uneasy

/əˈniːzi//ʌnˈiːzi/

معنی: پریشان خیال، مضطرب، ناراحت، بیارام
معانی دیگر: پر آشوب، ناامن، تشویش انگیز، معذب، نگران، دلواپس، مشوش، بی آرام

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: uneasier, uneasiest
مشتقات: uneasily (adv.), unease (n.), uneasiness (n.)
(1) تعریف: not comfortable physically or mentally; restless; disturbed; insecure.
مترادف: anxious, disturbed, ill at ease, nervous, perturbed, troubled, unsettled, worried
متضاد: at ease, calm, comfortable
مشابه: agitated, apprehensive, disconcerted, disconcerted, disquieted, edgy, insecure, jumpy, on edge, queasy, restive, restless

- He was an experienced rider, but he was uneasy on this new horse.
[ترجمه علی ملک نژاد] او سوار کار ماهری بود اما در باره این اسب جدید پریشان خیال بود
|
[ترجمه گوگل] او سوارکار باتجربه ای بود، اما روی این اسب جدید ناآرام بود
[ترجمه ترگمان] سوار ماهری بود، اما از این اسب تازه ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I always feel uneasy when I get on an airplane, but I'm fine once we're in the air.
[ترجمه گوگل] من همیشه وقتی سوار هواپیما می شوم احساس ناراحتی می کنم، اما وقتی در هوا هستیم حالم خوب است
[ترجمه ترگمان] وقتی سوار هواپیما می شوم، همیشه احساس ناراحتی می کنم، اما وقتی در هوا هستیم حالم خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The workers were uneasy as they waited to hear the announcement from management.
[ترجمه گوگل] کارگران در انتظار شنیدن این اطلاعیه از سوی مدیریت ناآرام بودند
[ترجمه ترگمان] کارگران در انتظار شنیدن خبر از سوی مدیریت نگران بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not confident in manner; constrained; awkward.
مترادف: awkward, ill at ease, uncomfortable
مشابه: clumsy, constrained, embarrassed, insecure, queer, self-conscious, stiff, strained, unsure

- He always felt uneasy speaking in front of an audience.
[ترجمه گوگل] او همیشه از صحبت کردن در مقابل حضار احساس ناراحتی می کرد
[ترجمه ترگمان] همیشه در مقابل شنوندگان احساس ناراحتی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: characterized by mental discomfort, awkwardness, or lack of certainty; troubled or uncertain.
مترادف: doubtful, dubious, insecure, uncertain
مشابه: precarious, queasy, shaky, troubled, unreliable, unsound

- An uneasy silence filled the room.
[ترجمه گوگل] سکوتی ناخوشایند اتاق را پر کرده بود
[ترجمه ترگمان] سکوت ناراحت کننده ای اتاق را فرا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- After years of fighting, an uneasy truce was finally reached.
[ترجمه گوگل] پس از سال ها جنگ، سرانجام آتش بس ناآرام حاصل شد
[ترجمه ترگمان] بعد از سال ها جنگ، آتش بس موقت به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. uneasy lies the head that wears the crown
سری که تاج دارد آرام نمی خوابد،اشخاص پر مسئولیت زندگی پر تلاطمی دارند

2. the uneasy situation in the city
وضع ناآرام شهر

3. their deportment made every one uneasy and angry
رفتار آنان همه را ناراحت و عصبانی کرد.

4. the barb of his jokes made us uneasy
تندوتیزی شوخی های او ما را ناراحت کرد.

5. Arnold felt uneasy about the meeting even though he tried to act in a casual manner.
[ترجمه گوگل]آرنولد از ملاقات احساس ناراحتی می کرد، حتی اگر سعی می کرد به شیوه ای معمولی رفتار کند
[ترجمه ترگمان]به بیت از این ملاقات ناراحت شد، هر چند که سعی می کرد با لحنی عادی رفتار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. 90% of those questioned felt uneasy about nuclear power.
[ترجمه گوگل]90 درصد از افراد مورد سوال در مورد انرژی هسته ای احساس ناراحتی می کردند
[ترجمه ترگمان]۹۰ درصد از کسانی که مورد سوال قرار گرفتند از انرژی هسته ای نگران بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She had an uneasy feeling that something terrible was going to happen.
[ترجمه گوگل]او احساس ناخوشایندی داشت که اتفاق وحشتناکی قرار است بیفتد
[ترجمه ترگمان]احساس ناراحتی می کرد که اتفاق بدی خواهد افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She had an uneasy feeling that they were still following her.
[ترجمه گوگل]او احساس ناخوشایندی داشت که هنوز او را تعقیب می کنند
[ترجمه ترگمان]احساس ناراحتی می کرد که هنوز او را تعقیب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I feel a bit uneasy about asking her to do me such a big favour.
[ترجمه گوگل]از اینکه از او بخواهم چنین لطف بزرگی به من بکند، کمی احساس ناراحتی می کنم
[ترجمه ترگمان]کمی احساس ناراحتی می کنم که از او خواهش می کنم چنین لطفی به من بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I'm uneasy in my mind about the future.
[ترجمه گوگل]من در ذهنم از آینده ناراحت هستم
[ترجمه ترگمان]در ذهنم در مورد آینده نگرانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His presence made her feel uneasy.
[ترجمه گوگل]حضور او باعث ناراحتی او شد
[ترجمه ترگمان]حضورش ناراحت می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Don't be uneasy about the consequence.
[ترجمه گوگل]از عواقب آن ناراحت نباشید
[ترجمه ترگمان]از این موضوع ناراحت نباش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She felt uneasy about leaving the children with them.
[ترجمه گوگل]او از اینکه بچه ها را کنار آنها بگذارد احساس ناراحتی می کرد
[ترجمه ترگمان]از اینکه بچه ها را با آن ها تنها بگذارد ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She felt uneasy when the children did not come home.
[ترجمه گوگل]وقتی بچه ها به خانه نمی آمدند احساس ناراحتی می کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی بچه ها به خانه نمی آمدند احساس ناراحتی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. After months of negotiations, they have reached an uneasy compromise.
[ترجمه گوگل]پس از ماه ها مذاکره، آنها به یک سازش ناآرام رسیده اند
[ترجمه ترگمان]پس از ماه ها مذاکره، آن ها به توافقی نا آرام دست یافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He was beginning to feel distinctly uneasy about their visit.
[ترجمه گوگل]او شروع به احساس ناآرامی از دیدار آنها کرده بود
[ترجمه ترگمان]کم کم داشت از این دیدار ناراحت می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We were starting to grow slightly uneasy.
[ترجمه گوگل]ما شروع به رشد کمی ناآرام کرده بودیم
[ترجمه ترگمان]کم کم داشت کمی ناراحت می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The argument resolved itself into an uneasy truce.
[ترجمه گوگل]این بحث به یک آتش بس ناآرام ختم شد
[ترجمه ترگمان]بحث به آتش بس موقت تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. After the recent riots, an uneasy calm has settled on the city.
[ترجمه گوگل]پس از ناآرامی های اخیر، آرامش ناآرامی بر شهر حاکم شده است
[ترجمه ترگمان]بعد از شورش اخیر، آرامش ناراحت کننده ای در شهر برقرار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پریشان خیال (صفت)
absentminded, abstracted, uneasy

مضطرب (صفت)
uneasy, confounded, agitated, fretted, disturbed, alarmed, worried, restless, care-worn, harassed, vexatious, pothered

ناراحت (صفت)
uneasy, upset, disturbed, fidgety, unhandy, distraught, inconvenient, tense, uncomfortable, fretful, incommodious

بیارام (صفت)
uneasy

انگلیسی به انگلیسی

• uncomfortable, not feeling at ease, causing to not feel at ease
if you are uneasy, you feel anxious that something may be wrong or that there may be danger.

پیشنهاد کاربران

شکننده، ناپایدار، گسستنی
uneasy peace:
صلحی شکننده، صلحی ناپایدار
( پیشنهادی احسان )
نگران، دلواپس
uneasy 3 ( adj ) =that doesn't enable you to relax or feel comfortable, e. g. She passed an uneasy night waiting for news from the hospital.
uneasy
uneasy 2 ( adj ) =not certain to last; not safe or settled, e. g. an uneasy peace.
uneasy
uneasy 1 ( adj ) ( ʌnˈizi ) =feeling worried or unhappy about a particular situation, e. g. She had an uneasy feeling that something terrible was going to happen. uneasily ( adv )
uneasy
نگران _ بی قرار
حس آشفتگی و معذبی ناشی از عدم امنیت.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : unease
✅️ صفت ( adjective ) : uneasy
✅️ قید ( adverb ) : uneasily
آشفته
adjective :
بازه زمانیِ آتش بس موقت
صلحِ موقت
( مقطعی از زمان که مردم موافقت کرده اند مبارزه یا مشاجره بین خودشان را به طور موقت کنار بگذارند، اما علیرغم این توافق، جو بین آنها همچنان ناآرام و متشنج است. )
به عنوان مثال :
The treaty restored an uneasy peace to the country
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/uneasy
بی قرار
ناخوشایند
Makes me uneasy
منو عصبی میکنه
پرتنش
ناراحت پریشان
what Are u uneasy about
504
پریشان
افسرده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس