unfathomable

/ənˈfæθəməbl̩//ʌnˈfæðəməbl̩/

معنی: ژرف، غیرقابل عمق سنجی
معانی دیگر: ژرف، غیرقابل عمق سنجی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not able to be imagined or comprehended.
متضاد: comprehensible, fathomable
مشابه: deep, impenetrable, incomprehensible, inexplicable

- The amount of destruction caused by the hurricane was unfathomable.
[ترجمه گوگل] میزان تخریب ناشی از طوفان غیرقابل درک بود
[ترجمه ترگمان] میزان تخریب ناشی از طوفان غیرقابل درک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Higher mathematics was unfathomable to him.
[ترجمه گوگل] ریاضیات عالی برای او غیرقابل درک بود
[ترجمه ترگمان] ریاضیات عالی برای او بیکران بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: immeasurable.
متضاد: measurable

- unfathomable differences between the two cultures
[ترجمه گوگل] تفاوت های غیر قابل درک بین این دو فرهنگ
[ترجمه ترگمان] تفاوت های عمیق میان دو فرهنگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. For some unfathomable reason, there are no stairs where there should be.
[ترجمه گوگل]به دلایلی غیرقابل درک، هیچ پله ای وجود ندارد که باید وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]به دلایلی نامعلوم وجود ندارد که در آن جا وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. How odd life was, how unfathomable, how profoundly unjust.
[ترجمه گوگل]زندگی چقدر عجیب بود، چقدر غیرقابل درک بود، چقدر عمیقا ناعادلانه بود
[ترجمه ترگمان]چه زندگی عجیبی بود، چه غیرقابل ادراک است، چقدر بی انصاف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. For some unfathomable reason they built the toilet next to the kitchen.
[ترجمه گوگل]به دلایلی نامشخص توالت را در کنار آشپزخانه ساختند
[ترجمه ترگمان]به دلیل نامعلومی این توالت را کنار آشپزخانه ساختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Blue eyes met black, the unfathomable deep waters of which hid countless secrets.
[ترجمه گوگل]چشمان آبی سیاهی را دیدند که آبهای عمیق غیرقابل درک آن رازهای بی شماری را پنهان می کرد
[ترجمه ترگمان]چشمان آبی، سیاه و ژرف که رازهای بی شمار را از آن پنهان می داشت، تلاقی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They are a rigorous mystery, governed by unfathomable equations.
[ترجمه گوگل]آنها یک معمای سخت هستند که توسط معادلات غیرقابل درک اداره می شود
[ترجمه ترگمان]آن ها یک راز جدی هستند که توسط معادلات غیرقابل درک اداره می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They are unfathomable only to those who believe pax moderna to be the sole rational arrangement.
[ترجمه گوگل]آنها فقط برای کسانی که معتقدند pax moderna تنها آرایش عقلانی است قابل درک نیست
[ترجمه ترگمان]آن ها تنها به کسانی که معتقدند pax moderna تنها راه حل منطقی هستند، غیرقابل درک هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The persistence of the image is as unfathomable as the alleged attributes of the people of the Celestial Empire themselves.
[ترجمه گوگل]تداوم تصویر به اندازه ویژگی های ادعایی خود مردم امپراتوری آسمانی غیرقابل درک است
[ترجمه ترگمان]پایداری تصویر به اندازه خصوصیات منتسب به خود امپراتوری آسمانی، غیرقابل درک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Little that is unfathomable or startling passes through the mind of a Minister preparing legislation.
[ترجمه گوگل]چیزی که غیرقابل درک یا حیرت آور است از ذهن وزیری که در حال تهیه قانون است عبور می کند
[ترجمه ترگمان]در ذهن یک وزیر که قانون را آماده می کند، چیزی درک نشدنی یا شگفت انگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His glance at her was unfathomable.
[ترجمه گوگل]نگاهش به او غیرقابل درک بود
[ترجمه ترگمان]نگاهش غیرقابل ادراک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The fluctuating stock price is the most unfathomable but also the most attractive element in the stock market.
[ترجمه گوگل]نوسان قیمت سهام نامحسوس ترین و در عین حال جذاب ترین عنصر در بازار سهام است
[ترجمه ترگمان]قیمت سهام متغیر، most ترین عنصر در بازار سهام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His such doing becomes an unfathomable enigma in the cultural history of China.
[ترجمه گوگل]چنین کاری او به معمایی غیرقابل درک در تاریخ فرهنگی چین تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]این کار به یک معمای پیچیده در تاریخ فرهنگی چین تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Who does great things, unfathomable, And wondrous works without number.
[ترجمه گوگل]که کارهای بزرگ، نامحسوس، و کارهای شگفت انگیز بی شمار انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]چه کسی کاره ای بزرگ، unfathomable و کاره ای شگفت انگیزی را بدون شماره انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His feeling was confused and drifting, but deep unfathomable.
[ترجمه گوگل]احساس او گیج و منحرف کننده بود، اما عمیق غیرقابل درک بود
[ترجمه ترگمان]احساس او آشفته و بی هدف بود، اما عمیق و غیرقابل درک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ژرف (صفت)
hard, difficult, abysmal, deep, profound, unfathomable, important, significant, long

غیرقابل عمق سنجی (صفت)
unfathomable

انگلیسی به انگلیسی

• not fathomable
if something is unfathomable, it is so strange or complicated that it cannot be understood or explained; a formal word.

پیشنهاد کاربران

adjective formal
impossible to understand
صفت، رسمی
غیر قابل درک
For some unfathomable reason they built the toilet next to the kitchen.
The details are unfathomable.
Their behaviour is ' unfathomable ' and outside of ' our ' world.
unfathomable
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/unfathomable
غیرقابل درک ( غیر قابل فهم، فهم ناپذیر )
غیر قابل اندازه گیری ( بی کران )
اکتناه نشدنی، غیرقابل اکتناه
یعنی امری که به کُنه آن نمی توان دست یافت.
Something is that very difficult or impossible to understand or grasp
غیرقابل درک
Too strange or mysterious to be understood
اگه دوست داشتید لایک کنید🌌 💎
غیرقابل تحمل
( موضوعی/چیزی ) توی کَت کسی نرفتن
با توجه به معنای انگلیسی : غیرقابل درک
سنجش ناپذیر، غیرقابل فهم، مبهم، دور از دسترس
کشف نشدنی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس