used

/ˈjuːzd//juːzd/

دست دوم، مستعمل، نیمدار، کارکرده، زمان گذشته و اسم مفعول: use، اشنا، معتاد، خوگرفته، بکاررفنه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: previously owned; secondhand.
متضاد: new

- It's used clothing, but it's in good condition.
[ترجمه مم] این لباس در شرایط خوب مورد استفاده قرار میگیرد
|
[ترجمه محمدرضا] لباسه دست دومه، ولی هنوزم سالمه.
|
[ترجمه آرزو] این لباس سالمه ولی دست دومه
|
[ترجمه 🐾 مهدی صباغ] این لباس کارکرده است، اما در وضعیت خوبی قرار دارد.
|
[ترجمه ERF...] این لباس هنوز ( از زمانی در گذشته تا الان ) استفاده میشه اما در وضعیت خوبی قرار دارد
|
[ترجمه T] این لباس استفاده شده ولی سالمه
|
[ترجمه گوگل] لباس کارکرده است اما سالم است
[ترجمه ترگمان] از لباس استفاده می شود، اما در شرایط خوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He'd rather spend money on a used car than a new one.
[ترجمه گوگل] او ترجیح می دهد برای یک ماشین دست دوم پول خرج کند تا یک ماشین نو
[ترجمه ترگمان] او ترجیح می داد پول را صرف یک ماشین دست دوم به جای یک ماشین جدید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: familiar with; accustomed to; in the habit of (followed by "to").

- Having lived in Florida their whole lives, they aren't used to snow.
[ترجمه گوگل] آنها که تمام عمر خود را در فلوریدا زندگی کرده اند، به برف عادت ندارند
[ترجمه ترگمان] آن ها که در تمام زندگی خود در فلوریدا زندگی می کنند، به برف عادت ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She doesn't enjoy highway driving, but she's become used to it.
[ترجمه گوگل] او از رانندگی در بزرگراه لذت نمی برد، اما به آن عادت کرده است
[ترجمه ترگمان] او از شاهراه رانندگی لذت نمی برد، اما به آن عادت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm not used to drinking wine, and it's making me sleepy.
[ترجمه گوگل] من به نوشیدن شراب عادت ندارم و خوابم می برد
[ترجمه ترگمان] من عادت ندارم شراب بخورم، و این باعث می شود خوابم بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The noise is bad, but everybody gets used to it eventually.
[ترجمه گوگل] سر و صدا بد است، اما در نهایت همه به آن عادت می کنند
[ترجمه ترگمان] صدا بد است، اما در نهایت همه به آن عادت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This roughness was not the kind of treatment to which she was used.
[ترجمه گوگل] این ناهمواری آن نوع رفتاری نبود که با او استفاده شد
[ترجمه ترگمان] این خشونت آن نوع درمانی نبود که او به آن عادت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. used to
(برای شرح عادت یا کار مکرر به کار می رود) عادت کرده،خوگرفته،مانوس

2. a used car
ماشین مستعمل

3. a used up battery
یک باتری خالی (تمام شده).

4. abbas used to run his school ably
عباس مدرسه ی خود را استادانه اداره می کرد.

5. abbas used to tag his older brother mohsen around
عباس همه جا دنبال برادر بزرگترش محسن می رفت.

6. airplanes used the mountain as a landmark to find the airport
هواپیماها برای یافتن فرودگاه از آن کوه به عنوان نشانه استفاده می کردند.

7. childbirth used to cause many deaths among women
زایمان موجب مرگ و میر زیادی نزد زنان می شد.

8. christians used to wage war against infidels
مسیحیان علیه کافران می جنگیدند.

9. deer used to run free in these woods
در این بیشه ها آهوان آزادانه می گشتند.

10. egyptians used to embalm the corpses of their dear ones
مصری ها لاشه ی عزیزان خود را مومیایی می کردند.

11. egyptians used to mummify their dead
مصری ها مردگان خود را مومیایی می کردند.

12. firefighters used a breathing apparatus to enter the burning house
ماموران آتش نشانی برای ورود به خانه ای که در حال سوختن بود از وسایل تنفسی استفاده کردند.

13. firefighters used high-pressure hoses
آتش نشان ها از شیلنگ های پرفشار استفاده می کردند.

14. gorgan used to be thickly forested
در گذشته گرگان از جنگل های انبوه پوشیده شده بود.

15. he used all his art to disrupt the meeting
همه ی حیله گری خود را برای به هم زدن جلسه به کار گرفت.

16. he used color primarily for plastic purposes
اصولا از رنگ برای مجسمه سازی استفاده می کرد.

17. he used history as a crystal ball to see into the future
او از تاریخ برای پیش بینی آینده استفاده کرد.

18. he used obscene words
او واژه های ناپسندی را به کار برد.

19. he used the occasion to express his criticisms
او از فرصت استفاده کرد و انتقادات خود را بیان نمود.

20. he used the patronage to support his policies
او از حق عزل و نصب برای پیشبرد سیاست های خود استفاده کرد.

21. he used to become visible only when there was nothing important to do
فقط هنگامی که کار مهمی برای انجام دادن وجود نداشت آفتابی می شد.

22. he used to behave badly toward his wife
او نسبت به زنش بدرفتاری می کرد.

23. he used to caddie for arnold palmer for several years
چندین سال برای آرنولد پالمر کدی گری می کرد.

24. he used to cheat children and take their money
او بچه ها را گول می زد و پولشان را می گرفت.

25. he used to chum up with athletes
او با ورزشکارها خیلی گرم می گرفت.

26. he used to collaborate with the occupying forces
او با نیروهای اشغالی همدستی می کرد.

27. he used to curse his sons for their laziness
به پسران خود به خاطر تنبلی آنان دشنام می داد.

28. he used to dally away his precious time
او وقت گرانبهای خود را تلف می کرد.

29. he used to dally with his secretary
با منشی خود لاس می زد.

30. he used to deprecate his own achievements
او موفقیت های خود را ناچیز می شمرد.

31. he used to disparage his brother's achievements
او موفقیت های برادرش را ناچیز می شمرد.

32. he used to knock around our neighborhood
او در محله ی ما ولگردی می کرد.

33. he used to mend our car
او در گذشته ماشین ما را تعمیر می کرد.

34. he used to missionize amongst indians
در میان سرخپوستان تبلیغ مذهبی می کرد.

35. he used to nap in front of the t. v.
او جلو تلویزیون پینکی می رفت.

36. he used to peddle second hand opinions to rural audiences
او عقاید دست دوم را به خورد شنوندگان روستایی می داد.

37. he used to pilfer his roommate's pencils and papers
او مداد و کاغذ هم اتاقی خود را کش می رفت.

38. he used to pray and then meditate for hours
او عبادت می کرد و سپس ساعت ها در بحر مکاشفه فرو می رفت.

39. he used to restrain his followers from acts of violence
او پیروان خود را از اعمال خشونت آمیز باز می داشت.

40. he used to reward his friends and repay his enemies
به دوستانش پاداش می داد و بدی دشمنانش را تلافی می کرد.

41. he used to say that computers are the descendents of the abacus
او می گفت که کامپیوتر از چرتکه گرفته شده است.

42. he used to say: anyone who dislikes mozart is a barbarian
او می گفت: هر که از موتسارت خوشش نمی آید بی فرهنگ است.

43. he used to seduce young people into joining the party
او جوانان را اغوا می کرد که عضو حزب بشوند.

44. he used to simply pigeonhole various aspects of life into categories
او جنبه های مختلف زندگی را به سادگی در طبقات مختلف رده بندی می کرد.

45. he used to spank around in a new car
او معمولا با ماشین نو تند رانندگی می کرد.

46. he used to stand at the street corner and ogle at the passing girls
او کنار خیابان می ایستاد و به دختران رهگذر نگاه هیز می کرد.

47. he used to stand by his shop and leer at the passing girls
او کنار مغازه اش می ایستاد و به دختران عابر چشم چرانی می کرد.

48. he used to suck his thumb
او عادت داشت که انگشت خود را بمکد.

49. he used to write for ten hours at a stretch
او عادت داشت هر بار ده ساعت چیز بنویسد.

50. i used a riddle for separating earth from stone
برای جدا کردن خاک از سنگ سرند به کار بردم.

51. i used to enjoy her little tricks
از شیطنت های او خوشم می آمد.

52. i used to fag away in the office all day
تمام روز در اداره جان می کندم.

53. i used to get flustered every time the teacher called me to the blackboard
هروقت معلم مرا پای تخته صدا می زد دستپاچه می شدم.

54. i used to get uptight before final exams
قبل از امتحانات نهایی همیشه دچار نگرانی می شدم.

55. i used to have a bicycle
من دوچرخه ای داشتم.

56. i used to play football
سابقا فوتبال بازی می کردم.

57. i used to see him every day
(به طور عادی) هر روز او را می دیدم.

58. indians used to make canoes out of tree barks
سرخپوستان از پوست درخت قایق می ساختند.

59. jahangir used to annoy manoochehr
جهانگیر منوچهر را اذیت می کرد.

60. javad used to huckster tomatoes
جواد،فروشنده دوره گرد گوجه فرنگی بود.

61. javad used to peddle tomatoes
جواد گوجه فرنگی دستفروشی می کرد.

62. malaria used to be prevalent in gillan
در گیلان مالاریا شایع بود.

63. menstruation used to make my sister quite ill for a few days
قاعدگی،خواهر مرا برای چند روز کاملا بیمار می کرد.

64. mitra used to be fat but she has trimmed down considerably
میترا چاق بود ولی وزن خود را خیلی کم کرده است.

65. naneh used to pour the milk in a goatskin and churn it well
ننه شیر را در مشک می ریخت و آن را خوب می زد.

66. she used her good looks to compensate for her lack of intelligence
او از زیبایی خود برای جبران کم هوشی اش استفاده می کرد.

67. she used to be fat but now she has become lean
او سابقا چاق بود ولی حالا لاغر شده است.

68. she used to disesteem all his favors
آن دختر به تمام الطاف او بی اعتنایی می کرد.

69. teachers used to thrash lazy students
در گذشته معلم ها شاگردان تنبل را چوب می زدند.

70. the used car i bought turned out to be a lemon
ماشین دست دومی که خریدم خیلی بد از کار درآمد.

تخصصی

[ریاضیات] متداول

انگلیسی به انگلیسی

• second-hand, not new; usual, accustomed
if something used to be done or used to be the case, it was done regularly in the past or was the case in the past.
if you are used to something, you are familiar with it because you have done or seen it often. if you get used to something, you become familiar with it.
a used handkerchief, towel, or glass is dirty because it has been used.
a used car is not new but has already had an owner.

پیشنهاد کاربران

استفاده شده
مثال: The car was used but still in good condition.
ماشین استفاده شده بود اما هنوز در شرایط خوبی بود.
یعنی کهنه شده و نیاز به تعویض دارد ( مانندباطری )
درکاررفته
درکار داشته
به کار آورده
به کار برده
به کار گرفته
( سابقا، سابق بر این، عادتا، بطور رایج پیش از این، رایجا پیش از این، برحسب منوال پیش از این . . . )
قابل استفاده
معمول، متداول، مرسوم، مورد استفاده
A pulley is often used to lift/transport objects.
قرقره غالبا برای بلند کردن / حمل و نقل اجسام متداول [مورد استفاده] است.
به کار رفته
مورد استفاده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : use
✅️ اسم ( noun ) : use / usefulness / uselessness
✅️ صفت ( adjective ) : used / useful / useless
✅️ قید ( adverb ) : usefully / uselessly
استفاده کردن
معناى عادت هم در بعضی جاها دارد مثلا
She is used to justin forgetting
او به فراموشکارى هاى جاستین عادت کرده
بهره برداری
1 مورد استفاده، بکاررفته، بکارگرفته شده، بکاربرده شده
2 معمول
3 کاربرد داشتن
To put or bring back something into existence or use
Avenue=used in the names of streets in a town or city

دسته دوم
گذشته ی use به معنای استفاده کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس