رفتن، گذشتن، (دستکش و غیره) دست کردن، عمل پوشیدن، جامه، لباس، فرسودگی، کهنه شدگی، ساییدگی، کهنگی، پوشش، رجوع شود به: veer، پاکردن کفش وغیره، عینک یا کراوات زدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wears, wearing, wore, worn
(1) تعریف: to have or carry on one's person as a covering or ornament.
مشابه: bear, display, don, dress in, flaunt, put on, show off, sport

- He wears a suit to work everyday.
[ترجمه ماری] او هر روز سرکار کت و شلوار میپوشه.
|
[ترجمه A.A] او برای سرکاررفتن هرروز کت و شلوار میپوشه
|
[ترجمه Amin] او هر روز با کت وشلوار به سر کارش میرود
|
[ترجمه Qwe] اون مرد هر روز برای رفتن به سر کار کت و شلوار میپوشه
|
[ترجمه F] او هر روز برای رفتن به سر کار یک کت و شلوار می پوشد
|
[ترجمه Aysal] او هر روز برای رفتن به کارش کت و شلوار میپوشه
|
[ترجمه گوگل] او هر روز برای سر کار کت و شلوار می پوشد
[ترجمه ترگمان] او هر روز کت و شلوار می پوشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She has a lot of jewelry that she has never worn.
[ترجمه محمد ولی زاده ] او دارای جواهرات زیادی است که هرگز نپوشیده است
|
[ترجمه گوگل] او جواهرات زیادی دارد که هرگز نپوشیده است
[ترجمه ترگمان] جواهرات زیادی دارد که هرگز worn
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her parents said she was too young to wear makeup.
[ترجمه گوگل] والدینش گفتند که او برای آرایش کردن خیلی جوان است
[ترجمه ترگمان] والدینش می گفتند که او جوان تر از آن است که آرایش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He wore a mustache when he was in college.
[ترجمه محمد ولی زاده ] او وقتی که در دانشگاه بود سبیل ( مصنوعی ) گذاشته بود.
|
[ترجمه گوگل] او زمانی که در دانشگاه بود سبیل می زد
[ترجمه ترگمان] اون موقعی که تو دانشگاه بود سبیل پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause to erode or be damaged through prolonged use, friction, or exposure.
مترادف: abrade, erode
مشابه: batter, chafe, corrode, damage, deteriorate, disintegrate, eat, fray, frazzle, fret, furrow, gnaw, grind, groove, scour, tatter, wash, wash away

- Constant crawling wore the knees of his jeans.
[ترجمه احمد] خزیدن مدام زانوهای شلوار جینش را از بین برده بود .
|
[ترجمه گوگل] مدام خزیدن زانوهای شلوار جینش را پوشیده بود
[ترجمه ترگمان] دائم روی زانوهای شلوار جینش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to create (a hole or other damage) by prolonged use, friction, or exposure.
مترادف: erode
مشابه: fray, fret, gnaw, rub, tear

- She wore a hole in her sleeve.
[ترجمه گوگل] او یک سوراخ در آستین خود بسته بود
[ترجمه ترگمان] او یک سوراخ در آستین داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to weaken; exhaust.
مترادف: exhaust, fray, weaken
مشابه: batter, deplete, drain, exasperate, fatigue, frazzle, prostrate, sap, strain, tax, tire, weary

- This child is wearing my patience.
[ترجمه محمد رومزی] این بچه داره صبر منو لبریز میکنه.
|
[ترجمه Qwe] این بچه صبر من رو لبریز کرد
|
[ترجمه گوگل] این بچه صبر من را لبریز کرده است
[ترجمه ترگمان] این بچه patience را پوشیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to adopt, display, or alter one's appearance by.
مترادف: adopt, assume, don
مشابه: bear, display, evince

- The detective wore a disguise.
[ترجمه گوگل] کارآگاه لباس مبدل پوشیده بود
[ترجمه ترگمان] کارآگاه لباس مبدل پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Though she was grieving, she wore a smile.
[ترجمه گوگل] با اینکه غمگین بود، لبخند زد
[ترجمه ترگمان] با اینکه غمگین بود لبخندی به لب داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her face wore an attitude of complete confidence.
[ترجمه گوگل] چهره او حالتی کاملاً با اعتماد به نفس داشت
[ترجمه ترگمان] چهره اش حاکی از اعتماد کامل به نفس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: wear off, wear out
(1) تعریف: to deteriorate or sustain damage through prolonged use or friction.
مترادف: deteriorate, erode
مشابه: corrode, damage, degenerate, disintegrate, fray, frazzle, fret, furrow, perish, shred, tatter, tear, wash, wash away, waste, weaken

- The pipes are beginning to wear.
[ترجمه حسین] لوله ها دارند شروع به ساییده شدن میکنند.
|
[ترجمه گوگل] لوله ها شروع به سایش کرده اند
[ترجمه ترگمان] لوله ها شروع به پوشیدن می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to become a specified way through prolonged use.
مشابه: age, become, grow

- The roof is wearing thin.
[ترجمه گوگل] سقف نازک شده است
[ترجمه ترگمان] پشت بوم خیلی تنگه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to resist deterioration; last.
مترادف: hold out, last
مشابه: continue, endure, survive

- These tires will wear for years.
[ترجمه Aydin] این تایرها سال ها دوام خواهند آورد
|
[ترجمه گوگل] این لاستیک ها برای سال ها فرسوده می شوند
[ترجمه ترگمان] این تایر سال ها وقت خواهد پوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to pass slowly or tediously.
مترادف: creep
مشابه: dawdle, elapse, grind, idle, linger, pass

- The days wore on as they waited for some good news.
[ترجمه گوگل] روزها گذشت و آنها منتظر خبرهای خوب بودند
[ترجمه ترگمان] روزها همچنان منتظر خبره ای خوب بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: wearer (n.)
(1) تعریف: the act of wearing.
مشابه: dressing

(2) تعریف: the condition of being worn.

(3) تعریف: use.
مترادف: use
مشابه: application, employment, exercise, service, usage

- Our house has had a lot of wear.
[ترجمه گوگل] خانه ما فرسودگی زیادی داشته است
[ترجمه ترگمان] خونه مون خیلی لباس پوشیدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: clothing of a specified kind.
مترادف: clothing, dress
مشابه: apparel, attire, costume, duds, garb, garments, habiliment, habit, raiment, togs, vestments

- This part of the store is for women's wear.
[ترجمه گوگل] این قسمت از فروشگاه مخصوص پوشاک زنانه است
[ترجمه ترگمان] این بخش از فروشگاه برای پوشیدن لباس زنانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: damage or deterioration caused by prolonged use.
مترادف: deterioration, erosion
مشابه: abrasion, attrition, corrosion, damage, depreciation, disintegration, fraying, tattering

- The coat had threadbare sleeves and other signs of wear.
[ترجمه گوگل] کت آستین های نخی و دیگر نشانه های ساییدگی داشت
[ترجمه ترگمان] نیم تنه، آستین های نخ نما شده و دیگر اثری از لباس پوشیدن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: the ability to resist deterioration through use; durability.
مترادف: durability, strength
مشابه: resilience, toughness

- This fabric still has a lot of wear in it.
[ترجمه گوگل] این پارچه هنوز هم سایش زیادی دارد
[ترجمه ترگمان] این پارچه هنوز لباس های زیادی در آن دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. wear your coat; it's cold outside
پالتو خود را بپوش ; بیرون سرد است.

2. wear your overcoat!
پالتو خود را بپوش !

3. wear and tear
فرسودگی (در اثر استعمال)

4. wear down
1- کهنه کردن یا شدن (در اثر پوشیدن)،فرسودن،ساییدن،ساییده شدن 2- خسته کردن 3- (با اصرار و ابرام) وادار کردن

5. wear off
1- (به تدریج) کم شدن 2- زدوده شدن،پاک شدن،زائل شدن

6. wear one's heart on one's sleeve
احساسات خود را زود بروز دادن،دل نازک بودن

7. wear out
1- (در اثر پوشیدن یا استعمال) بی فایده کردن،بی اثر کردن یا شدن 2- (کم کم) مصرف شدن،تحلیل رفتن 3- خسته کردن یا شدن

8. wear out one's welcome
(به واسطه ی زیاد ماندن یا سورفتار و غیره) مهمان ناخوانده شدن،مهمان ناخوشایند شدن

9. wear the pants
(عامیانه) رئیس خانواده بودن،(در خانواده) تصمیم گیری را به عهده داشتن

10. wear thin
فرسوده شدن،باریک یا نازک شدن،به سر رسیدن،تمام شدن

11. children's wear
پوشاک کودکان

12. don't wear damp clothes!
جامه ی نم دار نپوش !

13. leisure wear
جامه های راحت

14. they wear mourning for a whole year
آنها یک سال تمام جامه ی عزا می پوشند.

15. they wear white sox
آنها جوراب سفید کوتاه می پوشند.

16. to wear a mask
نقاب داشتن

17. to wear a veil
روبند بر چهره داشتن

18. to wear a vest under a coat
(در) زیر کت جلیقه پوشیدن

19. to wear along beard
ریش بلند داشتن

20. to wear dentures
دندان مصنوعی داشتن

21. to wear gloves
دستکش دست کردن

22. to wear no makeup
بزک نکردن

23. to wear one's winter woollies
لباس های پشمی زمستانی خود را پوشیدن

24. to wear sensible clothes for a cold winter day
برای یک روز سرد زمستانی لباس مناسب پوشیدن

25. to wear shoes
کفش پوشیدن

26. we wear gloves to protect our hands from the cold
ما دستکش می پوشیم تا دست هایمان را از سرما حفظ کنیم.

27. workers wear protective glasses
کارگران عینک های ایمنی می زنند.

28. to wear away
فرسودن،ساییدن

29. to wear one's hair in bunches
گیسو را از وسط فرق باز کردن و در پشت سر به صورت دو گره درآوردن،گیسو را خرگوشی یا دم موشی کردن

30. basketball officials wear striped shirts
داوران بسکتبال پیراهن های راه راه می پوشند.

31. does he wear dentures?
آیا او دندان مصنوعی دارد؟

32. football players wear shorts
فوتبالیست ها شلوار کوتاه می پوشند.

33. men must wear black ties; similarly, women must wear black blouses
مردها باید کراوات سیاه بزنند،همچنین زن ها باید بلوز سیاه بپوشند.

34. most runners wear spikes
بیشتر دوندگان کفش میخ دار می پوشند.

35. akbar likes to wear strange clothes
اکبر دوست دارد لباس های عجیب و غریب بپوشد.

36. clothes for everyday wear
لباس معمولی،لباس برای هر روز پوشیدن

37. he likes to wear comic hats
او دوست دارد کلاه های مضحک سر بگذارد.

38. i hate glasses, i wear them simply because i have to
من از عینک بیزارم و لی چون مجبورم آن را می زنم.

39. in order to save wear and tear on your tires
برای جلوگیری از فرسودگی تایرهای (اتومبیل) شما

40. it is unconventional to wear red in funeral ceremonies
پوشیدن لباس قرمز در مراسم سوگواری مرسوم نیست

41. this dress material will wear for years
این پارچه ی پیراهنی سال ها دوام خواهد داشت.

42. come to the picnic and wear casual clothes
به پیک نیک بیا و لباس راحت و خودمانی (آسودوار) بپوش.

43. he swore he would never wear those newfangled shoes
او قسم خورد که هرگز آن کفش های باب روز را نخواهد پوشید.

44. my shoes were beginning to wear
کفش هایم داشتند کهنه می شدند.

45. people who scuff their feet wear out their shoes faster
کسانی که پای خود را برزمین می کشند کفش های خود را زودتر کهنه می کنند.

46. amongst them it is conventional to wear black for five years after the husband's death
در بین آنان معمول است که پس از مرگ شوهر تا پنج سال سیاه بپوشند.

47. it is none the worse for wear
در اثر استعمال به هیچ وجه بدتر نشده است.

48. she doesn't have a thing to wear
چیزی (یا لباسی) برای پوشیدن ندارد.

49. take off those short pants and wear something more decent
آن شلوار کوتاه را دربیار و یک چیز مناسب تر بپوش !

50. there is still a lot of wear left in these tires
این تایرها خیلی بیش از این کار خواهند کرد.

مترادف ها

پوشاک (اسم)
garment, vesture, raiment, clothing, weed, wear

پوشیدن (فعل)
hide, cover, put on, overlay, don, wear, endue, enshroud, indue

دوام کردن (فعل)
last, wear

ملبس شدن (فعل)
wear

در بر کردن (فعل)
wear

بر سر گذاشتن (فعل)
wear

پاکردن (فعل)
wear

پوشاندن (فعل)
ensconce, envelop, case, apparel, cover, mask, conceal, coat, veil, put on, sod, line, vest, deck, belay, bestrew, jacket, blanket, sheathe, shingle, camouflage, submerge, overcast, immerse, shroud, clothe, wear, crown, endue, infold, indue, suffuse

تخصصی

[عمران و معماری] فرسوده - ساییدگی
[مهندسی گاز] سائیدن، پوسیدگی، خورده شدن
[زمین شناسی] فرسودگی - کاهش در اندازه یا تغییر در شکل ذرات یا قطعات آواری بوسیله یک یا چند فرآیند مکانیکی سایش، ضربه یا آسیاب کننده را گویند. (ونت ورث 1931). - نیز ببینید: wearing.
[صنعت] فرسوده شدن، مستهلک شدن، ساییده شدن
[نساجی] سایش - ساییدگی
[ریاضیات] فرسودگی، فرسایش، ساییدگی، خورده شدن، ساییده شدن، مستهلک شدن، فرسودن، سایش
[پلیمر] سایش

انگلیسی به انگلیسی

• clothing of a particular kind (i.e. sportswear, eveningwear); erosion, corrosion; effect of using, gradual impairment and wasting from use; resistance against wearing out
be dressed in (clothes, shoes, jewelry, glasses, etc.); lose quality gradually; be used up; end; be preserved, remain intact
the clothes that you are wearing are the clothes on your body.
if you wear your hair in a particular way, it is cut or arranged in that way.
you can refer to clothes that are suitable for a particular time or occasion as a particular kind of wear.
if something wears, it becomes thinner or weaker from constant use.
wear is the use that clothes or other things have over a period of time, which causes damage to them.
to wear thin: see thin.
if something wears away or is worn away, it becomes thin and eventually disappears because it is touched a lot.
if you wear people down, you weaken them by repeatedly doing something or asking them to do something.
if a feeling such as pain wears off, it slowly disappears.
if time wears on, it seems to pass very slowly; a literary expression.
when something wears out or is worn out, it is used so much that it becomes thin or weak and cannot be used any more.

پیشنهاد کاربران

گاها به معنای ''ساییده شدن'' هست
Tire Wear: ساییده شدن تایر
wear به معنی پوشیدن است
ادامه یافتن، دوام داشتن
Drought wore on خشکسالی ادامه پیدا کرد
wear: پوشیدن
get dressed✅
لباس پوشیدن ( مناسب یک موقعیت خاص مثل محل کار، عروسی . . )
I need to get dressed for work.
get ready ✅
آماده شدن ( برای هر اقدامی چه حاضر شدن و بیرون رفتن چه حمام رفتن چه درس خوندن و . . )
...
[مشاهده متن کامل]

I need to get ready for my date tonight.
wear✅
چیزی به تن داشتن I am wearing a dress today
پوشیدن Usually I wear black, grey, or brown.
❗مدل دادن، حالت دادن به مو She wore her hair loose.
have on✅
یک تیکه چیزی به تن داشتن ( رایج تر از wear )
He has on a red shirt
put on✅
عمل پوشیدن لباس ( بیشتر موقع حاضر شدن و بیرون رفتن )
I put on my coat before leaving the house.

put on
( دندانپزشکی ) از دست دادن بخشی از ساختار یک دندان
واژگان انگلیسی ( wear ) و ( cover ) دارای ریشه پارسی هستند.
همچنین واژه اَربی ( بحر ) نیز همریشه با این واژگان انگلیسی هستند
ریشه این واژگان از واژه پارسی ( ور ) به چَم ( دربر گرفتن، پوشیدن ) است.
...
[مشاهده متن کامل]

پَسگشت: برگه 33 از نبیگِ ( ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی ) نوشته مجید قدیمی ( نوبت چاپ:یکم1401 ) .

wear
to show a particular emotion on your face
نشان دادن احساس خاص بر روی صورت
The politician wore a confident smile throughout the interview
We all wear grief differently
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/wear?q=wear
گوشیدَن
Wear به معنی پوشیدن، پوشش هست
مثل
I wear my coat
من کتم رو میپوشم
از فعل wear برای hair برای بیان استایل یا مو استفاده میشه
She wore her hair loose
She likes to wear it really short
می تونه به معنی درست کردن مو ( حالت دادن ) استفاده بشه مثلا:
he wears his hair up
موهاشو به سمت بالا شونه می کنه
اسم wear به معنای لباس یا پوشاک
اسم wear به معنای لباس یا پوشاک است. زمانیکه بخواهیم به لباس یا پوشاک بخصوصی اشاره کنیم از این اسم استفاده می کنیم. مثلا:
workwear ( لباس کار )
evening wear ( لباس شب )
...
[مشاهده متن کامل]

casual wear ( لباس راحتی )
children’s wear ( پوشاک کودکان )
فعل wear به معنای پوشیدن
معادل فعل wear در فارسی پوشیدن است. این فعل معمولا اشاره به عمل به تن کردن لباس دارد. مثلا:
. tracey is wearing a simple black dress ( تریسی یک پیراهن ساده مشکی پوشیده است. )
از معانی دیگر این فعل می توان ( به خود ) زدن را نام برد که معمولا به عطر یا ادکلن و عینک اشاره دارد. به مثال های زیر توجه کنید:
. he wears glasses for reading ( او برای مطالعه عینک می زند. )
. she wears perfume regularly ( او مرتبا ( به خود ) عطر می زند. )
فعل wear به معنای مو درست کردن یا ریش و سبیل گذاشتن
فعل wear در اینجا به معنای مو درست کردن یا ریش و سبیل گذاشتن است. وقتیکه موهای شما شکل بخصوصی داشته باشند ( بلند یا کوتاه باشند ) و یا آن را به مدل خاصی کوتاه کنید، از این فعل برای نشان دادن آن استفاده می شود. برای مثال:
. she wears her hair long ( او موهایش را بلند می کند. )
معنی دیگر فعل wear، ریش گذاشتن است. مثال:
to wear a long beard ( ریش بلند گذاشتن [کردن] )
منبع: سایت بیاموز

wear ( خوردگی )
واژه مصوب: رفتگی
تعریف: جدا شدن ذرات سطحی اجسام از بدنۀ اصلی براثر برخورد ذرات جامد یا مواد دیگر با آنها
همریشه با وار در شلوار و گوشوار
⁦✔️⁩فرسودگی،
ساییدگی
General procedure to discharge and secure the vehicle for maintenance operations
For each cock perform the test as described in the specific paragraph, in general the following action are "applicable":
...
[مشاهده متن کامل]

- Clean externally the cock and check there are no signs of damage or 💥wear".
- If not otherwise specified, perform the test with pressurised system
- During the manoeuvre, check that the cock works properly, without "seizure" or hard point, that the "knob"/handle turns free, that there are no leakages and that the micro switches, where present, are "operative" and give the proper "indication.

ساییده شدن - سایش
سر کردن مواردی از قبیل روسری، مقنعه، چادر
به کار بردن، استفاده کردن
؟Do they wear a certain expression
Wear in
ینی در اثر پوشیدن ( لباس یا کفش ) جا باز کند
به تن داشتن درسته!
به تن کردن و پوشیدن کاملا غلطه!
معنی این کلمه از wearing میاد یعنی پوشیدن

پوشیدن، به تن کردن
این کلمه هم میتونه فعل کنشی ( dynamic or action verb ) و هم فعل حالتی ( stative ) باشه. زمانی که فعل کنشی باشه یعنی یک عملی انجام میشه. یعنی پوشیدن.
He wore a coat
او یک کت پوشید
...
[مشاهده متن کامل]

اینجا یک عمل اتفاق افتاده یعنی پوشیدن کت. ولی زمانی که فعل حالتی باشه، هیچ عملی رو تعریف نمیکنه. یعنی حالت رو تعریف میکنه.
He is wearing a coat
او یک کت بر تن دارد
اینجا هیچ عملی اتفاق نمیفته. اما هممون میدونیم که فعل حالتی ing نمیگیره مگر اینکه بسیار موقت باشه یا زمانی که در موردش صحبت میکنیم حالت خودشو نشون بده. و چون وقتی در مورد پوشش کسی یا چیزی حرف میزنیم او آن لباس را بر تن دارد، برای فعل حالتی wear از ing استفاده میکنیم. یعنی زمان های استمراری.
امیدوارم مفید واقع شده باشه.

فرسایش
wear spacial clothes به معنی پوشیدن لباس های مخصوص
به تن کردن

برای عطر زدن هم wear یا put on استفاده میشه
i wear/put on perfume.
پوشیدن گذاشتن
She likes to wear it really short
در اینجا wear به معنی آرایش کردن است. . . برای هر چیزی که به معنی تزئین انسان باشد می توان از waer استفاده کرد
فرسوده شدن
لباس پوشیدن
به تن زدن
سایش
بلبرینگ
پوشاندن، به پا کردن، آرایش کردن، هر چیزی که مربوط به تزین کردن انسان باشد باwear متصل میشود
پوشیدن، ساییدن، فرسوده شدن
پوشیدن
نقاب بر چهره داشتن ، نقاب بر صورت داشتن
پوشیدن، پوشاندن، پوشاک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٠)

بپرس