unkind

/ənˈkaɪnd//ʌnˈkaɪnd/

معنی: بی عاطفه، نامهربان، بی مهر، بی محبت
معانی دیگر: نامهربان، بی مهر، بی محبت، بی عاطفه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: unkinder, unkindest
مشتقات: unkindness (n.)
• : تعریف: lacking in kindness or sympathy; harsh.
مترادف: cold-hearted, harsh, inhumane, mean, unsympathetic
متضاد: benevolent, decent, kind, kindly
مشابه: callous, hardhearted, heartless, ill, inconsiderate, insensitive, nasty, severe, stony, uncaring, uncharitable, unfeeling, ungenerous

جمله های نمونه

1. an unkind stepmother
یک زن پدر نامهربان

2. i did not foresee that you would be unkind and fickle
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

3. little did i know, from the start, that you are unkind and fickle
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

4. She was very hurt by his unkind words.
[ترجمه گوگل]از سخنان ناخوشایند او بسیار آزرده شد
[ترجمه ترگمان]از حرف های نامهربان او خیلی ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was unkind to denigrate her achievement.
[ترجمه گوگل]تحقیر موفقیت او بی رحمانه بود
[ترجمه ترگمان]با این کار نامهربان بود که او را به موفقیت برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was never unkind to her.
[ترجمه گوگل]او هرگز با او نامهربان نبود
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت با او نامهربان نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was rather hurt by his unkind words.
[ترجمه گوگل]او از سخنان ناخوشایند او آسیب دیده بود
[ترجمه ترگمان]از سخنان نامهربان او اندکی رنجیده خاطر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Unkindness often reacts on the unkind person.
[ترجمه گوگل]نامهربانی اغلب به شخص نامهربان واکنش نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]Unkindness اغلب با این فرد نامهربان واکنش نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She never said anything unkind about anyone.
[ترجمه گوگل]او هرگز در مورد کسی چیزی ناخوشایند نگفت
[ترجمه ترگمان]او تا به حال هیچ چیز نامهربان در مورد کسی نگفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was never actually unkind to them.
[ترجمه گوگل]او در واقع هرگز با آنها نامهربان نبود
[ترجمه ترگمان]او هرگز با آن ها نامهربان نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It's unkind to exult over a person one has beaten in a race.
[ترجمه گوگل]خوشحالی از کسی که در یک مسابقه شکست خورده است بی رحمانه است
[ترجمه ترگمان]نسبت به کسی که در مسابقه مورد ضرب و شتم قرار گرفته نامهربان نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It would be unkind to go without him.
[ترجمه گوگل]رفتن بدون او ناخوشایند است
[ترجمه ترگمان]بدون او بدون او نامهربان خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All last summer he'd been unkind to her.
[ترجمه گوگل]تمام تابستان گذشته او با او نامهربان بود
[ترجمه ترگمان]تابستان گذشته با او بدرفتاری کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sometimes she seems a very impersonal, even unkind, mother.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات او مادری بسیار غیرشخصی و حتی نامهربان به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات او خیلی غیر دوستانه و حتی نامهربان به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A right easterly wind is very unkind.
[ترجمه گوگل]باد راست شرقی بسیار نامهربان است
[ترجمه ترگمان]باد شرقی بسیار نامهربان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It was a bit unkind of you to mention her weight.
[ترجمه گوگل]گفتن وزن او کمی ناخوشایند بود
[ترجمه ترگمان]این کمی بی انصافی بود که تو به وزن او اشاره کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی عاطفه (صفت)
soulless, cruel, callous, heartless, unfeeling, stolid, insensitive, inhuman, obdurate, cold-blooded, cold-hearted, insensate, impassive, unkind

نامهربان (صفت)
inhospitable, unkind, unmerciful

بی مهر (صفت)
unkind

بی محبت (صفت)
unkind

انگلیسی به انگلیسی

• nasty, cruel, unfriendly, inconsiderate
someone who is unkind behaves towards you in an unpleasant or nasty way.

پیشنهاد کاربران

نامهربان، ناخوشایند و نامناسب
An unkind joke
It was a�bit�unkind of you to�mention�her�weight
That was an unkind thing to say
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : unkindness
✅️ صفت ( adjective ) : unkind
✅️ قید ( adverb ) : unkindly
to be Unkind Of sb to do sth
بعید بودن انجام کاری از کسی
بدجنس

بپرس