unnerve

/əˈnɜːrv//ˌʌnˈnɜːv/

معنی: عصبانی کردن، دلسرد کردن، مرعوب کردن، فاقد عصب کردن
معانی دیگر: اعصاب کسی را تضعیف کردن، عصبی کردن، (خود را) باختن، ضعیف کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unnerves, unnerving, unnerved
• : تعریف: to deprive of composure, courage, determination, or the like; disconcert; discourage.
مترادف: daunt, dispirit, faze
متضاد: hearten, nerve
مشابه: demoralize, discomfit, discompose, disconcert, discourage, dishearten, fluster, intimidate, rattle, shake, unman, upset

- The gory scene unnerved him.
[ترجمه گوگل] صحنه وحشتناک او را ناراحت کرد
[ترجمه ترگمان] صحنه خونین او را عصبی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He hoped to unnerve Kennedy and force him into concessions.
[ترجمه گوگل]او امیدوار بود که کندی را بی اعصاب کند و او را وادار به دادن امتیاز کند
[ترجمه ترگمان]او امیدوار بود که به کندی برود و او را مجبور به اعطای امتیازات کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. If your organization is slap-happy it will unnerve candidates and may make them think twice before accepting a job with you.
[ترجمه گوگل]اگر سازمان شما از سیلی خوشحال باشد، کاندیداها را عصبی می کند و ممکن است آنها را وادار کند قبل از پذیرش شغل با شما دو بار فکر کنند
[ترجمه ترگمان]اگر سازمان شما در حال سیلی زدن است، کاندیداها را جذب خواهد کرد و ممکن است دو بار قبل از پذیرفتن یک شغل با شما فکر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They were designed to unnerve you, to make you start jabbering indiscreetly.
[ترجمه گوگل]آنها طوری طراحی شده بودند که شما را بی اعصاب کنند، تا شما را وادار کنند که بی احتیاطی شروع به غر زدن کنید
[ترجمه ترگمان]برای دلسرد کردن تو طراحی شدن تا خیلی ناشیانه صحبت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Blake's slow walk appeared to unnerve them.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که راه رفتن آهسته بلیک باعث ناراحتی آنها شده است
[ترجمه ترگمان]راه رفتن \"بلیک\" به نظر منطقی میومد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I may unnerve you by saying that many of us err in this.
[ترجمه گوگل]ممکن است با گفتن این که بسیاری از ما در این مورد اشتباه می کنیم، شما را ناراحت کنم
[ترجمه ترگمان]شاید از گفتن این که بسیاری از ما در این کار اشتباه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The high house price unnerve ordinary residents.
[ترجمه گوگل]قیمت بالای خانه ساکنان عادی را ناراحت می کند
[ترجمه ترگمان]قیمت بالای خانه ساکنان عادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Nonetheless, while likening Hungary to Greece may unnerve international investors, the comparison has domestic political merits.
[ترجمه گوگل]با این وجود، در حالی که تشبیه مجارستان به یونان ممکن است سرمایه‌گذاران بین‌المللی را عصبی کند، این مقایسه دارای مزایای سیاسی داخلی است
[ترجمه ترگمان]با این وجود، در حالی که likening مجارستان به یونان ممکن است سرمایه گذاران بین المللی را جذب کند، این مقایسه مزایای سیاسی داخلی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Unnerve guest users by adding roving eyes that follow mouse movements.
[ترجمه گوگل]کاربران مهمان را با اضافه کردن چشم‌های چرخان که حرکات موش را دنبال می‌کنند، برهم بزنید
[ترجمه ترگمان]unnerve با اضافه کردن چشم های roving که حرکات موس را دنبال می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Scramblers can often unnerve a better tennis player.
[ترجمه گوگل]اسکرامبلرها اغلب می توانند یک تنیسور بهتر را ناراحت کنند
[ترجمه ترگمان]Scramblers اغلب می تواند به بازیکن تنیس بهتری تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To deprive of composure or emotional stability; unnerve.
[ترجمه گوگل]سلب آرامش یا ثبات عاطفی؛ عصبی کردن
[ترجمه ترگمان]برای محروم کردن آرامش یا ثبات عاطفی؛ unnerve
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The strength of our feelings is one of the things about women that most unnerve men.
[ترجمه گوگل]قدرت احساسات ما یکی از چیزهایی است که در مورد زنان بیشتر مردان را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان]قدرت احساسات ما یکی از چیزهایی است که در مورد زنان وجود دارد که most مرد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. While every bank's loan book is different, failure by other banks to post substantial increases in this reserve ratio could well unnerve investors.
[ترجمه گوگل]در حالی که دفتر وام هر بانکی متفاوت است، عدم موفقیت سایر بانک ها در افزایش قابل توجه این نسبت ذخیره می تواند سرمایه گذاران را عصبی کند
[ترجمه ترگمان]در حالی که هر کتاب وام هر بانک متفاوت است، اما شکست بانک های دیگر برای بعد از افزایش قابل توجه در این نسبت ذخیره می تواند سرمایه گذاران را به خوبی تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Hitler turned and peered closely at his aide - de - camp . Those beady eyes never failed to unnerve Puttkamer.
[ترجمه گوگل]هیتلر برگشت و از نزدیک به کمک اردوگاه خود نگاه کرد آن چشمان مهره‌ای هرگز نتوانستند پوتکامر را عصبی کنند
[ترجمه ترگمان]هیتلر برگشت و با دقت به آجودان و آجودان او نگاه کرد اون چشمه ای ریز و براق هیچ وقت به \"دلسرد کردن\" و \"دلسرد کردن\" شکست نمیخوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عصبانی کردن (فعل)
fluster, annoy, flurry, funk, irritate, enrage, blow up, madden, unnerve, steam up

دلسرد کردن (فعل)
estrange, dissuade, dispirit, disappoint, discourage, dishearten, unnerve

مرعوب کردن (فعل)
intimidate, unnerve, terrify

فاقد عصب کردن (فعل)
unnerve

انگلیسی به انگلیسی

• daunt, dismay, intimidate, dishearten, unman
if something unnerves you, it frightens or startles you.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : unnerve
✅️ اسم ( noun ) : _
✅️ صفت ( adjective ) : unnerving
✅️ قید ( adverb ) : unnervingly
روی اعصاب کسی رفتن
to make someone feel less confident and slightly frightened
مرعوب کردن ، ترساندن ( فعل )
اعصاب کسی را بهم ریختن

بپرس