uncommonly

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: not frequently; rarely.
متضاد: commonly

(2) تعریف: to an exceptional or wonderful degree.
مشابه: especially, extra, rarely, very

- uncommonly intelligent
[ترجمه گوگل] غیر معمول باهوش
[ترجمه ترگمان] خیلی باهوش است …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in an unusual manner or to an unusual degree.
متضاد: commonly

جمله های نمونه

1. He looks uncommonly like a younger version of his father.
[ترجمه گوگل]او به طور غیرمعمول شبیه یک نسخه جوانتر از پدرش به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]مثل یک نسخه کوچک از پدرش به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They were using uncommonly flowery language.
[ترجمه گوگل]آنها از زبان غیر معمول گلدار استفاده می کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها از زبان flowery فوق العاده استفاده می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Mary was uncommonly good at tennis.
[ترجمه گوگل]مری به طور غیر معمول در تنیس خوب بود
[ترجمه ترگمان]مری در تنیس فوق العاده خوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. My little Mary was feeling uncommonly empty.
[ترجمه گوگل]مریم کوچک من به طور غیرمعمول احساس خالی بودن می کرد
[ترجمه ترگمان]مری کوچک من خیلی احساس پوچی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You write uncommonly fast.
[ترجمه گوگل]خیلی سریع می نویسی
[ترجمه ترگمان]خیلی زود نامه می نویسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Not uncommonly, there is a great deal of rain in August.
[ترجمه گوگل]به طور غیرمعمول، باران زیادی در آگوست می بارد
[ترجمه ترگمان]غیر از این، در ماه اوت خیلی باران می بارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The anger on his brow made him look uncommonly like a younger version of his brother.
[ترجمه گوگل]عصبانیت روی پیشانی او باعث شده بود که به شکل غیرمعمولی شبیه نسخه کوچکتر برادرش به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]خشمی که بر پیشانیش نشسته بود، او را بیش از یک نسخه از برادر خود نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We headquarters troops were uncommonly lucky during that particular period!
[ترجمه گوگل]ما نیروهای ستاد در آن دوره خاص خوش شانس بودیم!
[ترجمه ترگمان]ما در طی این مدت خاص به طور غیر منتظره ای خوش شانس بودیم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Suddenly revitalized and uncommonly clear-headed, he sensed that the cool water was the greatest source ofjoy he had ever known.
[ترجمه گوگل]او که ناگهان احیا شد و به طور غیرمعمولی سرش روشن شد، احساس کرد که آب خنک بزرگترین منبع شادی است که تا به حال دیده است
[ترجمه ترگمان]ناگهان به طور غیر عادی و کاملا واضح، احساس کرد که آب سرد بزرگ ترین منبع آن است که تا به حال دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The round tower looking uncommonly like a lighthouse or a telescope, contains relics of the hero of Trafalgar.
[ترجمه گوگل]این برج گرد که به‌طور غیرمعمول شبیه فانوس دریایی یا تلسکوپ است، حاوی یادگارهایی از قهرمان ترافالگار است
[ترجمه ترگمان]برج گرد هم مثل برج فانوس یا تلسکوپ به نظر می آید که حاوی بقایای قهرمانان میدان ترافالگار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I was, he felt, uncommonly soft-brained upon my arrival.
[ترجمه گوگل]او احساس می کرد که به محض ورودم به طور غیرمعمولی نرم مغز شده بودم
[ترجمه ترگمان]او احساس می کرد که به محض رسیدن من، کمی کودن به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was uncommonly brave too.
[ترجمه گوگل]او نیز غیر معمول شجاع بود
[ترجمه ترگمان]خیلی هم شجاع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Not uncommonly, studies of this kind which relate to relatively uncharted areas raise more issues than they solve.
[ترجمه گوگل]به طور غیرمعمول، مطالعاتی از این نوع که به مناطق نسبتاً ناشناخته مربوط می شوند، بیش از آنکه حل کنند، مسائل را مطرح می کنند
[ترجمه ترگمان]به طور غیر معمول، مطالعات این نوع که به مناطق نسبتا ناشناخته مربوط می شوند مسائل بیشتری را نسبت به حل آن مطرح می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Not uncommonly there have been problems in replicating both experimental procedures and the results claimed for them.
[ترجمه گوگل]به طور غیر معمول مشکلاتی در تکرار هر دو روش تجربی و نتایج ادعا شده برای آنها وجود داشته است
[ترجمه ترگمان]در تکرار هر دو روش تجربی و نتایج ادعا شده برای آن ها، هیچ مشکلی وجود نداشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in an uncommon manner, unusually; rarely; exceptionally

پیشنهاد کاربران

خیلی - بشدت
https://dictionary. cambridge. org/us/dictionary/english/uncommonly
بطور غیرمعمول

بپرس