uptight

/əpˈtaɪt//ˌʌpˈtaɪt/

معنی: مقید
معانی دیگر: عصبی، نگران، گرفته، ناراحت، درهم، (خودمانی)، کهنه پرست، امل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: uptightness (n.)
(1) تعریف: (informal) tense or nervous.
متضاد: easygoing, laid-back
مشابه: high-strung, tense

- I always get uptight at these meetings.
[ترجمه علی یارمحمدی] من همیشه در این جلسات، عصبی می شوم.
|
[ترجمه گوگل] من همیشه در این جلسات بی قرار می شوم
[ترجمه ترگمان] من همیشه تو این جلسات نگران میشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: rigidly conventional.

(3) تعریف: fine or excellent.

جمله های نمونه

1. i used to get uptight before final exams
قبل از امتحانات نهایی همیشه دچار نگرانی می شدم.

2. Try to laugh at it instead of getting uptight.
[ترجمه بنیامین رئوف] سعی کن بخندی جای این که عصبی شی
|
[ترجمه گوگل]سعی کنید به جای اینکه از خود بیخود شوید به آن بخندید
[ترجمه ترگمان]سعی کن به جای نگرانی بهش بخندی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Tonight he is manic, wired and uptight.
[ترجمه فاطمه] او امشب دیوانه، عجیب، و عصبی است
|
[ترجمه گوگل]امشب او شیدایی، سیمی و تنبل است
[ترجمه ترگمان]امشب او دیوانه شده و عصبی و عصبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I get a bit uptight these days. Hormones, I suppose.
[ترجمه علی یارمحمدی] این روزها کمی عصبی هستم، شاید به دلیل هورمون ها.
|
[ترجمه گوگل]این روزها کمی گیج می شوم هورمون ها، فکر می کنم
[ترجمه ترگمان] این روزا یکم عصبی میشم هورمون ها - ه، فکر کنم -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I was too uptight.
[ترجمه بنیامین رئوف] زیادی عصبی بودم.
|
[ترجمه گوگل]من خیلی سفت بودم
[ترجمه ترگمان] من خیلی نگران بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Relax! You're getting too uptight about it.
[ترجمه گوگل]آروم باش! شما در مورد آن بیش از حد نگران می شوید
[ترجمه ترگمان]! آروم باش تو داری بیش از حد بهش فکر می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Don't get uptight about the exam - just do your best.
[ترجمه گوگل]در مورد امتحان غمگین نشوید - فقط تمام تلاش خود را بکنید
[ترجمه ترگمان]نگران امتحانات نباش - فقط سعی ات رو بکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He gets all uptight if anyone criticizes him!
[ترجمه گوگل]اگر کسی از او انتقاد کند کلافه می شود!
[ترجمه ترگمان]اگه کسی بهش حمله کنه همه چیز رو خراب می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Don't get so uptight.
[ترجمه گوگل]اینقدر سفت نشو
[ترجمه ترگمان]اینقدر سوسول نباش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I remember him when he was an uptight teenager.
[ترجمه گوگل]او را به یاد می آورم زمانی که او نوجوانی تنومند بود
[ترجمه ترگمان]وقتی نوجوون بوده اونو یادمه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Penny never got uptight about exams.
[ترجمه گوگل]پنی هرگز در مورد امتحانات ناراحت نشد
[ترجمه ترگمان] پنی هیچوقت در مورد امتحان ناراحت نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Offers of help just make him uptight.
[ترجمه گوگل]پیشنهادات کمکی فقط او را سرگردان می کند
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد کمک به اون فقط برای اونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You were an uptight person all my life.
[ترجمه بنیامین رئوف] تو در تمام زندگی، یه آدم عصبی بودی.
|
[ترجمه گوگل]تو در تمام زندگی من یک آدم سرسخت بودی
[ترجمه ترگمان]تو کل زندگیم یه آدم عصبی بودی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He's an uptight devil, only interested in giving orders and having them obeyed.
[ترجمه بنیامین رئوف] اون یه شیطان عصبیه، فقط عاشق دستور دادن و به اطاعت درآوردنشونه.
|
[ترجمه گوگل]او یک شیطان سرسخت است، فقط به دادن دستور و اطاعت از آنها علاقه دارد
[ترجمه ترگمان]شیطان uptight است، فقط به دستور دادن علاقه دارد و آن ها را اطاعت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Lately people seem to be so uptight.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد اخیراً مردم آنقدر درهم تنیده هستند
[ترجمه ترگمان]اخیرا مردم به نظر خیلی عصبی میان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مقید (صفت)
bound, tight, pent, constrained, uptight, bound up, chained, bounden

انگلیسی به انگلیسی

• annoyed, pressured, tense (informal)
someone who is uptight is tense or annoyed about something but is not saying so directly; an informal word.

پیشنهاد کاربران

نگران
عصا قورت داده
مقید
انضباطی
مقید ( کسی که قضاوت دیگران برایش مهم است. )
پخمه
فرد عصبی و دلخوری که دلیل دلخوریش را بیان نمی کنه و منفعل پرخاشگر هست . باید مخاطبش با حدس و گمان بفهمه اون چشه ؟
خدا نصیب گرگ بیابون نکنه
حرص خوردن
یبس
ادم یبس ، جدی
سختگیر
آدم جوشی
۱ - کسی که زندگی رو خیلی سخت گرفته
A person who overly controls everything can't relax and enjoy life
۲ - قدیمی مسلک، متعصب
conservative، Straight laced ( or strait
( laced
بدقلق، بد ادا
اُمُل
دارای نگرش و اعتقاد سنتی و سختگیرانه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس