vicarious

/vaɪˈkeriəs//vɪˈkeərɪəs/

معنی: خلیفهای، نیابتی، به نیابت قبول کردن، وابسته به خلیفه
معانی دیگر: وابسته به نیابت یا جانشینی، وکالتی، (انجام شده یا تحمل شده به جای شخص دیگر) بلاگردان، (زیست شناسی - وابسته به عملی که یک اندام به جای اندام دیگر و به طور غیر طبیعی انجام می دهد) جایستایی، جانشین

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: vicariously (adv.), vicariousness (n.)
(1) تعریف: experienced through imagined participation in someone else's actions, sufferings, or the like.

- Listening to his friend's adventures gave him vicarious pleasure.
[ترجمه گوگل] گوش دادن به ماجراهای دوستش به او لذت بخشید
[ترجمه ترگمان] گوش دادن به ماجراهای دوستش، باعث لذت vicarious شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: done, felt, endured, or the like in place of another person.

(3) تعریف: acting in place of another.

(4) تعریف: occurring in or performed by an organ or part of the body in place of the normal one.

جمله های نمونه

1. vicarious menstruation
قاعدگی جایستایی

2. vicarious pleasures
خوشی های نیابتی

3. vicarious powers
اختیارات نیابتی

4. vicarious punishment
تنبیه شدن به جای شخص دیگر

5. The reader of adventure stories wants romance and vicarious excitement.
[ترجمه گوگل]خواننده داستان های ماجراجویی عاشقانه و هیجان های جانشین می خواهد
[ترجمه ترگمان]خواننده داستان های ماجراجویانه خواستار عشق و هیجان جانشین شده می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He gets vicarious thrills from watching people bungee jumping.
[ترجمه گوگل]او از تماشای مردمی که بانجی جامپینگ می‌کنند هیجان‌های جانشینی می‌گیرد
[ترجمه ترگمان]او به طور غیر مستقیم از تماشای افرادی که به طور bungee در حال پریدن هستند، به هیجان می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They get a vicarious thrill from watching motor racing.
[ترجمه گوگل]آنها از تماشای مسابقات اتومبیل رانی هیجان انگیزی به دست می آورند
[ترجمه ترگمان]از تماشای مسابقه ماشین هیجان vicarious به دست می آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He gained vicarious pleasure from watching people laughing and joking.
[ترجمه گوگل]او از تماشای مردم در حال خنده و شوخی لذت می برد
[ترجمه ترگمان]از تماشای خنده و شوخی مردم لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He got a vicarious thrill out of watching his son score the winning goal.
[ترجمه گوگل]او از تماشای پسرش که گل پیروزی را به ثمر می‌رساند، هیجان خاصی به دست آورد
[ترجمه ترگمان]با نگاه کردن به هدف برنده شدن پسرش، هیجان vicarious را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This takes me into atonement as vicarious love.
[ترجمه گوگل]این مرا به عنوان عشق جانشین به کفاره می برد
[ترجمه ترگمان]این من رو به کفاره عشق vicarious میبره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Yet, increasingly, vicarious experience via film, video and music is a substitute for civic life and community.
[ترجمه گوگل]با این حال، به طور فزاینده ای، تجربه جانشینی از طریق فیلم، ویدئو و موسیقی جایگزینی برای زندگی مدنی و جامعه است
[ترجمه ترگمان]با این حال، تجربه جانشین شده از طریق فیلم، ویدئو و موسیقی، جایگزین زندگی مدنی و جامعه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The writer is engaged in a kind of vicarious interaction with a presumed reader and anticipates and provides for likely reactions.
[ترجمه گوگل]نویسنده درگیر نوعی تعامل نایب با خواننده مفروض است و واکنش‌های احتمالی را پیش‌بینی و فراهم می‌کند
[ترجمه ترگمان]نویسنده در نوعی تعامل جانشین شده با یک خواننده فرضی و پیش بینی واکنش های احتمالی درگیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It enable us to dabble in vicarious vice and to sit in smug judgement on the result.
[ترجمه گوگل]این ما را قادر می‌سازد که در رذیلت جانشین بجنگیم و نتیجه را از خود قضاوت کنیم
[ترجمه ترگمان]این کار ما را قادر می سازد تا در جانشین جانشین خود بازی کنیم و در نتیجه در قضاوت خود قضاوت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Many people enjoyed the vicarious thrill of military victory.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم از هیجان نایب پیروزی نظامی لذت بردند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم از هیجان آشکار پیروزی نظامی لذت بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Vicarious performance of a personal contract will not discharge the vendor nor bind the customer.
[ترجمه گوگل]اجرای نایب قرارداد شخصی، فروشنده را برکنار نمی کند و مشتری را متعهد نمی کند
[ترجمه ترگمان]عملکرد vicarious یک قرارداد شخصی، فروشنده را اخراج نمی کند و نه مشتری را متعهد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Their owners glory in their pets' vicarious tie to Nature.
[ترجمه گوگل]صاحبان آنها از پیوند جانشین حیوانات خانگی خود با طبیعت افتخار می کنند
[ترجمه ترگمان]صاحبان آن ها به عنوان حیوان خانگی خود به طبیعت افتخار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Mothers often get some vicarious pleasure from their children's success.
[ترجمه گوگل]مادران معمولاً از موفقیت فرزندانشان لذت می برند
[ترجمه ترگمان]مادران اغلب از موفقیت فرزندانشان خوشحال می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خلیفه ای (صفت)
vicegerant, vicarial, vicarious

نیابتی (صفت)
vicarious

به نیابت قبول کردن (صفت)
vicarious

وابسته به خلیفه (صفت)
vicarious

انگلیسی به انگلیسی

• indirect, through another; performed for or experienced by one person in place of another; substituted, delegated; happening in an unusual part of the body (physiology)
a vicarious pleasure or feeling is one that you experience by watching, listening to, or reading about other people doing something, rather than by doing it yourself.

پیشنهاد کاربران

وصف العیش نصف العیش
this catalogue brings vicarious pleasure in luxury living
دیدن این کاتالوگ در مورد زندگی لاکچری مصداق وصف العیش نصف العیش است.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : vicariousness
✅️ صفت ( adjective ) : vicarious
✅️ قید ( adverb ) : vicariously
فهمیدن یا تجربه کردن از طریق تخیل
adjective
: experienced or felt by watching, hearing about, or reading about someone else rather than by doing something yourself
◀️a vicarious experience
◀️vicarious joy/suffering
◀️a vicarious thrill
...
[مشاهده متن کامل]

- vicarious powers
- اختیارات نیابتی
- vicarious punishment
- تنبیه شدن به جای شخص دیگر
- vicarious pleasures
- خوشی های نیابتی
- vicarious menstruation
- قاعدگی جانشینی

نیابتی
اکتسابی
vicarious responsibility
مسئولیت غیرمستقیم.
vicarious experiment
تجربه غیرمستقیم ( empathise ) .
چو عضوی بدرد آورد روزگاز دگر عضوها را نماند قرار
احساس ( خوب یا بد ) فردی که خود را بجای فرد دیگری تصور کند
عاریتی
نیابتی

بپرس