unending

/əˈnendɪŋ//ʌnˈendɪŋ/

معنی: بی پایان
معانی دیگر: بی پایان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: never ending, or seeming endless.
مشابه: endless

جمله های نمونه

1. The unending yearning, like a boat with broken oars, rows across the sea of my sad heart.
[ترجمه گوگل]اشتیاق بی پایان، همچون قایق با پاروهای شکسته، بر دریای دل غمگین من پارو می زند
[ترجمه ترگمان]اشتیاق بی پایان، مانند زورقی که پاروها را شکسته باشد، در میان دریای غم و اندوه من، در آن سوی دریا،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I'm sick of your unending grumbles.
[ترجمه گوگل]حالم از ناله های بی پایان شما به هم می خورد
[ترجمه ترگمان]از غرولند unending خسته می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Motherhood seemed to her an unending cycle of cooking, washing and cleaning.
[ترجمه گوگل]مادر شدن برای او چرخه ای پایان ناپذیر از آشپزی، شستن و نظافت به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]مادر بودن به نظر او یک چرخه بی پایان پخت وپز، شستن و تمیز کردن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Religion is a diffuse topic liable to unending disputation whereas theism is not.
[ترجمه گوگل]دین موضوعی پراکنده است که در معرض مناقشات بی پایان است در حالی که خداباوری چنین نیست
[ترجمه ترگمان]در حالی که خداباوری در دسترس نیست، دین یک موضوع پراکنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I'm tired of your unending complaints.
[ترجمه گوگل]از گلایه های بی پایان شما خسته شدم
[ترجمه ترگمان]از شکایت های بی پایان تو خسته شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Toos threw unending series of berserk punches, ignoring incoming rounds as if they were raindrops on a pleasant spring day.
[ترجمه گوگل]توس مجموعه‌ای از مشت‌های بی‌پایان را پرتاب می‌کرد و دورهای ورودی را نادیده می‌گرفت که گویی قطرات باران در یک روز دلپذیر بهاری هستند
[ترجمه ترگمان]به بیت یک سری مشت مشتی به هم زد و بی آن که به دور خود نگاه کند، انگار قطرات باران روی یک روز بهاری خوشایند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His task, one of unending and heady excitement, was now well and truly under way!
[ترجمه گوگل]وظیفه او، یکی از هیجانات بی پایان و سر در گم، اکنون به خوبی و واقعاً در حال انجام بود!
[ترجمه ترگمان]وظیفه او، یکی از شور و هیجان شدید، اکنون خوب و حقیقتا زیر نظر بود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. And on this stretch of Interstate 80, an unending stream of cars whooshes by.
[ترجمه گوگل]و در این امتداد بین ایالتی 80، جریان بی پایانی از اتومبیل ها در حال عبور است
[ترجمه ترگمان]و در این بخش از میان ایالتی ۸۰، جریانی بی پایان از ماشین ها به راه می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Which is not to say they were an unending pleasure.
[ترجمه گوگل]که به این معنی نیست که آنها یک لذت بی پایان بودند
[ترجمه ترگمان] که نشون میده اونا یه لذت بی پایان بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Morton strolled to the window and watched the unending procession of cabs and carts, two-horse vans and omnibuses.
[ترجمه گوگل]مورتون به سمت پنجره قدم زد و صف بی پایان تاکسی ها و گاری ها، ون های دو اسبه و اتوبوس های بزرگ را تماشا کرد
[ترجمه ترگمان]مور تن به طرف پنجره رفت و به صف بی پایان تاکسی ها و گاری ها و اتوبوس ها و اتوبوس ها نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His universalism seemed to offer unending real misery punctuated by periods of illusory bliss.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسید که جهان‌شمولی او مصائب واقعی بی‌پایانی را ارائه می‌دهد که با دوره‌های سعادت وهم‌آمیزی مشخص شده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که اصل و نسب او، تنها غم و اندوه در دوران سعادت موهوم را به وجود می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And, of course, they can glory in the unending powder of the Bowls.
[ترجمه گوگل]و، البته، آنها می توانند در پودر بی پایان کاسه ها افتخار کنند
[ترجمه ترگمان]و البته آن ها می توانند در پودر بی پایان کاسه ها به افتخار برسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Since that time Kaunda has operated an unending game of musical chairs between tribal interest groups.
[ترجمه گوگل]از آن زمان، کاوندا یک بازی بی پایان از صندلی های موسیقی را بین گروه های علاقه مند قبیله ای اجرا کرده است
[ترجمه ترگمان]از آن زمان، Kaunda یک بازی پایان ناپذیر از صندلی های موزیکال را بین گروه های ذی نفع قبیله ای اجرا کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In the loud, unending human chorus of the Bowery, who besides a mute could have gained that title for himself?
[ترجمه گوگل]در گروه کر انسانی پر سر و صدا و بی پایان Bowery، چه کسی به جز یک لال می توانست آن عنوان را برای خود به دست آورد؟
[ترجمه ترگمان]با صدای بلند و تمام نشدنی the که در Bowery، به غیر از این هم می توانست لقب خود را به دست آورد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The Clyde was alive with effort, delivering an unending tide of steel down the slipways and into the Clyde.
[ترجمه گوگل]کلاید با تلاش زنده بود و جزر و مد بی پایان از فولاد را از سرسره ها به داخل کلاید می رساند
[ترجمه ترگمان]کلاید با کوشش و کوشش، در حالی که موجی از فولاد را از the به سوی کلاید برمی داشت، زنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی پایان (صفت)
inconclusive, abysmal, endless, unending, eternal, incessant, illimitable, unbound, unfinished, never-ending, termless

انگلیسی به انگلیسی

• not ending, seemingly endless, interminable, unceasing
you say that something is unending when it has continued for a long time and seems as though it will never stop.

پیشنهاد کاربران

بپرس