uniformity

/ˌjuːnəˈfɔːrməti//ˌjuːnɪˈfɔːmɪti/

معنی: یکسانی، یکنواختی، یکریختی، متحدالشکلی
معانی دیگر: همسانی، هم شکلی، همدیسی، یکنواختی (رجوع شود به: uniform)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: uniformities
• : تعریف: the state or quality of being uniform; overall sameness.
متضاد: diversity, variety

- The uniformity of size and shape made the parts interchangeable.
[ترجمه گوگل] یکنواختی اندازه و شکل باعث شد تا قطعات قابل تعویض باشند
[ترجمه ترگمان] یکنواختی اندازه و شکل قطعات را قابل تعویض ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Government inspections ensure a high degree of uniformity in the standard of service.
[ترجمه گوگل]بازرسی های دولتی درجه بالایی از یکنواختی در استاندارد خدمات را تضمین می کند
[ترجمه ترگمان]بازرسی های دولت، درجه بالایی از یکنواختی در استاندارد خدمات را تضمین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Gentlemen seek harmony but not uniformity.
[ترجمه گوگل]آقایان به دنبال هماهنگی هستند اما نه یکنواختی
[ترجمه ترگمان]آقایان به دنبال صلح هستند اما نه uniformity
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The pressure towards uniformity constantly threatens to erode local traditions.
[ترجمه گوگل]فشار به سوی یکنواختی دائماً سنت های محلی را تهدید می کند
[ترجمه ترگمان]فشار نسبت به یکنواختی به طور مداوم باعث تضعیف سنت های محلی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They tried to ensure uniformity across the different departments.
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند از یکنواختی در بخش های مختلف اطمینان حاصل کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی کردند از یکنواختی در بخش های مختلف اطمینان حاصل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There seems to be no uniformity among the various systems.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که هیچ یکنواختی بین سیستم های مختلف وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد هیچ یکنواختی در سیستم های مختلف وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Uniformity avoided the unfair economic competition which might have resulted if the setting of standards had been left to the states.
[ترجمه گوگل]یکنواختی از رقابت اقتصادی ناعادلانه ای که ممکن بود در صورت واگذاری استانداردها به دولت ها منجر شود، جلوگیری کرد
[ترجمه ترگمان]یکپارچگی از رقابت ناعادلانه اقتصادی که ممکن است در صورتی بوجود آمده باشد که تنظیم استانداردها به ایالت ها واگذار شده باشد، اجتناب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The twin pressures of diversity and uniformity are tangible phenomena in the design process.
[ترجمه گوگل]فشارهای دوگانه تنوع و یکنواختی از پدیده های ملموس در فرآیند طراحی هستند
[ترجمه ترگمان]فشارهای دو قطبی تنوع و یکنواختی پدیده ملموسی در فرآیند طراحی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Greater and greater uniformity will prevail.
[ترجمه گوگل]یکنواختی بیشتر و بیشتر حاکم خواهد شد
[ترجمه ترگمان]یکپارچگی بیشتر و بزرگ تر غالب خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Further uniformity was assured by a single system for auditing the numerous accounts rendered each year by the different financial agencies.
[ترجمه گوگل]یکنواختی بیشتر توسط یک سیستم واحد برای حسابرسی حساب های متعددی که هر سال توسط آژانس های مالی مختلف ارائه می شود تضمین شد
[ترجمه ترگمان]یکپارچگی بیشتر توسط یک سیستم واحد برای حسابرسی حساب های متعدد انجام شده در هر سال توسط آژانس های مالی مختلف تضمین شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Regularity in a joint system often implies uniformity in the stress system that produced it.
[ترجمه گوگل]منظم بودن در یک سیستم مفصلی اغلب به معنای یکنواختی در سیستم تنشی است که آن را ایجاد کرده است
[ترجمه ترگمان]Regularity در یک سیستم مشترک اغلب به یکنواختی در سیستم فشار است که آن را تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The uniformity of its top executives is the crucial case in point.
[ترجمه گوگل]یکنواختی مدیران ارشد آن مورد بسیار مهمی است
[ترجمه ترگمان]یکپارچگی مجریان ارشد آن یک مورد مهم در این زمینه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The austerity and uniformity of much modern architecture made sculpture superfluous.
[ترجمه گوگل]ریاضت و یکنواختی بسیاری از معماری های مدرن، مجسمه سازی را بیهوده ساخته است
[ترجمه ترگمان]سادگی و یکپارچگی معماری بسیار مدرن، مجسمه سازی را زائد ساخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Cranmer shared the Tudor passion for religious uniformity, but was mild in persecution.
[ترجمه گوگل]کرانمر در اشتیاق تودور به یکنواختی مذهبی مشترک بود، اما در آزار و اذیت ملایم بود
[ترجمه ترگمان]کرنمر شور و شوق تئودور برای یکنواختی مذهبی را به اشتراک گذاشت، ولی در مورد آزار و اذیت ملایم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But uniformity of content and, increasingly, of process has been guaranteed.
[ترجمه گوگل]اما یکنواختی محتوا و به طور فزاینده ای فرآیند تضمین شده است
[ترجمه ترگمان]اما یکپارچگی محتوا و به طور فزاینده ای، از فرآیند تضمین شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. As it happens to thee in the amphitheatre and such places, that the continual sight of the same things and the uniformity make the spectacle wearisome, so it is in the whole of life; for all things above, below, are the same and from the same.
[ترجمه گوگل]همانطور که در آمفی تئاتر و چنین مکان هایی برای شما اتفاق می افتد که مشاهده مداوم همان چیزها و یکنواختی تماشا را خسته می کند، در کل زندگی نیز چنین است زیرا همه چیزهای بالا، پایین، یکسان و از یکسان هستند
[ترجمه ترگمان]همان طور که در آمفی تئاتر و این جور جاها به نظر می رسد، که منظره دایمی همه چیز و یکنواختی آن را خسته کننده می سازد، بنابراین در کل زندگی است؛ برای همه چیزهایی که بالاتر از همه است، یک سان است و از همین قبیل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

یکسانی (اسم)
assimilation, equality, uniformity

یکنواختی (اسم)
tedium, uniformity, monotony

یکریختی (اسم)
uniformity

متحدالشکلی (اسم)
uniformity

تخصصی

[حسابداری] یکنواختی
[عمران و معماری] یکنواختی - هماهنگی
[برق و الکترونیک] یکنواختی
[زمین شناسی] یکنواختی
[صنعت] یک شکلی - یک شکلی عبارتست از تفاوت در نوسانات در خلال دامنه کارکردی ابزار اندازه گیری.
[نساجی] هماهنگی-همشکلی-یکنواختی
[ریاضیات] هم شکلی، یکسانی، یکنواختی، یکریختی، متحد الشکلی
[پلیمر] یکنواختی
[آمار] یکنواختی

انگلیسی به انگلیسی

• homogeneity, state of being uniform, consistency
if there is uniformity in something, it is consistent and is based on the same ideas or principles.
uniformity is also a state in which every part of something is or appears to be the same.

پیشنهاد کاربران

همسانی. هم شکلی. یکنواختی. یکپارچگی
مثال:
Government inspections ensure a high degree of uniformity in the standard of service.
بازرسی های دولت درجه بالایی از یکپارچگی در استانداردهای خدمات را تضمین می کند.
وحدت رویه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : uniform / uniformity
✅️ صفت ( adjective ) : uniform / uniformed
✅️ قید ( adverb ) : uniformly
هماهنگی
یکنواختی، متحد الشکلی، یکرنگی، یکریختی، یکسانی، یک شکلی، همسانی، یکدستی ، همگونی
distribution uniformity = یکنواختی توزیع
coefficient of uniformity = ضریب یکنواختی
rigid uniformity = یکنواختی مطلق
non uniformity = ناهمگونی
همگونی
ناهمگنی
یکپارچگی

بپرس