utmost

/ˈʌtmoʊst//ˈʌtməʊst/

معنی: منتهای کوشش، حد اعلی، دورترین، حد اکثر، بیشترین
معانی دیگر: اقصی، بیشینه، نهایت، مهست، غایت، بیشتر میزان، حداکثر مقدار، نهایت کوشش، مهینه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of the highest or greatest degree, amount, intensity, or the like; greatest.
مشابه: extreme, main, maximum, most, peak, supreme, top, ultimate

- He promised to make the utmost effort to rid the city of crime.
[ترجمه شهراد] او قول داد که نهایت تلاشش را بکند که شهر را از جنایت عاری سازد
|
[ترجمه گوگل] او قول داد که نهایت تلاش را برای پاکسازی شهر از جنایت انجام دهد
[ترجمه ترگمان] قول داد که از شر این جنایت خلاص شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: at the farthest point or position.
مشابه: extreme

- They travelled to the utmost ends of the earth.
[ترجمه گوگل] آنها به انتهای زمین سفر کردند
[ترجمه ترگمان] هر دو به بالاترین نقطه زمین سفر می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: the highest or greatest degree, amount, effort, or the like.
مشابه: crown, extreme, full, height, maximum, ultimate

- This hotel is the utmost in luxury.
[ترجمه منجیل] این هتل بسیار لوکس است
|
[ترجمه گوگل] این هتل نهایت لوکس بودن را دارد
[ترجمه ترگمان] این هتل خیلی لوکس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He did his utmost to win.
[ترجمه گوگل] او تمام تلاش خود را برای پیروزی انجام داد
[ترجمه ترگمان] او حداکثر تلاشش را کرد که برنده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. utmost secrecy
حداکثر اختفا

2. the utmost island
دورترین جزیره

3. the utmost points of the earth
اقصی نقاط کره ی زمین

4. try your utmost to gladden others' hearts, breaking hearts is nothing to boast about
تا توانی دلی به دست آوردل شکستن هنر نمی باشد

5. we used utmost caution not to break any dishes
ما بسیار احتیاط کردیم که هیچ ظرفی را نشکنیم.

6. a matter of utmost significance
یک موضوع دارای اهمیت بسیار

7. i did my utmost to save him from drowning
حداکثر سعی خود را برای نجات او از غرق شدن کردم.

8. orphans lived in utmost misery
یتیمان در نهایت فلاکت زندگی می کردند.

9. our hotels offer the utmost in comfort and luxury
هتل های ما بیشترین میزان راحتی و تجمل را عرضه می کنند.

10. they received him with utmost courtesy
با تعظیم و تکریم تمام به او خوشامد گفتند.

11. he conducted the negotiations with utmost dexterity
او مذاکرات را با نهایت زبردستی انجام داد.

12. the judge listened dispassionately but with utmost attention to both sides' claims
قاضی با بی طرفی ولی با کمال دقت به ادعاهای طرفین گوش کرد.

13. don't you see (how) hardship has reached its utmost
نبینی که سختی به غایت رسید

14. Our endurance was tested to the utmost.
[ترجمه گوگل]استقامت ما به بهترین شکل مورد آزمایش قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]تحمل مقاومت ما به حد کمال رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You should study this document with the utmost care.
[ترجمه گوگل]شما باید این سند را با نهایت دقت مطالعه کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید این سند را با نهایت دقت مطالعه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He did his utmost to stop his sister marrying that man.
[ترجمه گوگل]او تمام تلاش خود را کرد تا خواهرش با آن مرد ازدواج نکند
[ترجمه ترگمان]حداکثر تلاشش را برای جلوگیری از ازدواج با آن مرد انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Without problem, the utmost problem.
[ترجمه گوگل]بدون مشکل، نهایت مشکل
[ترجمه ترگمان]بدون مشکل، مشکل بیش ترین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. One thing is certain, both have the utmost respect for each other.
[ترجمه گوگل]یک چیز مسلم است، هر دو نهایت احترام را برای یکدیگر قائل هستند
[ترجمه ترگمان]یک چیز مسلم است، هر دو مورد احترام یکدیگر قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منتهای کوشش (اسم)
utmost

حد اعلی (صفت)
utmost, uttermost

دورترین (صفت)
hindmost, ultimate, endmost, farthest, utmost, farthermost, furthermost

حد اکثر (صفت)
extreme, utmost, uttermost

بیشترین (صفت)
most, maximum, superlative, utmost, uttermost

تخصصی

[ریاضیات] به حداکثر، بیشترین، حداکثر، دورترین

انگلیسی به انگلیسی

• greatest degree or amount, extreme limit, most possible
supreme; highest, greatest, most; extreme; farthest
you use utmost to emphasize the quality that you are mentioning.
if something is done to the utmost, it is done to the greatest extent possible.

پیشنهاد کاربران

خود این کلمه یعنی بالاترین حد
حالا حد چیزی؟
مثلا:
The utmost importance of sth
The utmost care of sth
The utmost respect
به ترتیب یعنی بالاترین حد و میزان:

...
[مشاهده متن کامل]

اهمیت
مراقبت
و احترام
For instance: I have the utmost respect for him.
براش خیلی خیلی احترام قائلم. ( بالاترین حد احترام ) .

به نحو احسن
utmost :
۱ - نهایت تلاش
I did my utmost to verb
من نهایت تلاشمو کردم تا . . . .
۲ - بی نهایت، بالاترین حد
utmost importance: بالاترین حد اهمیت ( بی نهایت مهم )

I do my utmost to produce clean copy, but occasionally a mistake slips in
تمام تلاشمُ می کنم که یه کپی تمیز دربیارم، اما گاها یه اشتباه هم توش درمیاد

بپرس