uncharged


معنی: خالی، پر نشده، بحساب هزینه نیامده، رسمامتهم نشده
معانی دیگر: (حقوق) رسما مورد اتهام قرار نگرفته، متهم نشده، پر نشده مانند تفنگ و باطری، محسوب نشده

جمله های نمونه

1. One day some street cowboys threw an uncharged hand grenade at him for a joke.
[ترجمه گوگل]یک روز چند گاوچران خیابانی برای شوخی به سمت او نارنجک دستی پرتاب کردند
[ترجمه ترگمان]یک روز یک گاو چرون، یک نارنجک دستی را برای جک پرتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. These scientists are experimenting with uncharged calcium atoms.
[ترجمه گوگل]این دانشمندان در حال آزمایش بر روی اتم های کلسیم بدون بار هستند
[ترجمه ترگمان]این دانشمندان در حال آزمایش اتم های کلسیم uncharged هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Hb Memphis : substitutes one uncharged polar residue for another of similar size on the surface.
[ترجمه گوگل]Hb Memphis: یک باقیمانده قطبی بدون بار را با دیگری با اندازه مشابه در سطح جایگزین می کند
[ترجمه ترگمان]هموگلوبین Memphis: جایگزین کردن یک باقیمانده قطبی برای دیگری از اندازه مشابه در سطح
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Tests indicate that voltage. electrode gap, uncharged fine particles and time are the main influence factors.
[ترجمه گوگل]آزمایشات نشان می دهد که ولتاژ شکاف الکترود، ذرات ریز بدون بار و زمان عوامل اصلی تاثیرگذار هستند
[ترجمه ترگمان]آزمایش ها نشان می دهند که ولتاژ فاصله الکترود، ذرات ریز uncharged و زمان مهم ترین عوامل تاثیر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Uncharged soluble organic materials can not carry a current.
[ترجمه گوگل]مواد آلی محلول بدون بار نمی توانند جریان را حمل کنند
[ترجمه ترگمان]مواد آلی محلول در uncharged نمی توانند جریان داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The teacher took an uncharged balloon and rubbed it on her uncharged hair.
[ترجمه گوگل]معلم بادکنکی بدون شارژ برداشت و روی موهای خالی اش مالید
[ترجمه ترگمان]معلم، یک بادکنک uncharged را برداشت و آن را روی موهای uncharged مالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. How Much Alanine Is Present as the Completely Uncharged Species?
[ترجمه گوگل]چه مقدار آلانین به عنوان گونه کاملاً شارژ نشده وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]چقدر alanine به عنوان گونه های کاملا uncharged حال حاضر وجود دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I took an uncharged balloon and rubbed it on my uncharged hair.
[ترجمه گوگل]یک بادکنک شارژ نشده برداشتم و روی موهای شارژ نشده ام مالیدم
[ترجمه ترگمان]من یه بالون رو برداشتم و روی موهای my مالیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was previously detained without trial from September 198until April 1990 when he was released uncharged.
[ترجمه گوگل]او قبلاً بدون محاکمه از سپتامبر 198 تا آوریل 1990 در بازداشت بود که بدون تفهیم اتهام آزاد شد
[ترجمه ترگمان]او پیش تر بدون محاکمه از سپتامبر ۱۹۸ تا آوریل ۱۹۹۰، زمانی که آزاد شد، بازداشت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Groups at the Federal Institute of Physics and Metrology in Braunschweig and elsewhere are experimenting with uncharged calcium atoms.
[ترجمه گوگل]گروه‌هایی در مؤسسه فدرال فیزیک و مترولوژی در براونشوایگ و جاهای دیگر مشغول آزمایش اتم‌های کلسیم بدون بار هستند
[ترجمه ترگمان]گروه هایی در موسسه فدرال فیزیک و Metrology در Braunschweig و جاه ای دیگر در حال آزمایش اتم های کلسیم uncharged هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The results demonstrate that the presence of the fixed charges in the composite sphere is to slow down its settling velocity relative to that of an uncharged one.
[ترجمه گوگل]نتایج نشان می‌دهد که حضور بارهای ثابت در کره مرکب باعث کاهش سرعت ته‌نشینی آن نسبت به یک کره بدون بار می‌شود
[ترجمه ترگمان]نتایج نشان می دهند که حضور باره ای ثابت در کره مرکب، کاهش سرعت ته نشینی نسبت به حالت an است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Under certain conditions a charged body can make an uncharged one produce charges.
[ترجمه گوگل]تحت شرایط خاصی، یک جسم باردار می‌تواند جسمی بدون بار تولید کند
[ترجمه ترگمان]تحت شرایط خاصی، یک جسم باردار می تواند باعث ایجاد uncharged شود که یک محصول تولید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خالی (صفت)
void, empty, hollow, vacuous, destitute, deprived, vacant, coreless, unoccupied, indigent, unloaded, uncharged, tenantless

پر نشده (صفت)
inert, primrose, uncharged

به حساب هزینه نیامده (صفت)
uncharged

رسما متهم نشده (صفت)
uncharged

تخصصی

[برق و الکترونیک] بی بار ویژگی ماده ای که تعداد الکترونهای عادی دارد و در نتیجه فاقد بار عادی است.

انگلیسی به انگلیسی

• not charged; having no electrical charge, electrically neutral

پیشنهاد کاربران

بپرس