uphill

/ˈəpˈhɪl//ˌʌpˈhɪl/

معنی: سر بالایی، جاده سربالا، دشوار
معانی دیگر: به طرف قله ی تپه، فرازسوی، در بلندی، (در جای) بلند، مرتفع، سخت، شاق، مشکل، سر بالایی

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: on an upward slope, or in an upward direction.
متضاد: downhill

- The house lay uphill.
[ترجمه سیدمرتضی رئوفی] خانه درسربالایی قرارداشت.
|
[ترجمه گوگل] خانه سربالایی بود
[ترجمه ترگمان] خانه به راه افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We walked uphill.
[ترجمه مهدی] به سمت بالا راه افتادیم
|
[ترجمه گوگل] سربالایی راه افتادیم
[ترجمه ترگمان] راه افتادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: against great difficulties.

- He battled uphill in his fight against cancer.
[ترجمه گوگل] او در مبارزه خود با سرطان به شدت مبارزه کرد
[ترجمه ترگمان] او در مبارزه خود با سرطان به سختی دست و پنجه نرم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
(1) تعریف: situated on or following along an upward incline.
مشابه: arduous

- an uphill street
[ترجمه گوگل] یک خیابان سربالایی
[ترجمه ترگمان] خیابان سربالایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: requiring great effort; difficult; laborious.
متضاد: easy
مشابه: arduous, difficult, grueling

- an uphill battle
[ترجمه گوگل] یک نبرد سخت
[ترجمه ترگمان] نبردی دشوار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: an ascending slope or incline.
متضاد: downhill
مشابه: rise

جمله های نمونه

1. an uphill city
یک شهر مرتفع

2. the uphill fight for the abolition of slavery
پیکار پر مشقت برای برانداختن بردگی

3. riding a bicycle uphill is difficult
دوچرخه سواری در سربالایی دشوار است.

4. the road goes uphill
جاده رو به بالا می رود.

5. He had been running uphill a long way.
[ترجمه گوگل]او در سربالایی طولانی دویده بود
[ترجمه ترگمان]راه درازی را در پیش گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The last part of the race is all uphill.
[ترجمه گوگل]قسمت آخر مسابقه همه سربالایی است
[ترجمه ترگمان]آخرین بخش مسابقه صعود کردن به سربالایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The last mile is all uphill.
[ترجمه گوگل]آخرین مایل همه سربالایی است
[ترجمه ترگمان]یک مایل آخر همه سربالایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He has an uphill battle against rheumatics.
[ترجمه گوگل]او مبارزه سختی با روماتیسم دارد
[ترجمه ترگمان]او مبارزه ای دشوار علیه rheumatics دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. After the recent scandal, he faces an uphill struggle to win back public support before the next election.
[ترجمه گوگل]پس از رسوایی اخیر، او برای جلب حمایت عمومی قبل از انتخابات بعدی با مبارزه سختی روبروست
[ترجمه ترگمان]پس از رسوایی اخیر، او با تلاش برای جلب حمایت مردم قبل از انتخابات بعدی مواجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He has an uphill battle against rheumatism.
[ترجمه گوگل]او مبارزه سختی با روماتیسم دارد
[ترجمه ترگمان]او مبارزه ای دشوار علیه روماتیسم در پیش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It had been an uphill struggle to achieve what she had wanted.
[ترجمه گوگل]برای دستیابی به آنچه می خواست، تلاش سختی بود
[ترجمه ترگمان]تلاش سختی برای رسیدن به چیزی بود که او می خواست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It'll be an uphill struggle/battle/fight to get the new proposals accepted.
[ترجمه گوگل]این یک مبارزه / نبرد / مبارزه دشوار برای پذیرفته شدن پیشنهادهای جدید خواهد بود
[ترجمه ترگمان]مبارزه \/ مبارزه \/ مبارزه برای دستیابی به پیشنهادهای جدید پذیرفته خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He faces an uphill struggle to be fit in time for the championships.
[ترجمه گوگل]او برای اینکه به موقع برای مسابقات قهرمانی آماده شود، با مبارزه سختی روبروست
[ترجمه ترگمان]او با مبارزه دشواری مواجه است که باید در زمان رقابت های ورزشی مناسب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The walk from the village to Greystones was uphill all the way.
[ترجمه گوگل]مسیر پیاده روی از روستا تا گری استونز در تمام طول مسیر سربالایی بود
[ترجمه ترگمان]راه رفتن از دهکده به Greystones در سربالایی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Trying to change attitudes to disability is an uphill struggle.
[ترجمه گوگل]تلاش برای تغییر نگرش نسبت به معلولیت یک مبارزه دشوار است
[ترجمه ترگمان]تلاش برای تغییر نگرش ها نسبت به معلولیت یک مبارزه دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سربالایی (اسم)
acclivity, uphill, accolade, haughtiness, arrogance, ascent, rise, upgrade

جاده سر بالا (اسم)
uphill

دشوار (صفت)
hard, difficult, uphill, knotted, sore, laborious, tough, sticky, formidable, arduous, onerous, strait, intolerable, slippery, slippy, inexplicit, insupportable, inexplicable, nerve-racking, spinose, spiny

تخصصی

[عمران و معماری] سربالایی - سربالا
[زمین شناسی] سر بالایی، سربالا

انگلیسی به انگلیسی

• towards the top of a hill; with difficulty
difficult, tiresome; ascending
if you go uphill, you go up a slope. adverb here but can also be used as an adjective. e.g. sean kelly burst forward on the final uphill bend to win the tenth mountain stage.
an uphill task requires a great deal of effort and determination.

پیشنهاد کاربران

fig/Uphill can also mean difficult and needing a large amount of effort/ needing a large amount of effort
صفت، قید/ در معنای مجازی یعنی دشوار و نیاز به مقدار زیادی تلاش / نیاز به تلاش زیاد
Recovering from the accident will be an uphill battle for her, but she’s doing well.
...
[مشاهده متن کامل]

It'll be an uphill struggle/battle/fight to get the new proposals accepted.
It’s an uphill battle, and you can never guarantee its complete removal once something’s out there.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/uphill
an uphill struggle/task /project/ game. . . . .
به معنی
a difficult/ challenging but possible
Uphill=سر بالایی
اصطلاح Go uphill = پیشرفت کردن
دشوار ، سخت، ( uphill task = وظیفه دشوار
قسمت بالایی تپه

بپرس