unworldly

/ʌnˈwɜːrldli//ʌnˈwɜːldli/

معنی: روحانی، غیردنیایی
معانی دیگر: ناوابسته به این دنیا، غیر دنیوی، غیر خاکی، روحی، معنوی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unworldliness (n.)
(1) تعریف: concerned with the spiritual rather than the material aspects of things.
متضاد: worldly

- The priest had to divide his attention between unworldly matters and the more mundane problems of running the church.
[ترجمه گوگل] کشیش باید توجه خود را بین مسائل غیردنیوی و مشکلات پیش پا افتاده تر اداره کلیسا تقسیم می کرد
[ترجمه ترگمان] کشیش می بایست توجه خود را به امور دنیوی و امور دنیوی more که کلیسا را اداره می کرد تقسیم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: lacking sophistication; not worldly-wise; provincial.
متضاد: worldly
مشابه: naive, unsophisticated

- He'd grown up in a small, friendly town and felt unworldly compared with his street-wise cousin.
[ترجمه گوگل] او در یک شهر کوچک و دوستانه بزرگ شده بود و در مقایسه با پسر عموی عاقل خود احساس غیردنیایی می کرد
[ترجمه ترگمان] او در یک شهر کوچک و دوستانه بزرگ شده بود و در مقایسه با پسر عموی his احساس unworldly داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: not known to this world; unearthly.

- She was convinced that what she'd seen was some strange, unworldly phenomena.
[ترجمه گوگل] او متقاعد شده بود که آنچه دیده بود، پدیده‌های عجیب و غریب و غیردنیایی است
[ترجمه ترگمان] او متقاعد شده بود که آنچه دیده بود، یک پدیده عجیب و unworldly بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. She was so young, so unworldly.
[ترجمه گوگل]او خیلی جوان بود، خیلی غیردنیایی
[ترجمه ترگمان]او بسیار جوان و so بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He is a little unworldly about such matters.
[ترجمه گوگل]او نسبت به این گونه مسائل کمی غیردنیایی است
[ترجمه ترگمان]او از این مسائل ناچیز و unworldly است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Kitty's family was unworldly, unimpressed by power, or money.
[ترجمه گوگل]خانواده کیتی غیردنیایی بودند، تحت تأثیر قدرت یا پول قرار نگرفتند
[ترجمه ترگمان]خانواده کیتی، unimpressed، نه با قدرت، و نه پول
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The landscape had a stark, unworldly beauty.
[ترجمه گوگل]مناظر زیبایی خارق العاده و غیردنیایی داشت
[ترجمه ترگمان]منظره زیبایی بی چون و چرا داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Most of the kids would be pretty unworldly, and unequipped to deal with what was on offer.
[ترجمه گوگل]بسیاری از بچه‌ها بسیار غیردنیایی هستند و برای مقابله با آنچه ارائه می‌شود، مجهز نیستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از بچه ها خوب به دنیا می آمدند و برای مقابله با آنچه که در راه بود مجهز بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The unworldly, peace-loving doctor, oblivious of both material comfort and public opinion, is in some respects a self-portrait.
[ترجمه گوگل]دکتر غیردنیایی و صلح طلب که هم از آسایش مادی و هم از افکار عمومی غافل است، از برخی جهات یک خودنگاره است
[ترجمه ترگمان]دکتر unworldly، پزشک مهربان، بی توجه به آسایش مادی و افکار عمومی، از برخی جنبه ها به یک سلف پرتره احترام می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Twort was a reserved and somewhat unworldly man.
[ترجمه گوگل]توورت مردی محجوب و تا حدودی غیردنیایی بود
[ترجمه ترگمان]Twort یک مرد reserved و کمی unworldly بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I grew up in an unworldly blue - collar environment.
[ترجمه گوگل]من در محیطی غیردنیایی یقه آبی بزرگ شدم
[ترجمه ترگمان]من تو یه محیط blue و unworldly بزرگ شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I am just a weltfremd, unworldly, young man.
[ترجمه گوگل]من فقط یک مرد جوان بی‌پروا و غیردنیایی هستم
[ترجمه ترگمان]من فقط یک زن weltfremd و unworldly هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Bound together in some unworldly way, sharing a spirit or so the like.
[ترجمه گوگل]به روشی غیردنیایی با هم پیوند خورده اند، روحی یا چیزی شبیه آن را به اشتراک می گذارند
[ترجمه ترگمان]و به نحوی unworldly و unworldly با هم متحد شده بودند و روح و روح خود را در آن سهیم می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Orwell, a gentle, unworldly sort of man, arrived with just a camp bed, a table, a couple of chairs and a few pots and pans.
[ترجمه گوگل]اورول، مردی مهربان و غیردنیایی، فقط با یک تخت کمپ، یک میز، چند صندلی و چند قابلمه و تابه وارد شد
[ترجمه ترگمان]ارول، یک مرد نجیب و unworldly، با یک تخت خواب، یک میز، یک میز، یک میز و چند دیگ و چند تا ماهی تابه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was credible and creditable and played well the transformation from gauche, unworldly girl to dignified lady.
[ترجمه گوگل]او معتبر و قابل اعتنا بود و به خوبی در تبدیل شدن از دختری ناخوشایند به بانویی با وقار بازی کرد
[ترجمه ترگمان]این دختر باور نکردنی و creditable بود و تغییر شکل from را با خانم dignified و unworldly به خوبی اجرا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Moreover, the complexities of trademark law are overwhelming the unworldly academics who keep the Internet afloat.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، پیچیدگی‌های قانون علامت تجاری، دانشگاهیان غیردنیایی را که اینترنت را سرپا نگه می‌دارند، تحت تأثیر قرار می‌دهد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، پیچیدگی های قانون علامت تجاری، دانشگاهیان غیر مادی است که اینترنت را شناور نگه می دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But Iris, so shrewd in some ways, was hopelessly unworldly in others.
[ترجمه گوگل]اما آیریس که از برخی جهات بسیار زیرک بود، در برخی دیگر به طرز ناامیدکننده ای غیردنیایی بود
[ترجمه ترگمان]اما ایریس که از بعضی جهات زیرکانه بود، به طور نومیدانه خود را به دیگران بی اعتنا نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

روحانی (صفت)
church, religious, heavenly, ethereal, spiritual, sacred, unworldly

غیردنیایی (صفت)
unworldly

انگلیسی به انگلیسی

• spiritual, not of this world
someone who is unworldly is not interested in having a lot of money or possessions.

پیشنهاد کاربران

به دو معنی است: آسمانی و ملکوتی یا خام و بی تجربه و دنیاندیده
فردِ دنیا ندیده
بی تجربه، کم تجربه، خام

بپرس