unsettling

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: making one feel uneasy or uncertain; slightly or somewhat disturbing.
مترادف: disturbing, upsetting
مشابه: distressing, worrisome

- Being faced with the vastness of the universe can be unsettling to humans.
[ترجمه سعید قلع کار] مواجهه با عظمت جهان میتواند انسان را به پریشانی بکشاند.
|
[ترجمه گوگل] مواجهه با وسعت کیهان می تواند برای انسان ناراحت کننده باشد
[ترجمه ترگمان] مواجهه با گستردگی جهان می تواند به انسان نگران کننده تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Their daughter's letter was unsettling to them, as she sounded vaguely unhappy in her new marriage.
[ترجمه گوگل] نامه دخترشان برای آنها ناراحت کننده بود، زیرا او در ازدواج جدیدش به طور مبهم ناراضی به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] نامه دخترشان برای آن ها ناراحت کننده بود، همان طور که به طرز مبهمی در ازدواج تازه او ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Seeing Nicky again after so long was an unsettling experience.
[ترجمه گوگل]دیدن دوباره نیکی بعد از مدت ها تجربه ناراحت کننده ای بود
[ترجمه ترگمان]بعد از این همه مدت، نیکی متوجه نیکی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The country's economic crisis had an unsettling effect on world markets.
[ترجمه گوگل]بحران اقتصادی این کشور تأثیر ناخوشایندی بر بازارهای جهانی داشت
[ترجمه ترگمان]بحران اقتصادی این کشور تاثیر نگران کننده ای در بازارهای جهانی داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. One of the film's many unsettling images is of a child playing with her father's gun.
[ترجمه گوگل]یکی از تصاویر بسیار ناراحت کننده فیلم مربوط به بازی کودکی با اسلحه پدرش است
[ترجمه ترگمان]یکی از این فیلم ها تصاویر unsettling از کودکی است که با تفنگ پدرش بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was an unsettling show. There was a hallucinatory feel from the start.
[ترجمه گوگل]نمایش ناراحت کننده ای بود از همان ابتدا یک احساس توهم وجود داشت
[ترجمه ترگمان]این یک نمایش ناراحت کننده بود از اول احساس عجیبی به من دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It had been an unsettling evening. People were not behaving as he had ordained they should behave.
[ترجمه گوگل]عصر ناراحت کننده ای بود مردم آن طور که او دستور داده بود رفتار نمی کردند
[ترجمه ترگمان]آن شب، یک شب ناراحت کننده بود مردم طوری رفتار نمی کردند که مثل این بود که آن ها هم باید رفتار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Too late, she remembered the unsettling effect such comments would have on Johnny.
[ترجمه گوگل]خیلی دیر به یاد آورد که چنین اظهارنظرهایی چه تاثیری بر جانی می گذارد
[ترجمه ترگمان]خیلی دیر شده بود، به خاطر آورد که این نظرات نگران کننده درباره جانی را به خاطر می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is physiologically unsettling to gaze out from a dark patch into a brighter one.
[ترجمه گوگل]از نظر فیزیولوژیکی ناراحت کننده است که از یک لکه تاریک به نقطه ای روشن تر نگاه کنید
[ترجمه ترگمان]خیلی ناراحت کننده است که از یک لکه تیره به یک نقطه روشن نگاه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Their brittle and unsettling promise had already crept into the dark comers of her house and laid bare its emptiness.
[ترجمه گوگل]وعده شکننده و ناراحت کننده آنها قبلاً در تاریکی خانه او رخنه کرده بود و خلأ آن را آشکار کرده بود
[ترجمه ترگمان]قول و قولی که داده بود به درون تاریکی تاریکی خزیده بود و خلا آن را خالی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For some reason I always find it unsettling when some one follows my tracks.
[ترجمه گوگل]به دلایلی همیشه وقتی کسی مسیر من را دنبال می‌کند ناراحت می‌شوم
[ترجمه ترگمان]به دلایلی وقتی کسی دنبال رد من می آید مرا ناراحت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In a more unsettling development, the report also revealed a big jump in prices paid for raw materials.
[ترجمه گوگل]در یک تحول ناراحت کننده تر، این گزارش همچنین جهش بزرگی را در قیمت های پرداخت شده برای مواد خام نشان داد
[ترجمه ترگمان]در یک پیشرفت نگران کننده، این گزارش همچنین یک جهش بزرگ در قیمت پرداخت شده برای مواد خام را آشکار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This country faces a multitude of unsettling problems.
[ترجمه گوگل]این کشور با انبوهی از مشکلات نگران کننده مواجه است
[ترجمه ترگمان]این کشور با انبوهی از مشکلات نگران کننده مواجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The whole weekend had been unsettling, which was perhaps why the game had stuck in her mind.
[ترجمه گوگل]کل آخر هفته ناآرام بود، شاید به همین دلیل بود که بازی در ذهن او گیر کرده بود
[ترجمه ترگمان]تمام این تعطیلات ناراحت کننده بود، که شاید به همین دلیل بود که بازی در ذهنش مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was the unsettling effect he had on her, making her question everything she'd always taken for granted.
[ترجمه گوگل]این تأثیر ناراحت‌کننده‌ای بود که او روی او گذاشت و باعث شد همه چیزهایی را که همیشه بدیهی می‌دانست زیر سوال ببرد
[ترجمه ترگمان]این تنها تاثیری بود که روت بر او داشت و او را از هر چیزی که همیشه برایش انتخاب کرده بود، سوال می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Full employee ownership of shares is an unsettling prospect for those in the investment business.
[ترجمه گوگل]مالکیت کامل سهام کارکنان یک چشم انداز ناراحت کننده برای کسانی است که در تجارت سرمایه گذاری هستند
[ترجمه ترگمان]مالکیت کامل سهام یک چشم انداز نگران کننده برای افراد در کسب وکار سرمایه گذاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• an unsettling experience causes you to feel nervous or worried.

پیشنهاد کاربران

مضطرب کننده - ناراحت کننده - آشفته کننده - آشوب آور ( از لحاظ ذهن و روان )
:Meaning
1 ) causing anxiety or uneasiness; disturbing
2 ) causing worry or anxiety
3 ) that causes sudden, unexpected changes
...
[مشاهده متن کامل]

:SYN
disturbing - upsetting - distressing
. . .
?Have you ever had a bad dream
Yes, I have had bad dreams before. They can be quite unsettling and sometimes leave me feeling anxious even after waking up

● نگران کننده, اظطراب آور
●تغییر دهنده، عامل تغییر سریع و غیرمنتظره
اضطراب آور
ناراحت کننده
بی قرار کننده
I received the unsettling news that I may lose my job next month.
برهم زننده آرامش و قرار و ثبات، بی ثبات کننده
A rise in unemployment has an unsettling effect on the stock market.
حیرت انگیز، تفکربرانگیز
وحشت افزا
هراس آور
نگران کننده
پریشان کننده
پریشان

بپرس