vomit

/ˈvɑːmət//ˈvɒmɪt/

معنی: بر گرداندن، قی کردن، استفراغ کردن، هراشیدن
معانی دیگر: بالا آوردن، وامیدن، ماده ی قی شده، منش گردا، هراش، وامش، بیرون پراندن، (قدیمی) رجوع شود به: emetic، استفراه کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: vomits, vomiting, vomited
(1) تعریف: to eject some or all of the contents of the stomach through the mouth; throw up; regurgitate.
مترادف: spew
مشابه: barf, disgorge, heave, retch, upchuck

- An hour after eating the spoiled food, he vomited.
[ترجمه گوگل] یک ساعت بعد از خوردن غذای فاسد استفراغ کرد
[ترجمه ترگمان] یک ساعت پس از خوردن غذای فاسد، استفراغ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be ejected or discharged forcefully or violently.
مترادف: eruct, spew, spout
مشابه: gush, spurt

- Lava vomited from the volcano.
[ترجمه آندریاس] لاوا مانند آتشفشان بالا آورد
|
[ترجمه مهدی] گدازه از آتشفشان بالا زد/آورده شد ( انگار آتشفشان یه آدمه و چیزی که بالا میاره گدازه هستش ) )
|
[ترجمه گوگل] گدازه از آتشفشان استفراغ کرد
[ترجمه ترگمان] Lava از آتشفشان بالا آورده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to eject from the stomach through the mouth; throw up.
مترادف: disgorge, heave, regurgitate, spew
مشابه: barf, belch, discharge, expel, upchuck

- The baby is still vomiting her food.
[ترجمه گوگل] نوزاد هنوز غذایش را استفراغ می کند
[ترجمه ترگمان] نوزاد هنوز هم غذای خود را استفراغ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to discharge forcefully or violently.
مترادف: disgorge, erupt, expel, spew, spout
مشابه: emit, gush, regurgitate, shoot, spurt, stream

- The faucet vomited a stream of rusty, muddy water.
[ترجمه گوگل] شیر آب جریانی از آب زنگ زده و گل آلود را استفراغ کرد
[ترجمه ترگمان] شیر آب یک جویبار از آب زنگ زده و گل آلود را بالا آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: vomitous (adj.)
(1) تعریف: matter that is vomited.
مشابه: barf, spew

- There was vomit on his clothes.
[ترجمه گوگل] روی لباسش استفراغ بود
[ترجمه ترگمان] روی لباس هایش استفراغ کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act of vomiting.
مشابه: discharge, eruption, expulsion, regurgitation

جمله های نمونه

1. her vomit was green
استفراغ او سبزرنگ بود.

2. The mixture of drinks made me vomit.
[ترجمه آرزو] مخلوطی از نوشیدنی ها سبب شد استفراغ کنم
|
[ترجمه گوگل]مخلوط نوشیدنی باعث استفراغم شد
[ترجمه ترگمان]مخلوطی از نوشیدنی، باعث تهوع من شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They gave her salty water to make her vomit.
[ترجمه آرزو] آنها به او آب شور دادن تا سبب بشه استفراغ کنه
|
[ترجمه گوگل]به او آب شور دادند تا استفراغ کند
[ترجمه ترگمان]به او آب شور دادند تا استفراغ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Any product made from cow's milk made him vomit.
[ترجمه آرزو] هر محصولی که از شیر گاو ساخته شده، سبب استفراغ او میشه
|
[ترجمه زینب سرآمد] هر محصولی که از شیر گاو تهیه شده باشد باعث می شود که او استفراغ کند.
|
[ترجمه گوگل]هر محصولی که از شیر گاو تهیه می شد باعث استفراغ او می شد
[ترجمه ترگمان]هر محصولی که از شیر گاو درست می شد او را بالا می اورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was stricken by pain and began to vomit.
[ترجمه گوگل]او از درد گرفت و شروع به استفراغ کرد
[ترجمه ترگمان]از درد ناراحت شد و شروع به استفراغ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. When you're a nurse, cleaning up vomit is all in a day's work.
[ترجمه گوگل]وقتی پرستار هستید، پاک کردن استفراغ در یک روز کار است
[ترجمه ترگمان]وقتی که یک پرستار هستی، استفراغ کردن همه چیز در یک روز تمام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She began to vomit blood a few days before she died.
[ترجمه گوگل]او چند روز قبل از مرگ شروع به استفراغ خون کرد
[ترجمه ترگمان]چند روز قبل از اینکه بمیره شروع به استفراغ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If the patient should vomit, turn him over with his head to the side.
[ترجمه گوگل]اگر بیمار باید استفراغ کند، او را با سر به پهلو برگردانید
[ترجمه ترگمان]اگر بیمار بالا بیاورد، سرش را به طرف دیگر برگرداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The smell made her want to vomit.
[ترجمه گوگل]بو باعث شد که او میل به استفراغ کند
[ترجمه ترگمان]این بو باعث شد دلش بخواهد بالا بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He desperately wanted to vomit, but looking at the nurses made him feel foolish.
[ترجمه گوگل]او شدیداً می‌خواست استفراغ کند، اما نگاه کردن به پرستاران باعث شد که او احساس حماقت کند
[ترجمه ترگمان]او با ناامیدی دلش می خواست بالا بیاورد، اما نگاه کردن به پرستارا باعث می شد احساس حماقت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The quarters became rank with liquid stool and vomit.
[ترجمه گوگل]ربع با مدفوع مایع و استفراغ تبدیل به رتبه شد
[ترجمه ترگمان]مقر با چهارپایه مایع و استفراغ درجه یک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Saw the vomit, yellow and translucent on my training shoe lying beside the bunk.
[ترجمه گوگل]استفراغ، زرد و شفاف را روی کفش تمرینی ام دیدم که در کنار تخت خوابیده بود
[ترجمه ترگمان]استفراغ را دیدم، زرد و شفاف روی کفشم روی تخت دراز کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Migraine, too, is followed by nausea and vomit rather as sin is followed by remorse.
[ترجمه گوگل]میگرن نیز تهوع و استفراغ را به دنبال دارد، زیرا گناه به دنبال ندامت است
[ترجمه ترگمان]میگرن نیز با حالت تهوع و استفراغ همراه است به جای آن که گناه با پشیمانی دنبال شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The priest's cassock was stained with vomit and blood.
[ترجمه گوگل]روسری کشیش آغشته به استفراغ و خون بود
[ترجمه ترگمان]ردای کشیشی آغشته به استفراغ و خون بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He retched, thin vomit spattering on the floor.
[ترجمه گوگل]استفراغ نازکی روی زمین پاشید
[ترجمه ترگمان]بالا و پایین می پرید و بالا و پایین می پرید و بالا می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بر گرداندن (فعل)
evoke, upset, turn, avert, regurgitate, refract, return, replicate, reverse, rebut, blench, reflect, distort, convert, vomit, translate, evert, repay

قی کردن (فعل)
regurgitate, eructate, spew, cat, vomit, retch, throw up

استفراغ کردن (فعل)
vomit, disgorge, puke

هراشیدن (فعل)
vomit

انگلیسی به انگلیسی

• stomach contents which have been expelled through the mouth
eject stomach contents through the mouth; throw up
if you vomit, food and drink comes back up from your stomach and out through your mouth.
vomit is partly digested food and drink that has come back up from someone's stomach and out through their mouth.

پیشنهاد کاربران

قی کردن، استفراغ کردن، برگرداندن، هراشیدن
یادآوری از واژه بیمار!
پهلوی: ویمار ( wēmār )
وی: همان معنای "بیش" را می دهد با اندکی دگرش ( تغییر )
آسیب، صدمه، گزند، زخم، خسارت، زیان، انگره! -
چِندِش، تهوع آور، استفراغ زا، دل آشوبی!
...
[مشاهده متن کامل]

واژه انگلیسی "vomit" هم از آن وام گرفته است!
مَر ( mar ) یا مَشَه ( mašā ) : مرگ، مُردن، کشتن، جان ستاندن
پس واژه "مار" یا مَئیریا ( mairyā ) هم از این واژه گرفته شده است!
در پهلوی:
کسی که آسیب و زَهرِ مار ( مرگ ) بهش می رسد!
( ( برای همین هست، هنوز هم به شوخی و سنگین ( جدی ) می گوییم:
زَهرِمار یا مَرَض >>> چون نیشِ مار، فرنود ( سبب ) بیماری می شود و تهوع آور است! ) )
یادگار بزرگمهر، بند172:
ōy kē tā tan drust kāmag - hanǰāmīh, ud ka tan�"wēmār"�bawēd drustīh ī tan,
ud ka tan anummēdīh bawēd bōxtagīh ī ruwān
معنی: آن که تا تن درست [سلامت است] کامکاری [می شود]؛ و چون تن "بیمار" شود سلامتِ تن[می خواهد]؛
و آنگاه که ناامیدی [از] تن باشد ( بدونه کارش تمومه ) ، رستگاریِ روان[می خواهد] ( بهشت را می خواهد )

منابع• https://abadis.ir/fatofa/بیمار/
As a slang term, "vomit" can refer to a particularly unattractive or poorly put - together outfit or ensemble. When used in this way, it implies that the clothing or accessories in question are so mismatched or gaudy that they are visually overwhelming or even nauseating. The term is often used in the context of fashion critiques or discussions of personal style, and is typically considered to be a somewhat humorous or lighthearted way of expressing disapproval.
...
[مشاهده متن کامل]

به عنوان یک اصطلاح عامیانه، "vomit" می تواند به یک لباس یا گروه خاص نامطلوب یا نامناسب اشاره کند. هنگامی که به این روش استفاده می شود، به این معنی است که لباس یا لوازم جانبی مورد نظر به قدری نامتجانس یا زبر هستند که از نظر بصری تحمل ناپذیر یا حتی تهوع آور هستند. این اصطلاح اغلب در زمینه نقد مد یا بحث در مورد سبک شخصی استفاده می شود و معمولاً به عنوان یک روش طنزآمیز یا غیر جدی برای ابراز عدم تایید در نظر گرفته می شود.
“I can’t believe she wore that dress to the party. It looked like vomit. ”
“The fashion show was a disaster. All of the models were wearing clothes that looked like vomit. ”
“The designer’s new collection was a mess. It was full of clothes that looked like vomit. ”

منابع• https://letslearnslang.com/slang-words-for-vomit/
Stop it i'm going to vomit
بسه دارم بالا میارم
jerk the cat
vomit ( علوم پایۀ پزشکی )
واژه مصوب: استفراغ 1
تعریف: خروج ناگهانی محتویات معده از راه دهان
حالت تهوع و استفراق
that means: retch
استفراغ کردن

بپرس