upstart

/ˈəpˌstɑːrt//ˈʌpstɑːt/

معنی: نوکیسه، ادم متکبر، تازه بدوران رسیده، روشن کردن، یکه خوردن
معانی دیگر: تازه به دوران رسیده، ندید بدید، از جاجستن، ورجستن، روشن کردن موتور ماشین و غیره

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who has an exaggerated esteem of himself or herself.

(2) تعریف: one who has gone from a humble beginning to a position of power, wealth, or importance, esp. one who is now presumptuous and excessively proud.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: having an exaggerated esteem of oneself; presumptuous.

(2) تعریف: suddenly brought from a humble or inconsequential position to a position of importance.

جمله های نمونه

1. (green) an upstart crow beautified with our feathers
کلاغ تازه به دوران رسیده ای که با پرهای ما آذین شده است

2. You can't marry that young upstart!
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید با آن جوان تازه کار ازدواج کنید!
[ترجمه ترگمان]تو نمی توانی با آن دوران جوانی ازدواج کنی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You cannot marry that young upstart!
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید با آن جوان تازه کار ازدواج کنید!
[ترجمه ترگمان]تو نمی توانی با آن دوران جوانی ازدواج کنی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Well, she wasn't about to let this little upstart have her home.
[ترجمه گوگل]خب، او نمی‌خواست اجازه دهد این تازه‌کار کوچک خانه‌اش باشد
[ترجمه ترگمان]خب، اون نمی خواست اجازه بده این آدم تازه به خونه ش برگشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I noticed that some of the upstart ash trees were already bearing seeds, and some were loaded with them.
[ترجمه گوگل]متوجه شدم که برخی از درختان زبان گنجشک از قبل دانه می‌آوردند و برخی با آنها بارگیری می‌شدند
[ترجمه ترگمان]من متوجه شدم که برخی از درختان ash تازه به دوران رسیده دانه ها را حمل می کردند و برخی از آن ها پر از آن ها بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Hanson could make an upstart drummer feel ungrateful if he tried to walk away from a kindness.
[ترجمه گوگل]هانسون می‌تواند باعث شود که یک درامر تازه‌کار احساس ناسپاسی کند، اگر سعی کند از مهربانی دور شود
[ترجمه ترگمان]او نیز اگر می خواست از یک مهربانی دور شود، یک طبال شرم آور می توانست احساس ناسپاسی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But come September, publishing upstart Flat World Knowledge will offer a much more appealing price point: its books will be free.
[ترجمه گوگل]اما در ماه سپتامبر، انتشار Flat World Knowledge یک قیمت بسیار جذاب‌تر ارائه می‌کند: کتاب‌های آن رایگان خواهند بود
[ترجمه ترگمان]اما در ماه سپتامبر، انتشار دانش جهان Flat، نقطه قیمت بسیار جذاب تری ارائه خواهد کرد: کتاب های آن رایگان خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Hackett, 4 was a cocky upstart in the microbrew world, known for unique recipes like Bushwacker Wheat (made with tangerines, blackberries, and sun-dried mandarins).
[ترجمه گوگل]Hackett, 4، یک مبتدی مبتذل در دنیای میکروآب بود که به خاطر دستور العمل های منحصر به فردی مانند گندم بوشواکر (تهیه شده با نارنگی، شاه توت، و ماندارین خشک شده در آفتاب) شناخته شده بود
[ترجمه ترگمان]Hackett ۴، یک فرد جدید به دوران تازه به دوران رسیده بود که به دستور العمل های منحصر به فرد مانند Bushwacker گندم (ساخته شده با tangerines، تمشک و mandarins خشک)معروف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is, so to speak, an upstart.
[ترجمه گوگل]او به اصطلاح یک تازه کار است
[ترجمه ترگمان]او که تازه به دوران رسیده بود، تازه به دوران رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Nucor, the upstart U. S. producer that challenged "Big Steel" by fabricating new steel from scrap melted in high-efficiency furnaces, is third in the United States and 12th in the world.
[ترجمه گوگل]Nucor، تولیدکننده مبتدی ایالات متحده که با ساخت فولاد جدید از قراضه ذوب شده در کوره های با راندمان بالا، "فولاد بزرگ" را به چالش کشید، سومین در ایالات متحده و دوازدهمین در جهان است
[ترجمه ترگمان]Nucor، به دوران نو رسیده اس تولید کننده که \"فولاد بزرگ\" را از طریق ساخت فولاد جدید از آهن قراضه در کوره های با کارایی بالا به چالش کشید، سومین مورد در ایالات متحده و دوازدهمین در جهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Much of this draws on the upstart science of happiness, which mixes psychology with economics.
[ترجمه گوگل]بخش اعظم این موضوع بر اساس علم نوپای شادی است که روانشناسی را با اقتصاد مخلوط می کند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از این ها علم تازه به دوران رسیده از خوشبختی را به خود جلب می کنند که روانشناسی را با اقتصاد ترکیب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Hill is an upstart competitor that's a little edgier.
[ترجمه گوگل]هیل یک رقیب تازه کار است که کمی هیجان انگیزتر است
[ترجمه ترگمان]هیل یک رقیب تازه به دوران رسیده ای است که کمی edgier است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You impudent upstart. I shall take great delight in dispatching you myself.
[ترجمه گوگل]ای مبتدی گستاخ من خودم از اعزام شما بسیار خوشحال خواهم شد
[ترجمه ترگمان]تو خیلی گستاخی من خودم را خیلی خوشحال خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was a new upstart and a gentleman of the first head.
[ترجمه گوگل]او یک تازه کار و یک جنتلمن رئیس اول بود
[ترجمه ترگمان]تازه، تازه، تازه، تازه، تازه به دوران رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نوکیسه (اسم)
upstart

ادم متکبر (اسم)
upstart

تازه بدوران رسیده (صفت)
nouveau riche, upstart, parvenu

روشن کردن (فعل)
light, clear, clarify, explain, lighten, ignite, brighten, turn on, illuminate, elucidate, refresh, enucleate, explicate, enlighten, illume, illumine, upstart, relume

یکه خوردن (فعل)
upstart

انگلیسی به انگلیسی

• one who has risen suddenly in rank or status (especially one who does not deserve it, or one who acts self-important once he has achieved it)
you refer to someone as an upstart when they behave as if they are important, but you think they are too new in a place or job to be treated as important.

پیشنهاد کاربران

تازه از راه رسیده، تازه نفس، نورسیده، تازه به دوران رسیده، نوکیسه
تازه - به - دوران
نوپا
تازه کار
تازه پا گرفته
نو کیسه
تازه به دوران رسیده
کسی که تازه روی دور موفقیت افتاده است

بپرس