unmotivated

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of motivated.

جمله های نمونه

1. Lazy and unmotivated people who do not learn and prepare enough to be competitive are often left behind. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]افراد تنبل و بی انگیزه که به اندازه کافی یاد نمی گیرند و برای رقابت پذیری آماده نمی شوند، اغلب از آنها عقب می مانند دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]افراد تنبل و تنبل که یاد نمی گیرند و برای رقابت کردن به اندازه کافی آماده می شوند، اغلب عقب می مانند دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It matters little that the teacher exhorts; the unmotivated students become discouraged quickly, they quit, and become our failures.
[ترجمه گوگل]اهمیت کمی دارد که معلم توصیه کند دانش آموزان بی انگیزه به سرعت دلسرد می شوند، آنها را ترک می کنند و به شکست ما تبدیل می شوند
[ترجمه ترگمان]این مساله اهمیت چندانی ندارد که معلم exhorts؛ دانش آموزان unmotivated زود ناامید می شوند، استعفا می دهند، و به failures تبدیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Unmotivated sleep and terrible is nothing we can do.
[ترجمه گوگل]خواب بی انگیزه و وحشتناک کاری نیست که ما انجام دهیم
[ترجمه ترگمان]خواب عمیق و وحشتناک کاری نیست که ما بتونیم انجام بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Does the experience of boredom make you unmotivated and unexcited?
[ترجمه گوگل]آیا تجربه کسالت شما را بی انگیزه و بی هیجان می کند؟
[ترجمه ترگمان]آیا این تجربه ملال سبب می شود که شما unmotivated و unexcited را از خود دور کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Whatever it's called, the phenomenon is the same: "motivated" and "unmotivated" or "engaged" and "unengaged" are two different things.
[ترجمه گوگل]هر چه اسمش باشد، پدیده یکی است: «با انگیزه» و «بی انگیزه» یا «درگیر» و «بی درگیر» دو چیز متفاوت هستند
[ترجمه ترگمان]هر چه که گفته می شود، پدیده همان است: \"انگیزه\" و \"unmotivated\" یا \"engaged\" و \"unengaged\" دو چیز متفاوت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. On the other hand, the new system has generated matches involving eliminated, unmotivated teams.
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، سیستم جدید مسابقاتی را ایجاد کرده است که شامل تیم های حذف شده و بی انگیزه می شود
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، سیستم جدید مسابقاتی است که شامل حذف و حذف تیم های unmotivated می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. What does resonate is the fantasy of being unemployable, of being an unmotivated object rather than a purposeful subject.
[ترجمه گوگل]چیزی که طنین انداز می شود، فانتزی غیرقابل استفاده بودن، یک شی بی انگیزه به جای یک موضوع هدفمند است
[ترجمه ترگمان]آنچه که طنین انداز می شود، فانتزی از بودن به عنوان یک شی unmotivated به جای یک موضوع هدفمند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The company has CNC machine tools, instruments lathes, presses, grinders and other equipment unmotivated.
[ترجمه گوگل]این شرکت دارای ماشین ابزار CNC، ماشین تراش ابزار، پرس، آسیاب و سایر تجهیزات بدون انگیزه است
[ترجمه ترگمان]این شرکت دارای ابزارهای ماشینی CNC، instruments، presses، grinders و سایر تجهیزات برقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. All the strategic innovation in the world cannot compensate for an unmotivated staff or low productivity.
[ترجمه گوگل]تمام نوآوری های استراتژیک در جهان نمی تواند کارکنان بی انگیزه یا بهره وری پایین را جبران کند
[ترجمه ترگمان]همه نوآوری های راهبردی در جهان نمی توانند به کارمندان unmotivated یا بهره وری پایین جبران کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In one-third of the 000 diary entries, the diarist was unhappy, unmotivated or both.
[ترجمه گوگل]در یک سوم از 000 ثبت خاطرات، روزنامه نگار ناراضی، بی انگیزه یا هر دو بود
[ترجمه ترگمان]در یک سوم از ۰۰۰ دفتر خاطرات، diarist غمگین، unmotivated یا هر دو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[سینما] بدون انگیزه

انگلیسی به انگلیسی

• having no motivation, having no drive, without incentive, not interested

پیشنهاد کاربران

بپرس