unversed

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of versed.
متضاد: versed

جمله های نمونه

1. I'm good at the program design, but unversed personnel management. if you raise me. I will be wasting everybody's time and accomplish nothing.
[ترجمه گوگل]من در طراحی برنامه ماهر هستم، اما مدیریت پرسنل بی سواد اگر مرا بزرگ کنی من وقت همه را تلف خواهم کرد و هیچ کاری انجام نمی دهم
[ترجمه ترگمان]من در طراحی برنامه خوب هستم، اما مدیریت پرسنل unversed اگر مرا بزرگ کنی من وقتم را تلف می کنم و هیچ کاری را انجام نخواهم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Unversed in the jargon of the social scientist.
[ترجمه گوگل]ناشناس در اصطلاحات دانشمند علوم اجتماعی
[ترجمه ترگمان]متخصص علوم اجتماعی متخصص علوم اجتماعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It's gratis. That's free, for those unversed in Latin.
[ترجمه گوگل]رایگان است این رایگان است، برای کسانی که به زبان لاتین آشنا نیستند
[ترجمه ترگمان]مجانی است مجانی است، برای آن هایی که در زبان لاتین هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Foreigners are unversed in the British way of life.
[ترجمه گوگل]خارجی ها در شیوه زندگی بریتانیایی بی اطلاع هستند
[ترجمه ترگمان]خارجی ها در روش زندگی انگلیسی ها unversed
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We are unversed in the jargon of the social scientist.
[ترجمه گوگل]ما با اصطلاحات دانشمند اجتماعی آشنا نیستیم
[ترجمه ترگمان]ما در زمینه اصطلاحات تخصصی علوم اجتماعی صادق هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'm good at the program design, but unversed in personnel management. If you raise me, I will be wasting everybody's time and accomplish nothing.
[ترجمه گوگل]من در طراحی برنامه خوب هستم، اما در مدیریت پرسنل بی دانش هستم اگر مرا بزرگ کنی، وقت همه را تلف می‌کنم و هیچ کاری را انجام نمی‌دهم
[ترجمه ترگمان]من در طراحی برنامه خوب هستم، اما در مدیریت پرسنل تمرکز می کنم اگر مرا بزرگ کنی، وقتم را تلف می کنم و هیچ کاری نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Feng Li smiled and thought "So she is just a simple country girl unversed in courtly manners. Yet she learned this godlike sword skill. "
[ترجمه گوگل]فنگ لی لبخندی زد و فکر کرد: "پس او فقط یک دختر روستایی ساده است که رفتارهای درباری ندارد با این حال او این مهارت شمشیر مانند خدا را آموخت "
[ترجمه ترگمان]فنگ لی لبخند زد و فکر کرد که \" بنابراین او فقط یک دختر ساده روستایی است که در آداب درباری زندگی می کند با این وصف، او این مهارت شمشیر خداگونه را یاد گرفت \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• unacquainted with, not knowledgeable

پیشنهاد کاربران

بپرس